خر همچنان که وسیله اصلی رفتوآمد در قدیم بود، وسیله اصلی بارکشی هم به حساب میآمد. آنها که خری داشتند، بسته به اینکه چه باری را قرار است با الاغ جابهجا کنند، هم از «خورجین» استفاده میکردند و هم از «بارجامه». خورجین، ویژه حمل خربزه و امثال آن بود، اما بارجامه برای حمل خاک، کود و مانند آن استفاده میشد. استفاده از آن هم به این شکل بود که وقتی به مقصد میرسیدند، از یک طرف بارجامه را هل میدادند تا از پشت حیوان، پایین بیفتد، بعد هم آن را برمیگرداندند و همه آنچه در بارجامه بود، خالی میشد. درباره پالان خر و جنس آن و نحوه دوخت و دوزش پیش از این، نوشتم.
جنس بارجامه از پارچه قرص و محکمی بود به نام «شارکی» یا «شالکی». از همین پارچهها برای پالان خر هم استفاده میکردند و هم برای روکش تن اسب و الاغ. پارچه شارکی معروف بود و عدهای کارشان، بافتن همین پارچهها بود. شارکی را با نخهای پنبه میبافتند و جنس محکمی داشت. جوال و خورجین را هم از همین پارچه میبافتند. از شارکی یک جور خورجین مخصوص هم میساختند به نام «تِیچه».
تیچه ۲ جوال کوچک بود که حالت عمودی داشت؛ بغل تیچهها ۲ دسته از جنس موی بز داشت. در تیچه معمولا خربزه، هندوانه و مانند آن میریختند، آن هم به حالت عمودی. بعد از پر شدن، ۲ نفر هرکدام یک تیچه را بلند میکردند و روی حیوان نگه میداشتند و یک نفر دیگر، با ریسمان که آن هم از جنس موی بز بود، دستهها را به هم میبست و ۲ تیچه به حالت متعادل روی حیوان قرار میگرفت. ریسمان بافتن، کار شَعربافها بود. ریسمان هم بهویژه برای آنهایی که خر داشتند، بسیار پرکاربرد بود. شَعر یعنی مو و شعربافها از موی بز، ریسمانهای سفت و محکمی میبافتند. سیاهچادر عشایر هم از موی بز است.
سفت میبافند و آب از آن رد نمیشود. بز ۲ نوع پوشش دارد؛ مو و کرک. موی بزها و پشم گوسفندها را با وسیلهای قیچیمانند به نام «دوکارد» میچینند که به آن «کَل کردن» میگویند. بز را وقتی کل میکردند هم موهای بلندش چیده میشد و هم کرکهایش. کرکها کوتاه و بهشدت نرم هستند. زنها در خانه، موها را از کرکها میکشیدند و جدا میکردند. موی بز کاربردی داشت و کرکش، کاربردی. با کرک، پارچهای درست میکردند به نام «بَرَک». برکها پارچههای نرم زیبایی بودند و عموما عرضشان هم بیشتر از نیممتر نبود. کرکها را میزدند؛ یعنی حلاجی میکردند و بعد از حلاجی با وسیلهای چوبی به نام «جَلَک» تبدیل به نخ میکردند. خانمها در خانه یا حتی مردها که زمستانها بیکار بودند، جلک دستشان بود و نخ میرشتند. نخها که زیاد میشد، کلافشان میکردند و با آن پارچه میبافتند. با کرک، یک جور کلاهی هم درست میکردند که به کلاه بجنوردی معروف بود و حسابی سر را گرم نگه میداشت.
دستکش و جوراب هم درست میکردند که در زمستانهای سرد مشهد، حسابی به دردبخور بود. به پارچهبافی در گویش مشهدی، «تَرَه» میگفتند. این تره، با سبزی تره، اشتباه نشود. در قدیم به این سبزی، «تِرَّه» میگفتند. شعری هم بود که جوانها برای دعوت یکدیگر به رقص و پایکوبی میخواندند. میگفتند: «تِرَّه و تلخون/ بیا قنبلِ ر بچرخون». تَرَه، پارچهبافی خانگی بود که روی زمین انجام میشد. چندین و چند رشته نخ پنبهای را کنار هم روی دستگاه پارچهبافی محکم میکردند که میشد تار پارچه. پود پارچه هم همین نخهای پشمی یا نخهای کرکی بود. قالیچهبافی هم به همین شکل است. تارهای قالیچه از نخ پنبه، و پود آن پشمی است. گاهی هم تار و پود قالیچهها، پشمی است که البته قالیچه را از مرغوبیت میاندازد. قالیچههایی که تار آن، از نخهای پنبهای است، ماندگاری بهتری دارد. حتی گاهی از نخ ابریشم استفاده میکردند که طبیعتا مرغوبتر و ماندگارتر میشد. طناب مقنیها هم از پنبه بود. چند لایه نخ توی هم میرفت و طنابهای محکمی درست میکرد که مقنیها سالها با آن، دلوها را از چاه بالا میکشیدند. دلوها هم خودشان داستانی داشتند؛ از دلوها هم همینجا مینویسم.