سرخط خبرها

از  نسل طلایی تئاتر

  • کد خبر: ۱۰۰۷۹
  • ۰۶ آذر ۱۳۹۸ - ۰۸:۱۰
از  نسل طلایی تئاتر
گفتگو با هنرمند پیش‌کسوت ساکن محله نوفل لوشاتو
لیلا جانقربان لاریچه - محمد روزبهی متولد خرداد۱۳۳۷ است. او که این روز‌ها در محله نوفل‌لوشاتو زندگی می‌کند، بزرگ شده خیابان نادری یا همان بالاخیابان است. خانه پدری‌اش پشت بیمارستان آمریکایی‌ها بوده و با دیدن نمایش‌های روحوضی به تئاتر و نقش بازی کردن علاقه‌مند می‌شود. در همان ایام کودکی گروه تئاتر تشکیل می‌دهد و با بچه‌های محله، در خانه‌ها نمایش اجرا می‌کند تا اینکه کم کم با کمک پسردایی‌اش جذب مرکز آموزشی تئاتر می‌شود و از سال ۵۰ تا ۵۷ در نمایشنامه‌های مختلف ایفای نقش می‌کند.
بازی در چند نمایش نوشته دکتر محمدعلی لطفی مقدم، سرپرست وقت مرکز آموزش تئاتر، عضو فعال گروه تئاتر نیما، بازی در نمایشنامه «از پانیفتاده‌ها» نوشته دکتر غلامحسین ساعدی به کارگردانی زنده‌یاد فریدون صلاحی در نهمین جشن فرهنگ و هنر، اجرای دوم نمایشنامه «از پانیفتاده‌ها» در همان سال، بازی و کارگردانی نمایشنامه «نگار» نوشته شاهرخ روحانی در سال۱۳۵۵، بازی و کارگردانی نمایشنامه «میخک‌های سرخ» نوشته گلن هیوز، کارگردانی نمایشنامه «مردی که گلی در دهان داشت» نوشته پیر آندلو، کارگردانی نمایشنامه «در حضور باد» نوشته بهرام بیضایی، کارگردانی نمایشنامه «این به آن در» نوشته دکتر غلامحسین ساعدی، بازی در نمایشنامه «کوهولین» (روایت ایرلندی رستم و سهراب) نوشته ویلیام باتلرز ترجمه مسعود فرزاد به کارگردانی دکتر اسماعیل بیگی با گروه تئاتر شیراز و برخی هنرمندان تهران در اولین جشنواره توس در دانشگاه مشهد، عضویت در گروه تئاتر مرکز و بازی در نمایشنامه «رامرودیها» نوشته رضا صابری و رضا دانشور به کارگردانی رضا دانشور اجرا شده در تالار سنگلج تهران و کسب مقام اول در سومین جشنواره تئاتر شهرستان‌ها در فروردین سال۱۳۵۷، اجرای دوم نمایش «رامرودیها» در سالن شیر و خورشید مشهد در اردیبهشت سال۱۳۵۷، اجرای سوم نمایش «رامرودیها» و ضبط توسط صدا و سیما و  بازی در نمایش «رؤیا» نوشته علی نصیریان از جمله کار‌های هنری این پیش‌کسوت است. همچنین پژوهش در تئاتر خراسان و همکاری با  احمد عسگرپور در تاریخ شفاهی خراسان و همکاری در نکوداشت استاد احمد میرباذل در زمان حیاتش با جمعی از هنرمندان تئاتر، همکاری در بزرگداشت زنده‌یاد فریدون صلاحی و بازی در نمایش رضا جوان در بزرگداشت زنده‌یاد فریدون صلاحی از دیگر فعالیت‌های این هنرمند مشهدی است.

نادر پسر شمشیر
در یکی از روز‌های زمستانی در میان مشغله‌های زیادش با او گفتگو می‌کنیم.
 روزبهی می‌گوید: «با توجه به اشتیاق و علاقه زیادی که به تئاتر داشتم جذب آن شدم. از بچگی می‌دیدم که عده‌ای سیاه‌بازی یا روحوضی می‌کنند و از این بازی‌ها خوشم می‌آمد و در دوران کودکی با بچه‌ها در خانه‌ها نمایش بازی می‌کردیم تا اینکه از طریق پسردایی‌ام جذب مرکز آموزشی تئاتر شدم و در یک نمایش کودکی ایفای نقش کردم. اولین تئاتری که در صحنه دیدم و هیچ وقت فراموش نمی‌کنم نمایش نادر پسر شمشیر بود که آن‌زمان در سالن شیر و خورشید سرخ مشهد که حالا به نام هلال احمر است، اجرا می‌شد. این نمایش آن زمان توسط گروه تئاتر آرش به کارگردانی سرپرست همان گروه زنده‌یاد منصور همایونی اجرا شد. زنده‌یاد احمد میرباذل نقش نادر را خیلی قدرتمند و عالی بازی می‌کرد. بزرگداشت ایشان هم به همت زنده‌یاد فریدون صلاحی، سرپرست گروه تئاتر نیما که خودم هم از اعضای این گروه بودم با همکاری آقای احمد عسگرپور، جمعی از هنرمندان تئاتر خراسان و فرهنگ‌سرای جهاد دانشگاهی در سالن فردوسی جهاد دانشگاهی برگزار شد.»

مگس نیمه دانا و گرگ و چوپان
او ادامه می‌دهد: «اولین نقشی که بازی کردم در دو نمایشنامه ریتمیک به نام‌های «مگس نیمه دانا» و «گرگ و چوپان» بود که هر دو نوشته و کار دکتر محمد علی لطفی محسوب می‌شد. من به کمک پسردایی‌ام، علی لشکری که قبل از من در مرکز آموزش تئاتر فعالیت داشت و در این نمایش بازی می‌کرد، در این تئاتر‌ها بازی کردم. از آن‌هایی که یادم می‌آید حمید مازیار بود که نقش مگس را در نمایش بازی می‌کرد و علی لشکری نقش گرگ را داشت؛ این نمایش در خانه نمایش، حاشیه احمدآباد کمی بالاتر از خیابان محتشمی اجرا شد.»
روزبهی در ادامه بیان می‌کند: «به نظر من همه نمایشنامه‌ها در آن دوران خوب بودند. در آن‌زمان استقبال خوبی از نمایشنامه می‌شد. نمایشنامه‌های خوبی هم از تمام گروه‌ها روی صحنه می‌رفت. برخی در خانه نمایش و برخی در سالن شیر و خورشید که همان هلال احمر امروز است، روی صحنه می‌رفت.»
وی می‌افزاید: «سال تحصیلی ۵۵-۵۶ در هنرستان پهلوی سابق تحصیل می‌کردم و در آمفی‌تئاتر هنرستان نمایش «از پا نیفتاده‌ها» را بازی و کارگردانی کردم. سال قبل از آن هم نمایش «نگار» نوشته شاهرخ روحانی را بازی و کارگردانی کردم که در همان شب ۳۰۰ صندلی سالن پر شد و حتی برخی نمایش را ایستاده تماشا می‌کردند که این موفقیت‌ها حاصل آموزش‌های دکتر محمدعلی لطفی‌مقدم و آموخته‌های زنده‌یاد فریدون صلاحی، سرپرست وقت گروه تئاتر نیمای سابق، بود.»

گروه‌های تئاتر مشهد
او در معرفی گروه‌های تئاتری آن دوران مشهد می‌گوید: «گروه‌هایی که در خانه نمایش آن‌زمان فعالیت داشتند گروه تئاتر رودکی به سرپرستی استاد داریوش ارجمند و گروه تئاتر نیما به سرپرستی زنده‌یاد فریدون صلاحی بود که من بعد از گذراندن کلاس‌های دکتر لطفی جذب گروه تئاتر نیما شدم و آن‌زمان افتخار بازی با زنده‌یاد رضارضاپور و دوست عزیزم، هنرمند دوست‌داشتنی مهدی صباغی را داشتم که الان تهران در تلویزیون و سینما بازی می‌کند. احمدرضا قوچانی و محمد تقی‌نژاد از افراد گروه ما بودند که هنوز هم بازی می‌کنند که من همیشه به دیدن نمایش‌هایی که دوستان خودم و دیگر عزیزانی که به صحنه می‌برند، می‌روم و به دیدن کارهایشان می‌نشینم و لذت می‌برم. البته اگر بخواهم از تمام اعضای گروه نیما و دیگر گروه نام ببرم خیلی‌ها هستند که ممکن است نام عزیزی از قلم بیفتد به همین دلیل من از ذکر نام صرف‌نظر می‌کنم. از گروه‌های دیگر می‌توانم به گروه تئاتر آرش اشاره کنم. سرپرستی آن با زنده‌یاد منصور همایونی بود که نمایشنامه‌های فاخر و خوبی به صحنه می‌برد و در کارش تبحر داشت و خیلی از بزرگان تئاتر در نمایشنامه او بازی داشتند، ولی متأسفانه این افتخار نصیبم نشد که در یکی از نمایشنامه‌های او بازی کنم. گروه تئاتر پارت هم آن‌زمان بود که توسط دوست دیرینه من، استاد داوودکیانیان، اداره می‌شد که هنوز هم افتخار آن را دارم که با گذشت چهل و اندی سال دوستی‌مان پایدار است و تلفنی جویای حالشان هستم و گهگاهی هم که به مشهد می‌آیند دیداری با او دارم. گروه تئاتر توس هم بود که زنده‌یاد انوشیروان ارجمند سرپرستی آن را به عهده داشت. یکی از نمایشنامه‌هایی که این گروه به صحنه برد نمایشنامه «علامت سؤال» بود. گروه دیگری هم به‌نام گروه تئاتر مرکز خراسان بود که بیشتر نمایشنامه‌های آن در جشنواره‌های تهران شرکت می‌کرد و در اصل از افراد برگزیده دیگر گروه‌ها تشکیل می‌شد.»
وی در ادامه بیان می‌کند: «من این افتخار را داشتم که در نمایشنامه «رامرودیها» نوشته رضا صابری و رضا دانشور، به‌کارگردان رضا دانشور با بازبینی زنده‌یاد عزت‌ا... انتظامی که توسط همین گروه آخر اجرا شد، بازی کردم. در اجرای این‌کار استاد علی نصیریان مشهد حضور یافت و با رأی بالا در سومین جشنواره تئاتر شهرستان‌ها در تالار سنگلج تهران به روی صحنه رفت، مقام اول جشنواره را به‌دست آورد. بعد از چند اجرا در سالن هلال احمر مشهد در تلویزیون ملی مرکز مشهد هم نمایشنامه ضبط شد. حالا که حرف قدیم‌ها شد می‌خواهم یادی کنم از دو استاد پیش‌کسوت زنده‌یادان انوشیروان ارجمند و عباس کاظمی، روحشان شاد و یادشان گرامی باد. آن‌ها از بزرگانی بودند که جانی ویژه به هنر ما بخشیدند.»

از تئاتر به نقاشی
روزبهی در ادامه به سال‌های بعد از انقلاب و نحوه فاصله‌گرفتنش از تئاتر این‌گونه اشاره می‌کند: «من تا سال ۵۷ در کار بازیگری بودم و این‌طور نبود که تئاتر را کنار بگذارم، ولی بعد از انقلاب در سال ۵۷ به سنی رسیده بودم که باید دنبال کار و شغل استخدامی می‌رفتم که آن‌زمان در آستان قدس رضوی استخدام شدم. بعد از استخدامی، پیشنهاد استخدام من از طرف فرهنگ و هنر وقت هم آمده بود که با توجه به اینکه در آستان قدس رضوی استخدام شده بودم به آنجا نرفتم و پیشنهاد دادم از دوستانی که استخدام نیستند جایگزین بگذارند، ولی من در کنار فعالیت در آستان قدس باز هم به فعالیت‌های هنری‌ام ادامه دادم، اما بازیگری نکردم و سراغ خطاطی و نقاشی رفتم، ولی هیچ‌وقت در هیچ جشنواره یا نمایشگاهی شرکت نکردم.»
وی ادامه می‌دهد: «البته در کنار هنر، پژوهش‌هایی درباره تئاتر خراسان انجام دادم و هنوز هم این‌کار را می‌کنم که ماحصل آن تاریخ شفاهی تئاتر خراسان بود که با همکاری زنده‌یاد فریدون صلاحی و دوست مشترکمان احمد عسگرپور این راه را ادامه دادیم و با هنرمندان بزرگی، چون زنده‌یاد فریدون صلاحی، زنده‌یاد احمد میرباذل، جلیل صابر مقدم، عباس کاظمی، زنده‌یاد رضا رضاپور، مصطفی هنرور، احمدرضا قوچانی، احمد فخر، محبوبه بیات و زنده‌یاد رضا جوان نویسنده، کارگردان و بازیگر تئاتر و سینما گفتگو کردیم و اطلاعات را گردآوری کردیم. دیگر عزیزان هنرمند خطه خراسان هم در این مجموعه بودند که زحمت آن را خود آقای عسگرپور می‌کشید و قرار ملاقات و ضبط را می‌گذاشتند. انجام این گفتگو‌ها همتی بزرگ است، زیرا بیشتر مصاحبه‌ها تصویری تهیه می‌شد. من این خدمت را می‌ستایم و به این بزرگوار دست‌مریزاد می‌گویم.»

خطاطی روی شیشه
این هنرمند پیش‌کسوت در ادامه گفتگو با ما به فعالیت‌های هنری خود در دوران حضور در آستان قدس اشاره کرده و می‌گوید: «خطاطی را از سال‌۶١ هم‌زمان با استخدام در آستان قدس یا یک‌سال بعد از آن شروع کردم. البته در دوران ابتدایی خوش‌خط بودم. آن‌زمان در محله باغ نادری خیابان شاهرضا نو، حد فاصل چهارراه شهدا و چهارراه خسروی و کوچه شاهین‌فر تابلونویسان زیادی بودند که هنگام نوشتن و تماشای آن به ذوق می‌آمدم و به تماشا می‌ایستادم. حتی در کنار آتلیه‌هایی که نقاشی می‌کشیدند مثل مرحوم پیراسته، می‌ایستادم و تابلو‌هایی را که پشت ویترین گذاشته بودند نگاه می‌کردم، ولی جرئت رفتن به داخل مغاره را نداشتم. یک روز گذرم به کوچه شاهین‌فر افتاد، خطی پشت ویترین بود که با مرکب روی کاغذ نوشته بودند، نسبت به خط‌هایی که دیده بودم بسیار زیباتر بود. نمی‌دانم کلاس چندم بودم، رفتم داخل مغازه و سؤال کردم «این خط شماست؟» گفت: «نه! خط استادم است.» گفتم «خط کیست و الان کجاست؟» گفت: «استاد این‌کار در تهران است و اسمش سیدحسین میرخانی است.» پس، شروع به نگاه‌کردن خطوط اساتید مختلف با استفاده از کتاب‌های خط و البته تابلوخط‌های موجود در همین مغازه‌ها کردم و در خانه، آن‌ها را برای خود می‌نوشتم تا اینکه برادرم وقتی دید به خط علاقه دارم من را سه ماه تعطیلی تابستان پیش یکی از دوستانش که تابلونویس بود، فرستاد. سه ماهی آنجا بودم، ولی چون با قلم‌مو و رنگ روی تابلو‌های فلزی یا پارچه و شبرنگ می‌نوشتند، من نمی‌توانستم و از این کار عاجز بودم. سه ماه تمام شد و من فقط کمی با قوطی کبریت و سفیداب روی تکه شیشه‌ای که از پشت رنگ سبز تیره کرده بودم می‌نوشتم که شاگرد استاد گفت: «خوب نوشتی و آن را برایم رنگ کرد تا یادگار داشته باشم.»

در محضر استادان
وی ادامه می‌دهد: «سال‌های آخر دبستان بود یا اول دبیرستان، آن زمان خیابان جهانبانی می‌نشستیم. روزی برای خریدن قلم و دوات به مغازه‌ای که روبه روی خیابان جم، جایی که انجمن فرخ، قرار داشت رفتم. مغازه کتاب و لوازم دفتری بود که از آن قلم و دوات خریدم. مردی که روی چهارپایه نشسته بود، با صاحب مغازه که پسر استاد فرخ بود صحبت می‌کرد. به من گفت: «پسرم قلم‌تراش که نداری؟» گفتم: «نه، ولی می‌دهم به معلمم که برایم بتراشد.» گفت: «بده برایت بتراشم.» بعد چاقوی قلم‌تراش را از غلاف چرمی در آورد و آن را تراشید و کاغذی هم از پسر فرخ گرفت و یک سطر نوشت. یادم نیست چه نوشت فقط به او گفتم «شما چقدر شبیه استاد حسین می‌نویسید!» گفت: «او را از کجا می‌شناسی؟» گفتم: «خطش را سال‌ها پیش در مغازه استاد روحانی دیدم.» گفت: «من هم شاگرد آقا سیدحسین میرخانی بودم.» گفتم: «اسم شما چیست؟» گفت: «من کمالم.» سال‌ها گذشت تا اینکه بعد‌ها فهمیدم که استاد کمال همان شاعر قصیده‌سرای بزرگ است که افتخار دوستی را بعد‌ها با او یافتم و تا اواخر عمرش گاهی سعادت دیدار و همراهی با او را داشتم.»

مرا این هنر باشد از میرخانی
روزبهی می‌افزاید: «در نمایشگاهی که با عنوان بزرگداشت استاد سیدحسین میرخانی در زمان زنده‌یاد استاد مصطفی مهدی‌زاده، سرپرست انجمن خوشنویسان مشهد برگزار شد، خطی از استاد سید حسین میرخانی نبود، من چند خط از ایشان داشتم که  به انتخاب استاد کیخسرو خروش که افتخار آشنایی و رفت‌وآمد با ایشان را هم داشتم، تعدادی از آن‌ها را قاب گرفتم و در نمایشگاه که در ابتدای خیابان پاستور بود و توسط استاد بیات مختاری، صاحب گالری، که از بهترین دوستان من در هنر‌های تجسمی هستند، برگزار می‌شد به دیوار نصب شد. این قاب‌ها بعد به هتل هایت محل برگزاری بیستمین سال درگذشت استاد که با حضور استادان بزرگ تهران و استاد الهی قمشه‌ای برگزار شده بود انتقال یافت. زنده‌یاد غلامرضا قدسی و زنده‌یاد استاد امیر برزگر از شاعرانی بودند که آنجا حضور داشتند. بعد از سخنرانی‌های دکتر الهی قمشه‌ای و دیگر استادان انجمن، قصیده‌ای را استاد احمد کمال سروده بود که توسط زنده‌یاد امیر برزگر خوانده شد. شود گر خطم فی‌المثل نقش مانی/ مرا این هنر باشد از میرخانی/ پذیرا شدم خدمتش را ز جان/ از او یافتم رتبتی آنچنانی... این قصیده بلند ادامه داشت تا جایی که در بیت آخر قصیده فرمود: کمالم من و خواهم از لطف یزدان/ بود تا ابد نام او جاودانی.»

تا قوت دوباره دست
وی ادامه می‌دهد: «این مقدمه‌ای از علاقه مندی من به خط بود. در اداره من با استاد فضل‌ا... فاضل نیشابوری هم‌اتاقی بودم و از محضر مدرسان انجمن و زنده‌یاد مصطفی مهدی‌زاده بهره‌ها بردم و تا الان این دوستی‌ها با همه بزرگان مشهد و برخی استادان تهران از جمله استاد کیخسرو خروش و استاد عباس اخوین که هر دو این بزرگان از چهره‌های ماندگار ایران هستند ادامه دارد. کتابی هم به‌نام «بحر عشق» منتشر کردم که چلیپا‌هایی بود به یادگار از سفر مشهد و کلاس‌های فوق‌ممتازی که در منزل استاد توکلی برگزار شد. در آستان قدس، زمانی که در اداره آمار و اطلاعات زیرمجموعه معاونت برنامه‌ریزی و امور سرمایه‌گذاری بودم حکم خوش‌نویسی داشتم و در کنار کار‌های آماری برای اداره سفارشاتی را خوش‌نویسی می‌کردم، ولی با توجه به تصادفی که چند سال پیش داشتم، دستم آسیب دید و سال‌ها خوش‌نویسی نکردم. البته دو سه سالی هست که گاهی در اوقاتی که فراغتی حاصل شود، می‌نویسم تا این دست قوت خود را باز یابد، چون هنوز آزرده است.»

شاخص‌ترین. منضبط‌ترین و پرتلاش‌ترین
استاد محمدعلی لطفی مقدم؛ پدر تئاتر خراسان که از استادان محمد روزبهی است درباره شاگردش برای ما این‌طور می‌نویسد: در میان اولین دوره مرکز آموزش تئاتر یکی از شاخص‌ترین، منضبط‌ترین و پرتلاش‌ترین‌ها در زمینه کار‌های نمایشی (به‌ویژه هنرمندان آموزش و پرورش) همواره محمد روزبهی بود. آقای محمد روزبهی با توجه به نیروی جوانی، استعداد و ارتباطات خوبی که با مقامات اداره کل آموزش و پرورش خراسان داشت، یکی از دستیاران فعال من در زمینه آموزش بود. من از بدو تأسیس مرکز آموزش تئاتر (۱۳۴۸) مبنای کار را بر آموزش قرار داده بودم و اگر هنرمندی از نظر شناخت ادبیات دراماتیک، اصول بازیگری و کارگردانی اطلاعات اولیه را نداشت، موقعیت اجرای برنامه تئاتر را برای او فراهم نمی‌کردم. آقای محمد روزبهی کوشش‌های مؤثری با گروه‌های دانش‌آموزی انجام داد و از این بابت بار من را سبک کرد و فعالیت‌های مؤثر او مقدمات اجرای جشنواره تئاتر جوانان خراسان را برای من فراهم کرد که در نوع خود اولین جشنواره کشوری بود.
یکی از خصوصیات آقای محمد روزبهی کار راه‌اندازی گروه تئاتر بود و بسیاری از مشکلات گروه‌ها را بدون اینکه منتی بر آن‌ها بنهد، برطرف می‌کرد و موجب ارتباط میان گروه‌های تئاتری شد. در حال حاضر او برادروار به من کمک می‌کند تا توفیق داشته باشم کار‌های نمایشی‌ای که در شهر و گاهی کشور است ببینم. برای ارتباطات راحت‌تر من از گروه‌های هنری فرصت ویژه می‌گیرد و از این بابت سپاس فراوان دارم. از شانس‌های خوب آقای محمد روزبهی داشتن همسری شایسته است که همواره همراه و پشتیبان اوست، آقای روزبهی با همکاری همسر خود سالی چند بار هنرمندان را به خانه دعوت می‌کند و موجب همدلی بیشتر هنرمندان می‌شود و خانواده هنرمندان نیز در این جلسات هنری بیشتر با هنر تئاترآشنا می‌شوند.
گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->