عصری که در آن زیست میکنیم؛ «زمانه تقلیل» است؛ همه چیز در سطح نازل، خُرد و فشرده خود ظهور و بروز میکند؛ البته این مسئله لزوما امری منفی نیست؛ برای مثال تکنولوژی به یاری میشتابد تا هر روز جهان اطراف و ادوات مورد نیاز ما را در سطح «مینیاتوری» ارائه کند تا هم حمل ابزار جدید برای ما راحتتر باشد و هم دغدغه سرعت «شهروند عجول» را اقناع کند.
اما این فروکاستن (چه در بُعد مثبت آن و چه از جنبه منفی خویش) منحصر به ابزار و ادوات نیست؛ کلمات و واژگان نیز گاه دچار «وسوسه تقلیل» شده و اینجاست که مصیبت آغاز میشود؛ اینجاست که کلمات متعالی، ناگهان سقوط کرده و در سطحی نازل بروز مییابند؛ واژگانی که میتوان از آنها به مثابه سلاح بهره گرفت ناگهان به صُلابه کشیده شده و مسخ میشوند و دیگر کارکرد اولیه خود را از دست میدهند.
روایت و حکایت واژگان «مطالبهگری» و «نقد» در عصر فعلی نیز از این دست است؛ لغاتی که به وفور این روزها به ویژه در ادبیات ژورنالیستی ما یافت میشود و همگان (از جمله نگارنده این فحوا) بر این باورند که سهم بزرگتر و بهتری از «کیک نقد» در اختیار آنان است و هر آنچه آنان میگویند، نقد خالص است و هر آنچه دیگران میگویند از جنس بهانه و ایراد و سرپوش قرار دادن.
راه دوری نیاز نیست برویم؛ کافی است در این زمینه به سنت غنی خویش چه در ادبیات اسلامی و چه ایرانی رجعت کنیم که در مواقع اختلاف میتواند کمکرسان و فصلالخطاب باشد؛ همین سنت تاکید میکند که حُب و بغض جایی در نقد ندارد؛ همین سنت موکدا بر این باور است که منتقد «چشم سومی» است که از بیرون به قضایا مینگرد و برای وی، بهبود و صلاح امور عامه مردم مدنظر است نه منافع شخصی خویش؛ نقد خوب جامعه را به فکر فرو میبرد، زیرا رنگ و بوی شخصی ندارد؛ مطالبه و نقد یقینا باید مستدل باشد؛ نمیتوان تهمت و بهتان و افترا را رنگ کرد و بجای نقد، غالب کرد که اگر این گونه شد و آبرویی ریخت، با عذرخواهی و دلجویی برطرف نمیشود؛ نقد؛ سوال میکند، اما براساس «شنیده» و «گویا» در مصدر قضاوت و صدور حکم قطعی نمینشیند؛ قبول کنیم میوه بسیاری از نقدهای امروز نارس و کال هستند؛ واژگان را به مسلخ نبریم و آنها را از درون، تهی نکنیم؛ واژه اگر بوی «نا» بگیرد خیلی زود تَرَک برمیدارد و دیگر به کار نمیآید؛ در حق نقد و مطالبهگری ظلم نکنیم و آنها را تقلیل ندهیم فقط به این دلیل که بخواهیم «به هر قیمتی» دیده شویم.