شب قدر در لابه لای زمان میآید تا چراغ روشن کند در جانمان و برای ما آینه بگیرد و ما را به خودمان بشناساند. اگر خود را شناختیم، خدای خود را هم خواهیم شناخت. شناخت دوم که حاصل شد، به خود اجازه نخواهیم داد در حق خلق خدا جز به خیر و نیکی کاری بکنیم، حتی گمانی بورزیم.
حسن ظن و نیکی رفتار را بر خود واجب خواهیم شمرد و از هرچه نازیبایی است، به عنوان حرام پرهیز میکنیم. این گونه به «قدر» خواهیم رسید و به آزادی، بار خواهیم یافت و صاحب قیمت خواهیم شد. در شب قدر است که باید بیش از همیشه به تنظیم رفتار خود با آنچه خدا فرموده است، تامل کنیم. قرآن به سر گرفتن فقط یک حرکت فیزیکی نیست؛ یک دنیا معنا نهفته است در این حالت.
یکی اش اینکه قرآن، بالای سر ما جا دارد. دوم اینکه سر میدهیم برای تحقق آیات قرآن. سوم اینکه حلال و حرام زندگی را به حکم قرآن گردن مینهیم. چهارم هم اینکه برای توسعه خود و برکت یافتن زندگی مان براساس کلام خدا تلاش خواهیم کرد و... خدا رحمت کند استاد صفایی حائری را! زیبا میگفت که «در شب قدر، باید انسان در خود توسعهای به وجود آورد و محدود فکر نکند که نان و آب و... نداریم.
باید به نیروهای باطنی خود فکر کند.» اگر فکر توسعه یابد، آدمی قد خواهد کشید. به فهمی جهان شمول خواهد رسید. میان دنیا و آخرت، پل خواهد زد. با درک تازه، معانی خود را با معیارهای ابدیت، عیار خواهد سنجید. همان سنجههایی که مسیر انسان را به سوی بهشت نشانه گذاری میکنند. اینجاست که حدیث نبوی «یا علی انک قسیم النار و الجنه» برای ما معنایی تازه مییابد.
ما با عدل تجسم یافتهای رو به رو میشویم که در دنیا هم آن را تجربه کرده ایم؛ خواهش عقیل را و آتش را، طلحه و زبیر را و شمع بیت المال را، خلخال پای زن یهودی را و حسرت مرگ را، نخلستان را و چاه را، نان خشکیده را و سنگ را.
ترازو به دست علی است به این معناست که خدا این معیار آشکار و عیار به کمال رسیده را جلوی انسان میگذارد و میگوید خود قضاوت کنید که در تراز با این معیار جایتان کجاست.
مثل خط برتری که معلم مینویسد و از دانش آموزان میخواهد که از روی آن بنویسند و خود در سنجش با آن خط به خود نمره دهند. راستی خط زندگی ما چقدر به مولا شبیه است؟ جای ما در سپهر رفتار علوی کجاست؟
جوابش را استاد صفایی، دردمندانه و هشداردهنده میدهد: «به حقِ حق قسم، وقتی در روز قیامت، خداوند اولیای خود را محشور میکند و ما میبینیم که غم و غصههای آنان چه بوده، به حال خود گریه میکنیم و شرمنده میشویم که چقدر غصههای ما حقیر بوده است.
وقتی در روز قیامت، علی (ع) را به صحرای محشر میآورند و ما را هم میآورند و غصههای او را با غصههای ما مقایسه میکنند، خجالت میکشیم. میبینیم فلان آدم که در یمامه گرسنه مانده، جزو غصههای حضرت بوده، درحالی که غصه من این بوده که روی ماشینم خط کشیده اند.» علی، غصه کمال نایافتگی انسان را میخورد. حسرت مرگ را عیار مردی میداند وقتی به تعدی، حرمت زن ذمه نشین را شکسته اند.
غصه کودکان یتیم را میخورد و حواسش به خرابه نشینها هست. حال ما کجای کاریم و کارنامه عملی ما دست گیری از چه کسانی را ثبت کرده است؟ آیا در قیامت خواهیم توانست سر بالا بگیریم و به سوی بهشت برویم یا سرافکنده راه را به سوی جهنم، کج خواهیم کرد؟ جواب این سوال را در همین دنیا باید پیدا کنیم، اما خدا کند به حرمت مولا علی (ع) و شب قدر، بتوانیم در تحریر تقدیر برای امروز و فردایمان چنان باشیم که نتیجه اش، ابدیت نشینی لطف خداوند باشد. خدا کند!