فصل چهارم «زخم کاری» چگونه به پایان می‌رسد؟ + فیلم جعفر یاحقی: استاد باقرزاده نماد پیوند فرهنگ و ادب خراسان بود رئیس سازمان تبلیغات اسلامی کشور: حمایت از مظلومان غزه و لبنان گامی در مسیر تحقق عدالت الهی است پژوهشگر و نویسنده مطرح کشور: اسناد تاریخی مایملک شخصی هیچ مسئولی نیستند حضور «دنیل کریگ» در فیلم ابرقهرمانی «گروهبان راک» پخش «من محمد حسن را دوست دارم» از شبکه مستند سیما (یکم آذر ۱۴۰۳) + فیلم گفتگو با دکتر رسول جعفریان درباره غفلت از قانون انتشار و دسترسی آزاد به اطلاعات در ایران گزارشی از نمایشگاه خوش نویسی «انعکاس» در نگارخانه رضوان مشهد گفتگو با «علی عامل‌هاشمی»، نویسنده، کارگردان و بازیگر مشهدی، به بهانه اجرای تئاتر «دوجان» مروری بر تازه‌ترین اخبار و اتفاقات چهل‌وسومین جشنواره فیلم فجر، فیلم‌ها و چهره‌های برتر یک تن از پنج تن قائمه ادبیات خراسان | از چاپ تازه دیوان غلامرضا قدسی‌ رونمایی شد حضور «رابرت پتینسون» در فیلم جدید کریستوفر نولان فصل جدید «عصر خانواده» با اجرای «محیا اسناوندی» در شبکه دو + زمان پخش صفحه نخست روزنامه‌های کشور - پنجشنبه ۱ آذر ۱۴۰۳ فیلم‌های سینمایی آخر هفته تلویزیون (یکم و دوم آذر ۱۴۰۳) + زمان پخش حسام خلیل‌نژاد: دلیل حضورم در «بی‌پایان» اسم «شهید طهرانی‌مقدم» بود نوید محمدزاده «هیوشیما» را روی صحنه می‌برد
سرخط خبرها

راز‌های زنجیر ضحاک و زنجیر انوشیروان

  • کد خبر: ۱۰۸۴۲۹
  • ۲۲ ارديبهشت ۱۴۰۱ - ۲۱:۰۵
راز‌های زنجیر ضحاک و زنجیر انوشیروان
براساس اسطوره‌های شاهنامه، درحالی که شما این متن را می‌خوانید، ضحاک در کوه البرز همچنان زنده و در زنجیر است و کیخسرو پس از شست‌وشوی تنش در چشمه آب روشن بر فراز کوه ناپدید شده و دوباره پدیدار نشده است. ما باید این دو داستان و دو سرنوشت را چگونه بفهمیم؟

سیدجواد رسولی * | شهرآرانیوز - براساس اسطوره‌های شاهنامه، درحالی که شما این متن را می‌خوانید، ضحاک در کوه البرز همچنان زنده و در زنجیر است و کیخسرو پس از شست‌وشوی تنش در چشمه آب روشن بر فراز کوه ناپدید شده و دوباره پدیدار نشده است. ما باید این دو داستان و دو سرنوشت را چگونه بفهمیم؟ آن را داستانی خیالی فرض کنیم و از تخیل خالقانش لذت ببریم یا در آن به دنبال معنایی استعاری بگردیم؟ اگر دومی است، چه ابزار‌هایی برای این کار در اختیار داریم؟ آیا الزم است معنایی را درک کنیم که مدنظر فردوسی بوده است، یا این داستان‌ها می‌توانند معنا‌های دیگری هم مستقل از ذهن راوی خود داشته باشند؟ کدام مهم‌تر است؟ خود داستان‌ها یا معنای پنهان در آن‌ها؟

این متن تلاش می‌کند بگوید ما هم به بخش‌های اسطوره‌ای شاهنامه نیاز داریم و هم به حکمت‌‍‌های آن. نیازمان هم جدی و ضروری است. اما مشکل اینجاست که گفتن این حرف راحت‌ترین کار دنیاست. چون به نظر کاملا بدیهی می‌رسد. امروز هم که گوش همه ما از حرف‌های بدیهی پر شده است. پس برای نشان‌دادن اهمیت این نیاز، شاید لازم باشد اول خودمان را از شر تصورات ساده لوحانه خلاص کنیم. در قدم اول لازم است برویم سراغ دو روایت قدرتمند که سال‌هاست ذهن ما ایرانی‌ها را جهت داده‌اند و تصورات معصومانه‌ای از شاهنامه و تاریخ ایران باستان برایمان ساخته‌اند. روایت اول، افتخارکردن به طرح مفهوم «خرد» در شاهنامه است. معمولا گفته می‌شود قرن‌ها پیش از آنکه عقلانیت در غرب نقش محوری پیدا کند و تمدن غربی بر ساس آن شکل بگیرد، فردوسی درباره اهمیت خرد و اندیشه در شاهنامه مفصل صحبت کرده است. به این ترتیب باید به خودمان ببالیم که در این مسیر پیشگام بوده‌ایم و دیگران بعد‌ها به دنبال ایرانیان حرکت کرده اند. ایراد این روایت به نظر واضح می‌رسد. این ر وایت دچار زمان‌پر یشی است. به سخنانی در قر ن چهارم هجری (دهم میلادی) از زاویه انسان قرن پانزدهم هجری (بیست ویکم میلادی) می‌نگرد، بدون درنظرگرفتن پس زمینه‌های تاریخی و سنت‌های تاریخی. درواقع خرد در معنای Reason که میراث عصر روشنگری در اروپاست، هیچ ارتباطی با خرد در سخن حکیم توس ندارد. نظیر این ساده انگاری را در افتخارکردن به منشور کوروش هخامنشی نیز دیده‌ایم. لوحی که آن را نخستین سند مکتوب حقوق بشر فرض می‌کنند، درحالی که حقوق بشر مفهومی مدرن و متعلق به اواخر قرن هجدهم است. کوروش و نظام پادشاهی او و جانشینانش نمی‌توانسته‌اند هیچ ایده‌ای درباره این مفهوم (آنگونه که امروز فهمیده میشود) داشته باشند. از این دست مثال‌ها بسیار است و به ما یادآوری می‌کند در افتخارکردن به اسم‌ها و اتفاق‌ها قدری احتیاط کنیم.

روایت دوم حتی محکم‌تر است، آغشته با ناسیونالیسمی افراطی که منشأ همه خوبی‌ها و نیکویی‌ها را در دوران پیش از اسلام و حکومت‌های تاریخی و باستانی می‌داند. در این روایت که شاهنامه فردوسی سند مکتوب و متن مقدس آن فرض می‌شود، نه‌تن‌ها ایرانیان در اوج شکوه و افتخار و رفاه و آسایش بوده‌اند، که تکلیف مفاهیم مهم بشری همچون آزادی، عدالت و کرامت انسانی هم بسیار روشن و واضح بوده است. در این روایت نوعی نیاز و میل به بازگشت نیز مستتر است. نسخه سعادت چیزی جز احیای آن ارزش‌های باستانی نیست که روزگاری ایرانیان واجدش بوده‌اند. این روایت نیز ساده‌لوحانه و معصومانه است. چون نه‌تن‌ها چنین بازگشتی را ممکن می‌داند (انگار که دکمه‌ای داشته باشد که کافی است آن را فشار دهیم) که اساسا تاریخ طولانی ایران پس از اسلام و مسیری را که تا امروز طی کرده است، نادیده می‌گیرد و حذف‌شدنی فرض می‌کند.

معنای این حرف‌ها این نیست که ما باید اسطوره‌های شاهنامه را نادیده بگیریم. اتفاقا برعکس، باید بار‌ها آن‌ها را با نگاهی نقادانه بخوانیم. این نگاه نقادانه قرار نیست کار فردوسی را به نقد بکشد، بلکه قرار است به ما کمک کند تا از حجاب آن روایت‌های ساده‌دلانه عبور کنیم و به قسمت پیچیده ماجرا برسیم. قسمت پیچیده ماجرا کجاست؟ آن‌جاست که آنچه امروز ما را به‌عنوان مردمان این بخش از جهان ساخته است، از دل همین داستان‌ها بیرون می‌آید. ما خود این داستان‌ها نیستیم، بلکه نتیجه و محصول آن‌هاییم. این قصه‌های اسطور‌های (و گاهی تاریخی) که در شاهنامه می‌خوانیم، واضح است که ارتباطی با شکل زندگی امروز ما ندارند، یا دست‌کم به‌صورت مستقیم ارتباط ندارند. پس کار پیچیده‌تر و سخت‌تر این است که بتوانیم از رویه ابتدایی و اولیه آن‌ها عبور کنیم و به عمق پنهانیشان دست پیدا کنیم. به آنجایی که هسته فرهنگ و نوع نگاه ما به جهان را برساخته است. یک مثال می‌تواند مسئله را ر وشن‌تر کند. خسرو انوشیروان یکی از مهمترین پادشاهان ساسانی است که در شاهنامه هم بخش مهمی از داستان‌های دوران ساسانیان به زندگی و حکومت او اختصاص داده شده است. انوشیروان به پادشاه عادل معروف است. کسی که دوران پادشاهی‌اش نماد برقراری عدالت در ایران است، اما نگاه ساده‌لوحانه و سطحی به داستان‌های انوشیروان ما را به درکی سطحی از مفهوم عدالت می‌رساند. مثا ممکن است فکر کنیم راه درست برقراری عدالت آن است که پادشاه یا حاکم خودش درصدد قضاوت و رسیدگی به شکایات مردم برآید. اما حتی اگر این‌گونه فکر کنیم، آن وقت با قتل‌عام مزدکیان به دست انوشیروان به آن شکل فجیع و ساختن باغی که درخت‌هایش بدن پیروان مزدک بوده است، چه کنیم؟ یا مثلا داستان معروف کفاشی را که حاضر شده بود به سپاه انوشیروان پول و خراج پرداخت کند تا فرزندش اجازه درس‌خواندن داشته باشد، اما انوشیروان به‌شدت آن را رد کرده بود، کجای این پازل عدالت بگذاریم؟ اینجاست که نیاز داریم وارد قسمت پیچیده (بخوانید نگاه نقادانه) بشویم. باید بتوانیم از دل همه این داستان‌ها و حکایت‌ها عناصری را استخراج کنیم که در فرهنگ ایرانی ساسانی مفهوم عدالت را برساخته‌اند (که قاعدتا در آن دستکم دو محور نظام طبقاتی و حضور تمام و کمال شخص حاکم در امور نقش اساسی دارند). دانستن و شناختن این عناصر قرار نیست باعث شود که ما به ساسانیان خرده بگیریم یا از راوی داستان‌ها گله کنیم. قرار است بتوانیم از این طریق خودمان و تخیل جمعی‌مان را بشناسیم که در طول هزاران سال از طریق همین داستان‌ها و اسطوره‌ها شکل گرفته است. اگر برایمان سؤال است که چرا در تاریخ معاصر ایران در طول بیش از صدوبیست سال در چرخه‌ای تکراری از میل به توسعه و تجدد تا اسیرشدن در استبداد گرفتار شده‌ایم، پاسخ این سؤال در نگاه نقادانه به اسطوره‌ها و شناختن آن پس‌زمینه قدرتمند تاریخی‌فرهنگی است که بنمایه ما را شکل داده است و اغلب آن‌قدر ناپیدا و ناخودآگاه است که به چنگ نمی‌آید. برای به‌چنگ‌آوردن این بن‌مایه‌ها، راهی جز بازخوانی شاهنامه، اسطوره‌هایش و حکمت‌هایش نداریم. آنجا و در میان بیت‌های این کتاب ارزشمند و بی‌نظیر، لابه‌لای زنجیر‌های ضحاک در البرز و زنجیر عدالت انوشیروان راز‌های بسیاری پنهان‌اند. راز‌هایی که ما ایرانیان را آنگونه که امروز هستیم، شکل داده‌اند.


* پژوهشگر رسانه

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->