فرزانه شهامت | شهرآرانیوز؛ مرده بودند، هر سه نفرشان. اتفاقی که در واپسین روزهای اردیبهشت ۹۹ در مشهد رخ داده بود، از آن تلخیهایی نبود که بشود به سادگی از کنارش گذشت. بدنه خودرو پژوپارس با چند گلوله کلت کمری و کلاشینکف سوراخ سوراخ شده بود و هر سه سرنشین به قتل رسیده بودند. ماجرا در اختلافاتی کهنه خلاصه میشد که پایانی خون آلود به خود گرفته بود. در این جنایت، حمید* نه سر پیاز بود و نه ته پیاز. هیچ کدام از مقتولها را هم نمیشناخت و از مرگشان نفعی نمیبرد، صرفا رفاقتی قدیمی با دو قاتل داشت.
او باید همان کاری را میکرد که هر آدم عاقلی میکند. باید همان وقتی که از جنایت خبردار میشد، از دو دوست خلاف کارش که قاتل از آب درآمده بودند، فرار میکرد تا مبادا به خاطر همکاری شریک جرم به حساب بیاید. نه اینکه این چیزهای ساده را نفهمد. اما وقت وقتش که رسید، هر کاری کرد نتوانست به درخواستشان نه بگوید و پذیرفت که با خودرو شخصی اش آنها را فراری بدهد. وقتی هم که ماجرا برملا شد، طبیعی بود که نامش در فهرست متهمان پرونده قرار بگیرد و برایش مجازاتی متناسب، درنظر گرفته شود.
وقتی این ماجرای واقعی را به صحبتهای اخیر دبیر ستاد مبارزه با مواد مخدر کشور اضافه کردیم، باورمان شد که مهارت نه گفتن، مهمتر از چیزی است که تصورش را میکردیم. پژوهشی که اسکندر مؤمنی به آن استناد کرد نشان میدهد یک سوم معتادان به دلیل همین دوحرفی ساده و «نه»های سادهای که باید به موقع میگفته اند و نگفته اند، در منجلاب اعتیاد گرفتار شده اند. دادههای تأمل برانگیز یادشده، شرط لازم و کافی بود برای اینکه با یک کارشناس درباره این مهارت حیاتی صحبت کنیم تا جزو کسانی نباشیم که حسرت نههای نگفته به دلشان مانده است. سؤالات ما را نجمه ضیایی پاسخ میدهد. او روان شناسی را تا مقطع کارشناسی ارشد خوانده و مسئولیت آموزشهای حوزه خانواده اداره کل بهزیستی خراسان رضوی را عهده دار است. ** اسم، مستعار است.
یکی از مباحث مهم در ارتباط سالم و مؤثر، سبکهای ارتباطی است. آدمها برای برقراری ارتباط با هم، شیوههای مختلفی را به کار میگیرند که میتوان آنها را به چهار دسته تقسیم کرد: پرخاشگرانه، منفعلانه، جرئتمندانه و پرخاشگرانه-منفعلانه. هر یک از این سبکها کارکردها و پیامدهایی دارد. بااین حال اگر بخواهیم زندگی آرام و متعادلی داشته باشیم باید در مجموع، غلبه با سبک ارتباطی جرئتمندانه باشد؛ یعنی افراد به حق خود و دیگران آگاه باشند و صادقانه و مؤدبانه، احساس، خواسته و نظرشان را بگویند. یکی از ویژگیهای افراد جرئتمند، داشتن مهارت نه گفتن است.
به درخواستهای غیرمنطقی دیگران؛ خواستههایی که انجام آن در توان ما نیست یا اجابت آن خواسته میتواند ما را با چالش مواجه کند. مثلا ممکن است همکارمان توقع داشته باشد که ضامن وام صدمیلیونی اش بشویم و ما در تجارب قبلی خود متوجه شده باشیم که این فرد آدم خوش حسابی نیست. با وجود این ممکن است با خودمان بگوییم: اگر به همکارم بگویم نه، از دستم ناراحت میشود، فردا چشم توی چشم میشویم و بد است. اصلا اگر امروز به او بگویم نه، او هم شاید فردا بگوید نه و خیلی فکرهای ناکارآمد دیگری که باعث میشود قدرت نه گفتن را پیدا نکنیم.
به حقوق خودشان آگاه نیستند یا اینکه خودشان را آن قدر ارزشمند نمیبینند که از حقشان دفاع کنند. از عزت نفس و اعتمادبه نفس پایینی برخوردارند و نمیتوانند نظر مخالفشان را با دیگران در میان بگذارند و معمولا در موقعیتهای مختلف زندگی، احساس نارضایتی دارند. فکر میکنند همیشه آنها هستند که باید کوتاه بیایند و از حقشان بگذرند. دائم نگران این هستند که مبادا رابطه شان را از دست بدهند، مبادا دیگران آنها را طور دیگری قضاوت کنند و برچسبهای منفی بخورند. اینها باعث میشود که نتوانند به خواستههای غیرمنطقی بقیه نه بگویند و این ضعف میتواند برایشان تبعات منفی زیادی داشته باشد.
بله، مثلا به جمعی دوستانه دعوت میشوید و وقتی میروید میبینید قلیان، سیگار، انواع مواد مخدر یا وسایل قمار هست. خودتان با اینها مخالف هستید و این فضا مطلوبتان نیست، اما چون جمع آن را میپسندد، حس، باور و ارزشهای خودتان را نادیده میگیرید و همراه میشوید که معمولا پیامد آن چالش و آسیب است.
اصلا. ببینید اینکه فرد نتواند نه بگوید، یک حس بد آنی نیست که تمام شود و برود پی کارش. ممکن است فرد در شرط بندی ببازد و دچار مشکلات بعدی شود. ممکن است قرصی روان گردان مصرف کند که برایش تبعات جسمی جبران ناپذیر داشته باشد. ممکن است به او مخدری پیشنهاد شود که بعد از یک بارمصرف نتواند آن را ترک کند. ممکن است یک نوشیدنی الکلی باشد و خوردن آن به بهای جانش تمام شود. قرارگذاشتن برخی جوانها برای حرکات نمایشی در خیابان، یک مثال دیگر است. دعوتی که میتواند به بهای تصادف، آسیب رساندن به خود و دیگران و حتی مرگ تمام شود و راه پیشگیری از آن، یک نه ساده است.
حالا که به این ضعف آگاهی پیدا کرده است باور کند که نه گفتن یک مهارت آموختنی است و محکوم نیست به اینکه تا ابد در این شرایط بماند. برای یادگیری، راهکارهایی هست مثل حضور در دورههای آموزشی که دستگاههای اجرایی مختلف برگزار میکنند یا مطالعه کتاب، رسانه ها، مراجعه به مشاور و .... یادگیری این مهارت به تکرار، تمرین و زمان نیاز دارد و صرف شرکت در کلاس کافی نیست. نباید انتظار داشته باشد که در مدتی کوتاه، آدم دیگری بشود. ناامید نشود و به تمرین ادامه بدهد.
ضمن اینکه تغییر در سبک ارتباطی باید آهسته و پیوسته باشد، آغاز تمرین جرئتمندی را در موقعیتهای پرریسکی مثل ارتباط با همسر یا رئیس و به شکل ناگهانی و شدید توصیه نمیکنیم. وقتی سالها با رفتارشان خود را به دیگران منفعل معرفی کرده اند بدیهی است که تغییر یک شبه رفتارشان از سوی طرف مقابل پذیرفته نشود. بهتر است تغییر رفتار را ابتدا از موقعیتهایی شروع کنند که تبعات احتمالی آن کمتر است.
مثلا اگر قبلا خرید میرفتند و فروشندهها با اصرار جنسشان را به آنها غالب میکردند، سعی کنند این بار در برابر اصرارها نه بگویند. این جور موقعیتها تبعات چندانی ندارد و عزت نفس خوبی را برای فرد، فراهم میکند؛ همچنین میتوانند در خلوت و مقابل آیینه رفتار جرئتمندانه را تمرین کنند؛ مثلا چگونگی انتخاب جملات و واژههای مناسب، استفاده درست از حرکت دست و حالت چهره، استفاده از ضمیر «من» هنگام بیان احساس یا خواسته خود و اینکه چطور بدون طعنه و کنایه و با ادبیات محترمانه و قاطعانه، در حضور دیگران از احساس و نظر خود صحبت کنند.
بله، گذشته آدمها به ویژه دوره کودکی و سبکی که با آن رشد کرده و تربیت شده اند، نقش مهمی در این قضیه دارد. «در برابر بزرگ ترها هیچ وقت نباید نه گفت؛ چون نشانه گستاخی است»، «آدم خوب، همیشه گذشت میکند»، «اگر خواسته ات را به دیگران بگویی و قبول نکنند، شرمنده میشوی» و مواردی ازاین دست نمونههایی از عبارتها و باورهای ناکارآمدی است که احتمالا از کودکی بارها شنیده ایم.
برای تمرین جرئتمندی باید دائم به خودشان یادآوری کنند که احترام به بزرگ ترها یک اصل پسندیده است، اما هر نه گفتنی بی احترامی به حساب نمیآید. همین طور اگر احترام به بزرگتر یک ارزش است، پرهیز از افراط وتفریط هم یک ارزش است. یا اگر از همسر یا والدینشان درخواستی بکنند و نه بشنوند معنی اش این نیست که طرف مقابل دوستشان ندارد.
اتفاقا یکی از دلایل اثبات شده برای مؤثر نبودن آموزشها این است که آدمها حاضر نیستند هزینه تغییر را بپذیرند. عادت کرده اند با تمام رنج هایشان در ساحل به ظاهر امن عادت هایشان زندگی کنند. درباره روابط مهم و پرخطر، قبلا نکاتی را بیان کردم. نکته مهم این است که ما تصمیم گرفته ایم تغییر کنیم و این تغییر قطعا تبعاتی دارد. نمیشود از دریا رد شد و خیس نشد. همچنین یادمان باشد جرئتمندی به معنای جسارت توأم با درک شرایط دیگران، نهایت احترام و ادب است نه خودخواهی، بی ادبی و پرخاشگری.
بهترین کار این است که کودک این مهارت را در والد و اطرافیانش ببیند. مثلا همکارم تماس میگیرد و میگوید که فراموش کرده است اطلاع بدهد هفته آینده میزبان مراسمی در اداره هستیم و از من میخواهد که روز تعطیل را سرکار بروم. این در حالی است که من برای روز تعطیلم برنامه ریزی کرده ام و باید مراقب مادر سال خورده ام باشم. کس دیگری هم نیست که از او مواظبت کند. جواب میدهم: حق دارید، فشار کار زیاد است، اما باید مراقب مادرم باشم و برایم مقدور نیست که آخر هفته به اداره بیایم. فرزند من دارد میبیند که من حرفم را زده ام بدون دروغ، توهین، مقصر نشان دادن دیگران و سرزنش آن ها. مثلا نگفته ام شما همیشه فراموش کارید، میخواستید زودتر بگویید.
والدین برای مباحث درسی خیلی هزینه میکنند و بعضا به آموزش مهارتهای زندگی بی توجه اند؛ دستگاههای اجرایی هم که دوره میگذارند اجازه حضور به فرزندانشان نمیدهند و ترجیحشان این است که فرزند به کلاس تقویتی فلان درس برود. اگر فرزندشان در دوره مهارتهای زندگی شرکت کرد و سعی در تمرین این مهارتها در خانه داشت به جای سرکوب، او را حمایت کنند.
بله، حتی اگر هزینه داشت. القای تصور «همیشه برنده بودن» از موانع جرئتمندی است. کسانی که با این باور بزرگ میشوند ترس از شکست در آنها شکل میگیرد و خیلی جاها مانع میشود که فرد خودش را ابراز کند.
آدمهای جرئتمند هم ممکن است شکستهایی را در زندگی شان تجربه کنند، با این تفاوت که از شکستشان تجربه میگیرند. اگر اشتباهی کرده اند سهمشان را قبول و تلاش میکنند آن اشتباه را دوباره تکرار نکنند.