لیلا جانقربان | شهرآرانیوز؛ از آن بانوانی هستند که به قول قدیمیها از هر انگشتشان یک هنری میریزد. یکی باغداری میکند. یکی پرورش شترمرغ دارد. یکی در کار کاشت زعفران است و یکی دیگر گلابگیر ماهری است. هرکدام هنری دارد که از گوشه و کنار این باغ آن را آموخته و چاشنی آموزش را به وقت نیاز به این تجربه افزودهاست، تجربهای که نهتنها برای خانواده بلکه برای زنان روستا هم شغلی دست و پا کرده است. در حوالی آخرین روزهای خرداد یک روز با خواهران اسحاقی همراه شدیم تا از زندگیشان بدانیم و برای مخاطبانمان بنویسیم که چگونه میشود هم خانوادهداری کرد و هم به مردم خدمت.
دخترخانمهای آقای اسحاقی از کودکی در باغ پدری بزرگ شدهاند و زندگی با طبیعت و کسب درآمد را از همین گوشه سبز دنیا آموختهاند. آنها به چشم، هرس کردن درختان، باغداری و پرورش انواع گل و گیاه را دیدهاند و بعد از درس و مدرسه به جای اینکه دنبال کاری اداری و پشتمیزنشینی باشند، همین باغ پدری را محل کار خود کردهاند.
این مکان یا بهتر بگویم این کارگاه در روستای فرخد در حدود هشتکیلومتری مشهد به سمت جاده کلات قرار دارد و چند سالی است که این منطقه قمصر خراسان شناخته میشود. زهرا، اشرف، فاطمه و ملیحه چهار خواهر کارآفرینی هستند که به همراه همسرش برادر خود، صبیحه، یک تیم پنجنفره تشکیل دادهاند که قبل از آمدن شکوفههای بهار تا سر سیاه زمستان با توجه به اقلیم و موقعیت جغرافیایی روستا هرفصل و هرماه به تولیدی مشغول هستند، تولیدی که علاوه بر خانواده آنها برای دیگر زنان روستا هم زمینهای از اشتغال را فراهم کرده است.
سر حرف را اشرفخانم باز میکند، چنانکه نشان میدهد پیشکسوتتر از دیگر خواهرهاست و تجربه بیشتری دارد. مثل یک کشاورز، درختها را نشان میدهد و درباره عمر و سن و سال آنها حرف میزند. تاریخچه همه درختهای باغ که هیچ، او تاریخچه خود باغ را هم میداند و اندوهی از کمآبی در صدایش هست. «ما همه در همین باغها و کنار پدرم که کشاورزی میکرد بزرگ شدیم و کار را از او یاد گرفتیم. این باغ که به نام باغ زرگر معروف است، باغ بزرگی بود و حدود یک هکتار مساحت داشت.
یک برج و بارو هم در این باغ قدیم بود که الان خراب شده است. کلا به علت خشکسالی و کمآبی کمکم از مساحت باغ کم شد و الان حدود ۵ هزار متر از باغ مانده است که آن را با تانکر آبیاری میکنیم. کمآبی خیلی از محصولات را از بین برد و خیلیها را هم کم کرد. تعداد زیادی از مردم روستا را هم این خشکسالی بیخانمان کرد. باغها و زمینها را فروختند و راهی شهر شدند، ولی چون کشاورز بودند، هیچوقت کاری مناسب در شهر پیدا نکردند.»
زندگی با پدر و مادری کشاورز نهتنها دخترها که هفت پسر دیگر خانواده را هم اهل سختکوشی بار میآورد. این سختکوشی به قول دیگر خواهرها از اشرفخانم یک کشاورز تمامعیار میسازد. «من بیش از بقیه دخترها کشاورزی بلدم، چون بیشتر در باغ و کنار دست پدرم بودهام. با وجود این، هنوز هم اصل کار روی دوش پدرم است. ما هنوز به اندازه او به کار وارد نیستیم و حال درختها را نمیفهمیم و به اندازه پدرم با این درختها که خیلی از آنها را خودش کاشته است رفاقت نداریم.
اما در حد توان، کمک میکنیم و از فصل بهار که تاکچینی درختهای انگور شروع میشود، کنار دستش میمانیم. سال کاری ما از همین تاکچینی و هرس کردن درختان انگور شروع میشود. با این کار، درختان انگور محصول بهتری میدهند و رشد بهتری خواهند داشت. تاکچینی که تمام میشود، تا دو ماه وارد فصل گل و گلاب میشویم. در این مدت از بس کار زیاد است، همه کارهای دیگر را تعطیل میکنیم و همه اعضای خانواده پای همین کار میآیند.»
آنها کار سنتی باغداری را از پدر آموخته، اما چاشنی خلاقیت را به آن افزودهاند تا در بازار پرزرقوبرق بتوانند برای خود جایی پیدا کنند، جایی که از فصل بهار و با عطر گل محمدی شروع میشود. فاطمهخانم که به دختر خلاق خانواده مشهور است، فصل گل و گلاب را فصلی خاص برای روستای فرخد میداند که در چند سال گذشته با کوتاه شدن دست دلالان، باعث رونق اقتصادی روستا شده است. «تا پنج شش سال پیش، پرورش گل محمدی برای مردم منطقه فرخد واقعا فایدهای نداشت. کارخانهدارها گل را به قیمت پایینی از ما میخریدند.
حتی هزینههای خود زمین و کود آن هم تأمین نمیشد تا اینکه جشنواره گل محمدی را در منطقه فرخد راه انداختند. با راه افتادن این جشنواره، برای مردم منطقه شرایط اقتصادی خوبی به وجود آمد. اوایل که جشنواره راه افتاد، فقط گلها را همینجا میفروختیم، ولی کمکم به ایدههایی نو رسیدیم که برای گردشگران و مردمی هم که به منطقه میآمدند جذاب بود. یکی از این ایدهها گلابگیری بود. وسایل مورد نیاز را خریداری کردیم و همینجا شروع به گلابگیری کردیم.
دیدن فرایند گلابگیری برای گردشگران جذاب بود و خیلیها با دیگها عکس میگرفتند. مردم همینجا گلاب خریداری میکردند و بازار خوبی در فصل گل محمدی داشتیم. در کنار فروش گل و گلاب، کارهای متنوع دیگری هم انجام دادیم. مثلا مربای گل محمدی درست کردیم. غنچه خشک، گل خشک، شربت گل محمدی و دیگر محصولات را هم تولید کردیم که استقبال خوبی از این محصولات میشد و همینجا گردشگران آنها را میخریدند. خیلی وقتها چیزی نمیماند که بخواهیم برای آن دنبال بازار بگردیم.»
صبیحهخانم که سالهاست عروس این خانوده است و در کارآفرینی و خلاقیت همپای دخترهای خانواده بوده است، جشن گلغلتان را یکی دیگر از محلهای درآمد از گل محمدی در منطقه فرخد میداند که با استقبال خوبی روبهرو بودهاست. «یکی دیگر از کارهایی که با گل محمدی انجام دادیم و استقبال خوبی هم از آن شد جشن گلغلتان نوزادان بود که مشتریهای زیادی هم داشت. گلغلتان در واقع قرار دادن نوزادانی که نخستین بهار زندگیشان را تجربه میکنند در میان گلهای محمدی است و سپس غلتاندن این کودک در پارچهای بزرگ و سفید همراه گلها. ما تزیین این کار را یاد گرفتهایم و برای خانوادههایی که تمایل داشته باشند مراسم مختلفی برگزار میکنیم.»
او ایام برداشت گل محمدی را یکی از ایام پرکار برای روستاییان میداند، ایامی که همه از ۶ صبح تا آخر شب مشغول به کار هستند و مردها کارهای دیگر خود را تعطیل میکنند تا کمکدست زنان باشند. «در سراسر ایامی که مزارع گل محمدی برداشت دارند نهتنها خود و خانواده درگیر کار تماموقت هستیم بلکه گاهی هم مجبور میشویم از دیگر روستاهای اطراف کارگر بیاوریم که کارها روی زمین نماند. اینطور وقتها پیش آمده است که روزانه تا حدود سی نفر کارگر گرفتهایم. در فصل گل تا دو ماه درگیر گل و گلابگیری هستیم. از نماز صبح تا ظهر به گلچینی میگذرد. بعد از آن هم کارگاه میرویم و گلاب میگیریم. البته در این مرحله غنچهها را برای خشک کردن جدا میکنیم و بعضی از گلها را برای شربت پر میکنیم.»
زهرا خانم، دختر بزرگ خانواده که تا اندازهای نقش مادری در بزرگ کردن خواهرها و برادرها داشتهاست، وقتی از کار گلابگیری صحبت میشود، از سختیها و حساسیتها میگوید و البته دینی که بر گردن آنهاست تا گلابی ناب دست مشتریان بدهند. «گلابگیری ۶ تا ۱۲ ساعت طول میکشد. گلابی که میگیریم سه مدل سبک، سنگین و دوآتشه دارد. وقت گلابگیری باید خیلی مراقبت کنیم و حواس ما به دیگها باشد. مردم باید گلابی ناب از ما خریداری کنند و از آن راضی باشند. رضایت مردم خیلی مهم است. تا الان هم خدا را شکر همه راضی بودهاند و بیشتر گلابی که تولید میکنیم همینجا دم باغ به فروش میرسد.
بعضی از عطاریهای مشهد هم مشتری ما هستند و به صورت کلی گلاب میخرند. تا الان گردشگرانی از رشت، اصفهان و یزد داشتهایم. حتی از عراق مشتری داشتهایم. شاید اگر تولید بیشتری میداشتیم، به سمت صادرات هم میرفتیم. الان مقدار تولید گلاب ما در سال حدود ۱۰ تن میشود. قدیم خیلی بیشتر بود و به حدود ۱۰۰ تن میرسید، اما به علت کمآبی، محصول کمتر شده است. شاید با بارندگیهای اخیر و پیشرفت علم در کشاورزی، تولید ما هم بیشتر شد. آنوقت قدمهایی هم برای صادرات برمیداریم.»
ملیحهخانم که دختر پرجنبوجوش خانواده است، وقتی حرف از گل و گلاب پایان مییابد و قرار میشود درباره دیگر فعالیتهای اقتصادی این گروه پنجنفره صحبت کنیم از محصولاتی رونمایی میکند که همزمان با فصل گل محمدی تولید میکنند. «همزمان با گل محمدی، فصل توت هم هست که در کنار فروش توت تازه، توت خشک، شیره و مربای توت هم درست میکنیم. خیلی وقتها این محصولاتی که آماده میکنیم در خانه خودمان مصرف میشود و برای بازار نیست.
مهم این است که چیزی را دور نریزیم و از همه محصولات استفاده حداکثری داشته باشیم. مثلا در فصل میوهها هر مقدار که تازه به فروش برسد که هیچ، ولی اگر چیزی بماند و بخواهد خراب شود، سریع محصولاتی دیگر مثل میوه خشک و لواشک درست میکنیم. در همین فصل بهار، از زمینهای اطراف، خارشتر، کاسنی، پونه، نعنا، بابونه، گل ختمی و بومادران جمع میکنیم و عرق آنها را مثل گل محمدی میگیریم و میفروشیم.» آنها در این باغ حیوانات اهلی مانند گوسفند، مرغ و خروس، اردک، غاز و بوقلمون هم نگهداری میکنند که به گفته خودشان هرچه را بماند به این حیوانات میدهند و دورریز ندارند.
فصل گل محمدی که تمام میشود، کمکم غورههای باغ میرسد و کار جدید این خواهران شروع میشود. اشرفخانم فصل غورهها را فصل ترشی میداند که محصولات مختلفی از آن تولید میشود. «فصل گل محمدی که تمام میشود، دیگر غورهها رسیدهاند و ما کار آبغورهگیری، تهیه پودر غوره و ترشی غوره را شروع میکنیم. این کارها را از قدیم و از مادرم یاد گرفتهایم. بعد از آن، غورهها میرسد و انگور میشود و کار درست کردن انواع کشمشهای سبز و دودی و مویزها را شروع میکنیم. یک اتاق مخصوص را نخ کشیدهایم که مخصوص آویزان کردن انگورهاست. همزمان، شیره انگور و سرکه هم درست میکنیم.
در گذشته که آب فراوان بود تا ۱۸۰ تن انگور از این باغ جمع میشد، ولی الان که آب کم است، مقدار محصول هم کم شده است. مثلا سال گذشته حدود ۳ تن انگور از باغ جمع کردیم. در این فصل، زردآلودها و سیبها هم میرسند که علاوه بر فروش تازه، کمپوت، لواشک و مربای آنها را هم درست میکنیم. در کنار اینها آلبالو را هم داریم که مربا و شربت آن را آماده میکنیم. خیلی از این محصولات ما مثل لواشک، مربا و کمپوت برای بچههای خودمان است و فروش بیرونی ندارد یا حتی بین همسایهها به فروش میرود و به مغازه نمیرسد.»
انگورها که تمام میشود دخترها کمکم سراغ زمینهای زعفران اشرف و زهرا خانم میروند. اشرفخانم به طور خاصتری در کار زعفران است. او سالها پیش طلاهای خود را میفروشد و وارد کار زعفران میشود. «چهارده سال پیش که ازدواج کردم زمینهای زعفران را گرفتیم و کاشتیم. در این سالهای کمآبی و بیآبی زعفران محصول خوبی بود. آن زمان طلاهایم را فروختم و پشیمان نیستم، چون درآمد خوبی دارد.
سال اول محصولی نداد و درآمدی نداشت، ولی الان راضی هستیم. فصل زعفران که میشود، زنهای روستا حسابی درگیر هستند. دیگر کار اصلی زنان اینجا زعفران میشود. حتی از بیرون و از روستاهای اطراف هم کارگر میآوریم. صبحها برای جمع کردن گل، قبل از طلوع آفتاب میرویم. بعد از آن هم پای پاک کردن گلها مینشینیم. فقط آب دادن زمینها با مردان است وگرنه همه کارهای دیگر زعفران را خود خانمها انجام میدهند.»
او که زعفران را برای فروش به بازار آماده میکند، برای هرچه بهتر شدن محصولی که تولید میکند کمکم سراغ دستگاه خشککن نیز میرود تا حرفهای کار کند. «اوایل با سختی خودم گلها را روی پارچه خشک میکردم. خیلی هم سخت بود، ولی الان دستگاه خشککن گرفتهام. گلها را بعد از خشک کردن برای فروش به بازار رضا میبریم. چون امسال گل کم بود سود ما از زعفران خوب بود.
زمین اینجا شکر خدا خاک شیرینی دارد. یعنی خوب بار میدهد.» زعفران که تمام میشود، کارهای فصلی این خواهران خلاق و کارآفرین هم تمام میشود و به قول خودشان مشغول کارهای خانه و خانهتکانی دم عید میشوند، اما در این میان، از تنقلات شب چله و شب عید غافل نمیشوند و با تولیدات خودشان به پذیرایی میهمانان میروند.
در کنار همه کارهای خاصی که خواهران اسحاقی انجام میدهند تا کارآفرینانی خانگی باشند، یک اتفاق جالب را فاطمهخانم رقم زدهاست که آن پرورش صفرتاصد شترمرغ در باغ پدری است. او به طور اتفاقی شیوه پرورش این پرنده را در تلویزیون میبیند و به آن علاقهمند میشود. البته قبل از این یک بار هم در کار جوجهکشی وارد شدهاست که نتیجهای نگرفته، اما از آنجایی که کارآفرینی همراه با ریسک و خطر است، ناامید نشده و به پرورش شترمرغ روی آورده است. «چهار سال پیش ۸۰۰ هزار تومان پول دستگاه دادم و ۴۰۰ هزار تومان دوازده عدد تخم شترمرغ خریدم. از همه آن تخمها فقط دوتا باز و بقیه خراب شدند.
کار سختی بود، اما این جوجهها را خودم بزرگ کردم. دوتا شترمرغ دیگر هم از بازار خریدم. الان یک خانواده شترمرغ دارم که دیگر مولد شدهاند. تا پارسال که تخمها قابلیت نگهداری نداشتند، آنها را میفروختم. از پوست آنها هم برای تزیین سفره هفتسین استفاده میکردیم. حالا قرار است آموزشها را یاد بگیریم و با پوست تخمها صنایع دستی مثل فانوس و چراغ خواب و اینطور وسایل هم تولید کنیم. از امسال جوجه هم میدهند. قصد دارم تخمها را در دستگاه بگذارم و جوجهگیری کنم و یک مزرعه شترمرغ راه بیندازم.»
اشرفخانم که همهفنحریف است و نشان میدهد حسابی اهل کار است، عقیده دارد در روستا همیشه کاری برای انجام دادن هست و میتوان با توجه به امکانات موجود، کاری دستوپا کرد. «کار همیشه هست. در فضای روستا همیشه میتوانی کاری پیدا کنی. فقط باید اهل کار و خلاق باشی و البته پشت کار را بگیری. خیلی از خانمهای روستای ما برای خودشان کار میکنند. بعضیها هم کارهای خانگی مثل دوردوزی روسری برای دیگران انجام میدهند. برای کارآفرینی باید اهل ریسک باشی.
خیلی وقتها شده است که طلا فروخته و کاری را شروع کردهایم. اول کار هم نتیجه خوبی نگرفتهایم یا حتی موفق هم نشدهایم، اما کار را رها نکردهایم و به راهی دیگر زدهایم. خیلیها هستند که ناامید میشوند، اما ما ناامید نشده و در بنبستها راهی پیدا کردهایم.»
ناامیدی و ترس مشکل خیلی از ما برای رفتن و قدم گذاشتن در مسیر تولید و کارآفرینی است. گاهی فقط کافی است دیوارهای ذهن را بشکنیم تا از بنبستها به راهی برسیم که نهتنها برای خود بلکه برای دیگران هم جادههای اقتصادی بسازیم.