هما سعادتمند | شهرآرانیوز؛ این نما و سردر زیبا که در تصویر میبینید، تصویر خانه کوزهکنانی در اواخر دوره قاجار است؛ خانهای که روزگاری کنسولگری انگلیس بوده و حالا پسوند بزرگترین خانه تاریخی مشهد را در توصیف نام خود دارد. این خانه که در یک دهه گذشته محل تنش میان میراث فرهنگی و مالکان فعلی (جمعی از اهالی خمینیشهر اصفهان) بوده و حدود دوسال پیش نیز نیمی از بنای میراثی خود را از دست داده است، این روزها با کاربری زائرسرا ادامه حیات میدهد.
ماجرا از این قرار است که سال ۱۳۶۴، مردم خمینیشهر اصفهان بهدنبال خرید مکانی میگشتند تا زائران و هیئتهای مذهبی شهر که در مناسبتهای مختلف به مشهد میآیند، سرپناه و جای اقامتی داشته باشند؛ از قضا قرعه به نام خانه کوزهکنانی میخورد و آنها با سرمایه جمعی این ملک را که بیشاز ۲۶۰۰ متر وسعت دارد، از وراث کوزهکنانی خریداری میکنند. این خانه سپس با نام حسینیه «فروشانیهای خمینیشهر» تابلو میخورد و از بنای مسکونی به حسینیه تبدیل میشود.
با این همه، خانه را سال ۱۳۸۲ میراث فرهنگی به ثبت ملی میرساند و سال ۱۳۸۸ هم پس از طرح شکایت مالکان با تأیید دیوان عدالت اداری از ثبت خارج میشود. پس از این، اما در کشوقوس بین میراث فرهنگی و مالکان میماند تا اینکه دو سال پیش بخشی از این خانه فرو میریزد. درواقع این خانه یکی از معدود خانههای تاریخی باقیمانده در مشهد بود که دو بنا در طرفین حیاط داشت؛ یکی شاهنشین (بخش باقیمانده) با ستونها، ناودان و رخبامهای قاجاری و دیگری خدمهنشین (بخش تخریبشده).
***
۱۵۰ سال - دوره قاجار
خیابان خسروی نو، کوچه شوکتالدوله، کوچه پنجه
۲۶۰۰
حاجکاظم کوزهکنانی، تاجر بنام شهر مشهد، اصالتا اهل کوزهکنان آذربایجان و از تبار حاج مهدی کوزهکنانی، از مشاهیر مشروطهخواه تبریز، بوده است. وی تاجر تنباکو بوده و با کشور شوروی، شهر عشقآباد به تجارت میپرداخته است. گفتنی است خانهای به نام کوزهکنانی در تبریز، پس از مرمت و احیا موزه مشروطه شده است.
چندین سال قبل از وقایع شهریور۱۳۲۰ رضاشاه به مشهد آمده بود. او به منزل حاجکاظم کوزهکنانی رفت و او هم ناچار از پذیرایی بود. چند روزی از توقف شاه به مشهد گذشت. یک روز رضاشاه با همراهان خود، که کوزهکنانی هم در ردیف آنها بود، در باغ مشغول گردش بود. وی که از ساختمان آنجا خوشش آمده بود، گفت: «حاجی عمارت قشنگی داری؛ من واقعا از آن خوشم آمد!»
غرض از این تمجید این بود که کوزهکنانی فوری بگوید: «اعلیحضرتا قابلی ندارد پیشکش میکنم!»، ولی حاجیکاظم که از رندان دهر بود، در پاسخ شاه گفت: «قربان! جاننثار خیلی زحمت کشیده تا موردنظر همایونی واقع شده است!» ادای این جمله مثل آبی بود که روی آتش احساسات شاه ریختند و او فهمید که تیرش به سنگ خورده است!