شکیبا افخمی راد | شهرآرانیوز؛ اگر نگاهی به نمایشنامههای اجراشده در ماههای گذشته در مشهد بیندازیم، کمتر اثری را مییابیم که داستانی در فضای ایرانی را روایت کند. بیشتر آثار یا اقتباس از نمایشنامههای مطرح جهان هستند یا به نوعی نمایشنامههای خارجی بوده اند که ایرانی شده اند. آنهایی هم که به دست نمایشنامه نویسان ایرانی نگاشته شده اند، بیشتر داستانشان در فضای خارجی روایت میشود نه داخلی؛ اتفاقی که شاید برای وضعیت نمایشنامه نویسی مشهد و کشور نگران کننده باشد. در روزهای گذشته ایوب آقاخانی، نمایشنامه نویس و از اهالی مطرح تئاتر کشور، وبیناری مجازی برای هنرجویان مشهدی برگزار کرده بود. همین اتفاق بهانهای شد تا با او درباره وضعیت نمایشنامه نویسی مشهد و کشور و چالشهای این عرصه گفتگو کنیم که پیش روی شماست.
از نظر آماری، تولیدات ما در حوزه نمایشنامه نویسی کافی و وافی است. اما آن کیفیتی که میخواهیم از طریق این آمار به سطح بالاتری در حوزه ادبیات نمایشی برسیم، وجود ندارد؛ البته اگر پنج سال پیش این سوال را از من میپرسیدید، صادقانه میگفتم که وضعیت نمایشنامه نویسی مان خوب است. اما امروز من خطری را در نوع نگارش قلمهای جوان حس میکنم و به عنوان مدرس دانشگاه، وضعیت امروز نمایش نویسی را خوشایند نمیدانم.
این روزها همه نمایشنامه مینویسند و میزان فرنگی نویسی به معنی نوشتن نمایشنامههایی در فضای خارجی توسط نویسندگان ایرانی به لحاظ آماری بسیار افزایش یافته است. من نمیدانم منشأ آن چه میتواند باشد. شاید بی اعتقاد شدن به فضای فرهنگ و هنر داخلی یا آشنایی نداشتن سنجیده و کافی و وافی با الگوهای داخلی مناسب. درهرصورت آمار فرنگی نویسی نسبت به چندسال پیش به نحو فزایندهای افزایش یافته است که من در این زمینه اعلام و احساس خطر میکنم. نکته دوم این است که نمایشنامههای موجود و کنونی متاسفانه به ایدههای مدرن گرایش زیادی پیدا کرده است. ما نباید فراموش کنیم که نمایشنامهها و فیلم نامهها برآمده از مفهوم و شاخهای از ادبیات به نام ادبیات نمایشی هستند.
من روی کلمه ادبیات تاکید میکنم؛ چون آنچه امروز در آثار موجود با نقد و قضاوت منفی من روبه روست، فراموش شدن بخش مهم ادبیات در این آثار است. بچههای نوقلم به واژه پردازی و به خدمت گرفتن کلمهها برای انتقال مفاهیم، بی توجه و به نظر من حتی با آن بیگانه اند، بنابراین ما با نوشتههایی روبه رو میشویم که تعدادی نسخه تجویزی برای تولید هستند؛ یعنی به مخاطب میگویند من را چگونه اجرا کن و دیگر به این بخش که ارزش ادبی دارند یا نه اهمیت نمیدهند.
این اتفاق از بیگانگی افراطی نسل جوان با ادبیات خودمان و با سرچشمههای ادبی کشورمان، به عنوان سرمایههای واقعی، نشئت میگیرد. اگر اوضاع بر همین منوال پیش برود، من به آینده نمایشنامه نویسی ایران اصلا خوش بین نیستم.
یکی از علتهای آن، ضعف سیستم آموزشی و روی کار بودن معلمان ناشایست است. متاسفانه در عرصه فرهنگ و در رشته تئاتر، استادان شایسته ما کم شمار هستند و بیشتر افرادی که الان تدریس میکنند، فقط «مدرک» این رشته را دارند و به لحاظ تجربی، سابقه واقعی و عملی ندارند. علاوه بر این، سرانه مطالعه کشور ما به جای رو به رشد بودن، رو به کاهش است؛ به ویژه با تسلط فضای مجازی و اطلاعاتی که با یک جست وجوی ساده در یکی از این موتورهای جست وجوگر فعال به کاربر میدهند، عملا میل به خواندن کتاب در جوانها کمتر شده است.
من این دو نکته را موثر و مقصر میدانم، اما اینکه چگونه میشود آنها را رفع کرد، نمیدانم یا بهتر است بگویم نمیدانم با چه عواملی میشود به جنگ چنین خسارتی رفت؛ چون حل آن از عهده افراد خارج است. من فقط میتوانم در مقام شخصی و حقیقی خودم به عنوان یک هنرمند، سعی کنم کانالی در فضای مجازی و تلگرام راه بیندازم و در آن، مدام برای علاقهمندان رایگان کتاب بخوانم؛ یعنی شخصا کتاب صوتی تولید کنم و به رایگان دراختیار آنها قرار دهم. ولی این صدای یک نفره مگر به گوش چند نفر میرسد؟ بدیهی است که یک سیستم و عاملیت فراگیر دولتی، باید وارد عمل شود تا چنین مشکلی را حل کند. درواقع من در فضاهای خصوصی به خاطر اینکه اتصالشان با سیاست گذاریهای کلان کم است، این قدرت را نمیبینم که به جنگ چنین ضعف سیستماتیک و ساختاری بروند.
من مخالف اجرای نمایشنامه خارجی نیستم و به نظرم اجرای نمایشنامههای خارجی به شدت به تغذیه نمایشنامه نویسهای ایرانی کمک میکند؛ چون آنها در رقابت با ستونهای نمایشنامه نویسی جهان، میتوانند خودشان را بالا بکشند نه در رقابت با یکدیگر. من تنها نگران هستم که نمایشنامه نویسان ایرانی ما خارجی بنویسند؛ یعنی اسم شخصیت ها، فضا و موقعیت جغرافیای داستانشان فرنگی باشد. من خودم این کار را انجام دادم، ولی مثلا از میان ۴۰ کتابی که چاپ کرده ام، فقط دو عنوان این ویژگی را دارد. اما الان جوان نوقلم از میان سه نمایشنامهای که نوشته است، دو موردش خارجی است. زمانی هم که علتش را از آنها میپرسیم، میگویند آنچه در ذهنشان هست، نمیگذارد در فضای ایرانی اجرا شود. اما من هرچه نمایشنامه آنها را میخوانم، متوجه نمیشوم چه چیزی آن قدر حساس و خاص بوده که نمیگذاشته است در فضای ایرانی اتفاق بیفتد.
به نظر من، اقتباس از نمایشنامههای خارجی و ایرانی کردن آن ها، بسیار اتفاق درخشان و خوبی است، اما تالیف یک نمایشنامه نویس ایرانی در فضای خارجی، خطرناک است و باید فکری به حال آن کرد؛ البته نه با رفتار قهری و سلبی؛ چون معمولا مدیران دولتی، راه حلشان ممنوع کردن اجرای این گونه نمایشنامه هاست، درحالی که جوانان را باید هدایت کرد و این توهم و سوءبرداشت را از بین برد که اگر اسم شخصیت داستان «جان» باشد، نمایشنامه جدیتر محسوب میشود. این کار را هم میتوان در فضاهای آموزشی و با آموزش گرهای زبده و صاحب تجربه انجام داد.
نمایشنامه نویسان نوقلم آشنایی کمی با تاریخ و فرهنگمان دارند، از این رو باید همتی صورت گیرد تا آنها با این فضا آشنا شوند و سپس برای تولید آثار سرمایه گذاری شود. متاسفانه نسل جدید اصلا شاهنامه را نمیشناسند و حس خوبی هم به آن ندارند؛ چون کارهای به روزنشده و بدی را که از روی شاهنامه ساخته شده است، دیده اند. درواقع ما در سینمای خودمان به یک پیتر جکسون نیاز داریم که از روی شاهنامه اثری مانند ارباب حلقهها بسازد تا در ذهن و نظر مخاطب بنشیند.
اینجا نقش سیاست گذار فرهنگی، آموزش دهنده و سیاستهای کلانی که در کشور اعمال میشود، بسیار تعیین کننده است، اما متاسفانه هیچ کس به این موضوع علاقهای نشان نمیدهد. مقامهای عالی مملکت میگویند که ادبیات کهن را کشف کنید، اما با یک نفر و یک نهاد، غیرممکن است این اتفاق رخ دهد و باید در سطح کلان برای آن برنامه ریزی شود. مثلا در دانشگاه در گرایش ادبیات نمایشی، رشته تئاتر، باید دو واحد شاهنامه شناسی داشته باشیم نه اینکه استاد به سلیقه خودش در واحد تمثیل شناسی به شاهنامه بپردازد.
شاهنامه یکی از پنج رکن اساسی شناخته شده ادبیات نمایشی در جهان است و پایه گذاری این واحد در نمایشنامه نویسی کشور، توجیه دارد و هیچ کس نمیتواند بگوید برخورد سلیقهای شده است.