الهام مهدیزاده | شهرآرانیوز؛ سکوت اشک. فضا پرشده از اشارههای دستهایی که حُکم زبان دارند. حالا نوبت چشم هاست که ببینند، بشنوند و در عزای سید و سالار شهیدان بگریند. اشارههای انگشتان دست روایتگر زخم ها، غمها و مصائب اهل بیت (ع) هستند. همه چیز در سکوتی غم بار ادامه مییابد. سکوتی که حرف بسیار دارد و در پی یک اشارت است؛ از دوست به یک اشارت از ما به سر دویدن. با ویلچر و عصا خودشان به حسینیه میرسانند. تا جمعشان جمع شود و عزاداری هیئت معلولان مشهد رونق بگیرد. با هم قول وقرار گذاشته اند که در این هیئت همه باشند. جسمی حرکتی، نابینا، ناشنوا و... مدیر هیئت از مرزبندی شدنها بیزار است. خودش به عنوان یک معلول جسمی حرکتی شدید طعم تلخ مرزبندی و دیده نشدن را دیده است. روایت شهرآرا از عزاداری ناشنوایان و هیئت معلولان مشهد است. جایی که همه چیز دلی است و با گوش و چشم دل در غم سید وسالار شهیدان به سوگ مینشینند.
روایت عزاداری ناشنوایان- معصومه ترابی مقدم رئیس کانون هیئت ناشنوایان استان است. او یک ناشنواست و در این سالها تلاش بسیاری برای ناشنوایان کرده است تا بتواند خواستهها و فریادهای بی صدای آنان را به گوش مسئولان برساند.
گفت وگویمان بدون ردوبدل شدن صوتی صورت میگیرد. سوالاتمان را مینویسیم تا او مکتوب پاسخ دهد. او در سکوتی مطلق روایتگر عزاداری ناشنوایان است.
شروع صحبت متنی ما و روایت ترابی مقدم با فضای عزاداری ناشنوایان است. جایی که دستها و اشارههای آن حکم زبان دارد. میگوید: قول و قرار ناشنوایان مشهد برای برگزاری عزاداری در دو منزل واقع در خیابان توحید و بولوار نماز است. جایی که در آنجا عزاداریها با زبان اشاره برگزار میشود.
گاهی اوقات و برای روضههای خانگی، تعدادی از ناشنوایان را دعوت میکنیم تا این عزیزان هم از روضههای اباعبدا... با مترجم زبان اشاره فیض ببرند و عزادار اهل بیت (ع) باشند. رئیس کانون هیئت ناشنوایان استان به ارادت ناشنوایان استان نیز اشاره دارد. به اینکه حتی در شرایطی که در اغلب مراسم عزاداری مترجمی برای زبان اشاره نیست، ناشنوایان در مراسمهای عزاداری حضور مییابند تا به عزاداران خدمت دهند. ترابی مقدم روایتی کوتاه از کودکی و حس و حالی که برای عزاداری داشته بیان میکند: از دیدن طبلها و سنجها سر ذوق میآمدم. نجوایی به یادمانده از صدای طبلها و سنجها ندارم. اما همین حضور، همین بودنها در کنار عزاداران حسینی برای من جذاب بود.
روایت هیئت معلولان- علیرضا مین باشی ۴۱ ساله از آن دسته معلولان است که با وجود داشتن معلولیت شدید جسمی، حرکتی که بر اثر فلج اطفال در دو سالگی برایش به وجود آمده، ناامید نشده و دست از فعالیت برنداشته است. او با تأسیس هیئت مذهبی حضرت رقیه (س)، معلولان جسمی حرکتی، نابینا و ناشنوا را گرد هم آورده است. در همین راستا فعالیتهای گوناگونی را در زمینههای مختلف نظیر فراهم کردن سفر و برگزاری مراسمهای مذهبی انجام میدهد.
هم زمان با محرم، حسینیه گنابادیها این روزها میزبان هیئت معلولان است. حسینیهای که به گفته مین باشی همراهی بسیاری با هیئت معلولان مشهد داشته است. روایت مین باشی برای عزاداری ماه محرم با روایت کودکی شروع شروع میشود: همه چیز از اول عادی نبود. از همان دوسالگی تفاوتها را فهمیدم. وقتی که به خاطر فلج اطفال دیگر نتوانستم راه بروم. پاهایم رمق نداشتند آن هم برای راه رفتنی که برای همه عادی بود و برای من آرزو. اما تلاش کردم که با همین پای نداشته از راهی که همه برای مسیر زندگی میروند عقب نمانم.
کم کم زندگی عادی شد. کارهای روزمره را انجام میدادم و در پی کارهای جدید بودم. کارهایی که برای همه وجود داشت، اما برای زندگی یک معلول دیده نشده بود. حرف هایش را با سئوالی ادامه میدهد: خود شما تا حالا به این فکرکرده اید که اگر برای محرمی همه جا سیاه پوش میشود و در هر کوچه و خیابان عزاداری برپا میشود نتوانید مراسم بروید چه حس و حالی دارید؟ آن هم در حالی که خودتان دوست دارید و دل تان پرمیکشد برای رفتن به مراسم عزاداری. واقعا چه حسی دارید؟
بدون صبرکردن برای شنیدن جواب، حرف هایش را ادامه میدهد: رفتن به مراسم عزاداری برای معلولان به همین سادگی که همه مردم میروند نیست. ساده ترش این است که شرایط برای رفتن به مراسم عزاداری جور نیست. مثلاً مداح نوحهای میخواند و همه سینه میزنند. شما اگر ناشنوا باشید و کسی این نوحه را برای شما به زبان اشاره ترجمه نکند فقط با تغییر رفتار عزاداران حاضر در مراسم میتوانید متوجه شوید که چکار کنید. پلهها هم مانعی برای حرکت و رسیدن به داخل مسجد یا محل عزاداری است.
ادامه حرف هایش فراتر از یک مراسم و عزاداری محرم است. صحبتش را بسط و گسترش میدهد به شهر مشهد و آنچه که لازم است؛ شهر مشهد، شهری با این عظمت و بزرگی و با این همه حسینیه و مسجد، اما یک حسینیه و مسجد برای معلولان ندارد. مسجد و حسینیهای که در آن تمام شرایط و نوع ساختمان به نحوی باشد که همه معلولان بتوانند در آن شرکت کنند.
او اشارهای به پیگیریهایی که تاکنون انجام داده اند، دارد: بارها پیگیری کردیم، اما هنوز خیری که بتواند پای کار بیاید و زمینه برای ساخت این حسینیه را فراهم کند، پیدا نکردیم.
همه این موارد سبب میشود که مین باشی تصمیمی برای شکل گیری هیئت معلولان بگیرد. او شکل گیری ابتدایی هیئت معلولان را مربوط به سال ۷۸ ذکر میکند و میگوید: آن زمان سید محسن برومند جلساتی را برای پیگیری امور معلولان برگزار میکرد. در همان جلسات سعی میشد که زیارت عاشورا و دعای توسل نیز خوانده شود. جلسات ابتدایی که برگزار میشد با سه یا چهار نفر بود. اما کم کم تعداد افرادی که به این جلسات میآمدند بیشتر و بیشتر شد تا جایی که برای جلسات ما و مراسمهایی مانند روز عاشورا هزار و ۲۰۰ نفر از معلولان همراه با خانواده هایشان در این مراسم شرکت میکردند. به گفته مین باشی اکنون ۸۳۰ مددجو با این هیئت همراهی دارند.
برنامه مراسم روز عاشورا و دهه اول محرم هیئت معلولان را مین باشی این طور توضیح میدهد: در روز عاشورا معلولان و خانوادهها با ویلچر و عصا و... به سمت حرم مطهر رضوی میروند و با مداحی مداحان معلول عزاداری میکنند.
او تاکید گفته هایش را بر این نکته قرار میدهد که در هیئت معلولان مشهد سعی شده است به هیچ عنوان جداسازی بر اساس معلولیت انجام نشود و تمام معلولان در این مراسم شرکت کنند.
پایان بخش صحبتهای مین باشی حرفهای دلی است: معلولیت جسمی از همان کودکی بامن بود. اما این تنها اتفاق زندگی من نبود. رماتیسم در ۲۰ سالگی به سراغ من آمد. دردی که خودش را از دست هایم نشان داد. انگشتهای دستم بی رمق شدند و چشم هایم ۸۰ درصد دچار نابینایی شد. سال ۹۵ بود که پس از روماتیسم بیماری سرطان خون به جسمم رسوخ کرد.
هر کدام از این بیماریها میتواند یک نفر را از پای در بیاورد، اما من همیشه و در تک تک لحظات زندگی ام به امام حسین (ع) متوسل بودم. اکنون نیز هر آنچه که دارم از امام حسین (ع) است. همین توسل من به امام حسین (ع) سبب شد که بعد ۷ جلسه شیمی درمانی بتوانم به سرطان غلبه کنم. اتفاقی که برای همه پزشکان عجیب بود.
او این را هم اضافه میکند که تمام بچههای معلول ادارات خاصی به ائمه (ع) دارند و به دلیل همین ارادتی که دارند توانسته اند با وجود همه مشکلات و هزینههای بالای درمانی و توانبخشی زندگی آبرومندی داشته باشند.