دستمزد عجیب سوادآموزی هر بیسواد در کشور خراسان‌رضوی پیشگام در واکسیناسیون دام نمرات امتحان نهایی چه زمانی اعلام می‌شود؟ بی‌اختیاری ادرار، یکی از علائم اصلی اختلال در کف لگن است بهره‌مندی ۵ هزار دانش‌آموز مشهدی از خدمات بهزیستی پیش‌بینی هواشناسی مشهد و خراسان‌رضوی (دوشنبه یکم مرداد ۱۴۰۳) | تداوم وزش باد در استان تا پایان هفته برای اولین بار در خراسان‌رضوی؛ افتتاح مرکز نگهداری شبانه‌روزی موقت اوتیسم تجویز آنتی‌بیوتیک در ایران ۱۰ درصد بیشتر از میانگین جهانی قاچاق معکوس دخانیات به دلیل قیمت پایین در ایران توصیه‌هایی در خصوص خشکی چشم | زائران اربعین مبتلا به خشکی چشم، اشک مصنوعی همراه داشته باشند کشف و ضبط ۱۳۰ قبضه سلاح جنگی غیر مجاز در شادگان خوزستان تغذیه و تحرک کافی از عوامل اثر گذار در حفظ سلامت استخوان و مفاصل است علت تأخیر در واریز حقوق تیرماه ۱۴۰۳ بازنشستگان تأمین‌اجتماعی | تعطیلات رسمی بهانه تأخیر در واریز حقوق و مستمری نشود! چرا مدیریت مصرف آب در تابستان امسال ضرورت دارد؟ | مراقب گرمای غیر طبیعی تابستان امسال باشید ابلاغ بیش از ۶۱ هزار میلیارد ریال از اعتبارات سرمایه‌ای خراسان رضوی ماجرای نامه مخبر برای حداقل‌بگیران تامین اجتماعی چه بود؟ | سه میلیون تومان برای متناسب‌سازی نیست! راه اندازی چهارمین مرکز خدمات جامع سلامت آموزشی در دانشگاه علوم پزشکی مشهد اعمال‌قانون ۱۸۳۷ خودروی حادثه‌ساز در مشهد | توقیف ۴۴ خودروی متخلف (یکم مرداد ۱۴۰۳) آخرین وضعیت بانک‌ها در پرداخت وام ازدواج | ۲۷۰ هزار نفر در صف انتظار هستند (یکم مرداد ۱۴۰۳) چرا کمک هزینه معیشتی معلولان متوقف شده است؟ چرا قانون متناسب ‌سازی حقوق بازنشستگان تامین اجتماعی به درستی اجرا نمی‌شود؟
سرخط خبرها

ماه در قلم؛ عشق در گفتار

  • کد خبر: ۱۲۲۲۶۰
  • ۰۲ شهريور ۱۴۰۱ - ۱۱:۰۵
ماه در قلم؛ عشق در گفتار
گفتگو با دختری دارای معلولیت که آرزوهایش را کتاب کرده است

لیلا لاریچه | شهرآرانیوز؛ مهسا دختری سی‌وپنج‌ساله است، دختری نویسنده که تاکنون دو کتاب نوشته است و کتاب سوم خود را برای چاپ آماده می‌کند. او بدون الگوبرداری از هیچ داستان و کتابی دست‌به‌قلم شده و از آرزو‌های خودش نوشته و زندگی متفاوت خود را روی کاغذ آورده‌است، زندگی‌ای کاملا غیرمعمولی، اما با انگیزه فراوان.

ماجرا چیست؟

او در مقدمه کتاب دوم خود که شرحی از زندگی و مسائل و مشکلاتی است که این سال‌ها چشیده‌است در چند خط برای معرفی خودش می‌نویسد: من یک دختر سی‌وچهارساله معلول جسمی‌حرکتی، گفتاری و ویلچری یا همان سی‌پی یا فلج مغزی هستم. می‌خواهم از دنیای واقعی خودم برایتان بگویم. امیدوارم تا آخر کتاب را بخوانید و لذت ببرید.

از بدو تولد با مشکلی روبه‌رو می‌شود که هیچ‌کدام از چهار فرزند دیگر خانواده با آن روبه‌رو نبوده‌است. او یکی از دوقلو‌های خانواده زینلی است که به دلیل زردی بیش‌ازاندازه در زمان زایمان و آمپولی که به‌اشتباه به عصب نخاع او برخورد می‌کند برای همیشه دچار مشکل و ضایعه‌ای می‌شود که او را برای همیشه با مشکلات جسمی و حرکتی روبه‌رو می‌کند، مشکلاتی که مهسا زینلی با تمام توانایی و هوشی که دارد درگیر معلولیت می‌کند. این در حالی است که خواهر دوقلویش چنین مشکلاتی ندارد و با سلامت کامل مسیر زندگی خود را تا دانشگاه و تشکیل خانواده ادامه داده‌است.

«پزشکان به مادرم قول بهبودی داده بودند، اما به دلیل مشکلاتی که زمان زایمان به وجود آمده بود، هیچ‌وقت مشکلم حل نشد و روزبه‌روز خواهرم مهشید که قل دیگرم بود بزرگ شد و مدرسه رفت، اما من با مشکلاتم باقی ماندم. چون مادرم از مدارس استثنایی خبری نداشت تا نه‌سالگی درس نخواندم و بعد از آن به واسطه یکی از اقوام از این مدارس خبردار شدیم. تا سوم راهنمایی مدرسه رفتم و درس خواندم، ولی بعد از آن دیگر ادامه ندادم.»

در آرزوی پرواز

ناملایمات زندگی و جنس نگاه‌هایی که پر از توهین و تمسخر است مهسا را خانه‌نشین می‌کند. او دست به قلم می‌برد و آرزوهایش را می‌نویسد و نقاشی می‌کند، آرزو‌هایی که نام اولین کتاب مصور او می‌شود. «بعد از مدرسه، دیگر جایی نرفتم. در خانه بودم و برای خودم نقاشی می‌کردم و چیزی می‌نوشتم. چون نوشتن برایم سخت بود، با مشکلات زیادی می‌توانستم چند خط بنویسم. البته از زمانی که گوشی هوشمند گرفته‌ام، مشکلاتم کمتر شده‌است و با این گوشی، راحت‌تر می‌توانم بنویسم.

اوایل، کار با گوشی را بلد نبودم. چون کنترل دست‌هایم برایم سخت است نمی‌توانستم با آن کار کنم، ولی آن‌قدر با گوشی پدرم کار کردم تا بالأخره توانستم و مطالبم را تایپ کردم. اولین کتابی که نوشتم آرزوی دختری بود که می‌خواست پرواز کند. در اصل، آن دختر خودم بودم و اسم کتاب را آرزوی پرواز گذاشتم. این کتاب را سال ۸۴ نوشتم، ولی سال ۱۴۰۰ به چاپ رسید. نمی‌دانستم که اصلا به این نوشته‌ها می‌شود گفت کتاب! یک روز که به خانه مدیر گروهمان رفته بودم نوشته‌هایم را به او هدیه دادم. گفت باید این‌ها را چاپ کنی. خودم با همین گوشی در اینترنت دنبال ناشر گشتم و هماهنگ کردم و حتی هزینه‌های چاپ را هم با پس‌انداز خودم دادم. همان سال آرزویم برآورده شد و در تونل باد و با پاراموتور پرواز هم کردم.»

آرزوی پرواز

او بعد از چاپ کتاب «آرزوی پرواز»، وقتی استقبال مردم را می‌بیند و چاپ کتاب اول به نوبت‌دوم کشیده می‌شود، تصمیم می‌گیرد دست‌به‌کار شود و دومین کتاب خود را هم بنویسد. دومین کتاب شرحی از زندگی و مشکلات زندگی شخصی اوست. «اسم کتاب دوم را «مانند ماه» گذاشتم. معنی اسم خودم همین است. مهسا یعنی مانند ماه. این کتاب را درباره زندگی خودم و مشکلاتم نوشتم. می‌خواستم همه بفهمند که معلولیت محدودیت نیست. می‌خواستم بقیه بفهمند که من هم می‌توانم همه کار بکنم.»

تلاشم به نتیجه رسید

مهسا اگرچه به‌سختی حرف می‌زند، به‌سختی دست‌ها و پا‌ها و سرش را کنترل می‌کند و به‌سختی روزگار می‌گذراند، اما دختری سرسخت است، دختری که با همه این سختی‌ها به دنبال فعالیت اجتماعی و اقتصادی بوده است. «برایم مهم بود که کاری داشته‌باشم. دنبال کاری بودم که با توجه به شرایطم آن را در خانه و با گوشی بتوانم انجام دهم، اما تا وضعیتم را می‌گفتم قبول نمی‌کردند. فکر می‌کردند نمی‌توانم. تا اینکه در فضای مجازی یک شماره پیدا کردم. چون صحبت کردن برایم سخت بود، به آن شماره پیام دادم و شرایطم را گفتم. بنده خدا گفت برایم کار مناسبی دارد. کاری که به من دادند درست کردن جعبه بود. اوایل کار برایم خیلی سخت بود و نمی‌تواستم آن را انجام دهم، ولی آن‌قدر تمرین کردم تا بالأخره توانستم. الان تا روزی صد جعبه را هم تا می‌زنم و تقریبا ماهی ۷۰۰ هزار تومان حقوق می‌گیرم.»

قضاوت نکنید

مهسا این روز‌ها کتاب دیگری هم در دست دارد، کتابی به نام «جنگل رؤیایی» که داستانی تخیلی همراه با نقاشی‌های خود اوست. او برای اثبات توانایی‌های خود به دیگران هم‌چنان در حال تلاش است و در بخشی از کتاب مانند ماه نوشته‌است: «خیلی از معلولان باهوش هستند و توانایی‌های زیادی دارند. با درس خواندن و ادامه تحصیل در اجتماع به جایگاه‌های بالایی رسیده‌اند. شاغل و ورزشکار حرفه‌ای هستند. حتی ازدواج کرده‌اند و بچه‌های سالمی دارند. پس لطفا معلولان را قضاوت نکنید و به توانمندی آن‌ها اعتماد کنید. لطفا به بچه‌ها بگویید که رفتارشان با آن‌ها مثل افراد سالم باشد. با تشکر، مهسا.»

او را دریابیم

او برای خوشی‌هایی که امروز دارد از جواد حسینی که به او اعتماد کرده و زمینه اشتغال برای او فراهم کرده، از آزاده موسوی که مشوق او در روز‌های سخت بوده، از مهدی محمدزاده که آرزوی پرواز را برایش برآورده کرده و از علی داعی که ناشر کتاب‌هایش بوده است تشکر می‌کند. در کنار این‌ها هرچند که خودش نمی‌گوید، می‌دانم که به یک ماساژور برای التیام درد‌های زیاد پاهایش و کمک خودرویی که با آن بتواند رفت‌وآمد کند نیاز دارد.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->