پیش‌بینی حضور ۴ میلیون نفر در مراسم اربعین ۱۴۰۴ سفر دریایی زائران اربعین ۱۴۰۴، جمعه آغاز می‌شود + جزئیات کامل زمان ثبت‌نام و اعزام عمره ۱۴۰۴ اعلام شد ارائه خدمات گسترده فرهنگی و رفاهی به زائران ایام محرم، اربعین و دهه آخر صفر ۱۴۰۴ در خراسان رضوی اجلاسیه پایانی کنگره ۱۸ هزار شهید استان خراسان رضوی با تاخیر برگزار می‌شود چگونه از کیفیت مواکب دانشگاه در مسیر پیاده‌روی اربعین مطلع شویم؟ برگزاری مسابقه «سفرنامه‌نویسی اربعین» در شبکه اجتماعی کوثرنت یادی از شهید سردار غلامرضا محرابی | فرمانده خاکریز، سردار اتاق فکر بهشت خدا هدیه‌ای برای یاری‌رسانان جایگاه و برکات مفهوم زیارت، مستند بر آیات و روایات دینی | شوقی که از اعماق قلب است اعمال ویژه ماه صفر و رفع بلایای این ماه مشاوره رایگان هلال احمر به زائران اربعین بدون هزینه رومینگ ثبت نام ۶۵۰ هزار زائر پیاده اربعین در سامانه سماح (۴ مرداد ۱۴۰۴) موکب اصحاب خراسانی در کربلا میزبان زائران پیاده اربعین خدمت‌رسانی موکب امام رضا(ع) به مهاجرین افغانستانی در مرز دوغارون کاهش مصرف برق در اماکن متبرکه حرم مطهر رضوی عرضه ملزومات اربعین برای زائران برپایی بزرگترین سفره نذری حضرت رقیه(س) برای دهمین سال اینترنت رایگان برای زائران اربعین از مسیر نجف تا کربلا نام‌گذاری یکی از ایستگاه‌های متروی مشهد با موضوع آزادگان
سرخط خبرها

داستان خادمان کوچک

  • کد خبر: ۱۲۳۵۸۹
  • ۰۹ شهريور ۱۴۰۱ - ۱۳:۲۳
داستان خادمان کوچک
الهه رضایی - خادم حرم مطهر و فعال فرهنگی

عدم بودیم تو با یک اشاره هستمان کردی
و تا گیریم دامانت سرا پا دستمان کردی

امروز برای اولین بار در قسمت جمع آوری پتو در محل استراحت زائران آقا اعزام خدمت شدم در فکر این بودم که پتو‌ها در این وضعیت کرونا باید حسابی تمیز باشند، پتو‌های زائر‌ها را در دو رواق حضرت زهرا (س) و حرعاملی جمع می‌کردم و گاهی هم پتوی بسته بندی به زائران می‌دادم. ساعت ۸:۳۰ شد و پایان زمان استراحت زائران عزیز. بچه‌ها بیشتر از خستگی هنوز گرم خواب بودند، ولی چاره‌ای نبود. پتو‌ها باید جمع آوری می‌شد و می‌رفت برای شست وشو و ضدعفونی.

ناگهان دخترکی که با دستان کوچک و نحیفش درحال جمع آوری پتو‌ها بود توجهم را جلب کرد. آن هم وقتی که خیلی از بزرگ تر‌ها بی اهمیت از خواب بیدار می‌شدند و پتوهایشان را به کناری می‌انداختند و می‌رفتند، ولی این دخترک کوچک باحجاب کامل باسرعت و نفس زنان بغل بغل پتو‌ها را جمع می‌کرد و تحویل من می‌داد. به او گفتم: خسته می‌شی عزیزدلم. با چشمان زیبا و دل نشین و خواب آلودش به من نگاه کرد و گفت: آخه منم دلم می‌خواد خادم امام رضا جونم باشم.

با آن همه عشق فقط بغلش کردم و بوسیدمش گفتم: چند سالته خادم کوچولو؟ گفت: ۵ سال. دستم را کردم توی کیفم که آبنبات چوبی بهش بدهم دیدم رفت و با بغل پرتر آمد. گفتم: چادرت رو بردار اذیت می‌شی اینجا مرد نیست. گفت: آخه دوربین داره. با خودم گفتم: درهر سن و هرجایی باشیم فقط یک سینه عاشق و پرسوز و معرفت می‌تواند خادم خوان این کریم اهل بیت باشد. فقط باید آقا خودش اجازه بدهد برای خادمی... داستان این اجازه دادن را برایتان بعدا تعریف‌
می‌کنم.

خوشا به حالت چشمان بچه آهویی
که عاشقانه‌ترین بیت هرچه شاعر شد
قسم به عشق که شرط و شروط لازم نیست
فقط بناست که غایب نبود و حاضر شد

داستان خادمان کوچک

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->