فارغ از اینکه بخواهیم به روز «ملی» سینما بپردازیم یا «سینما»ی ملی، بیایید در ابتدا آنچه از تعریف سینما و ملی میدانیم، مرور کنیم. سینما آخرین هنر از هنرهای هفتگانه است که به شکل نمایش تصاویر متحرک در یک سالن تاریک ارائه میشود. این هنر که به صنعت هم پهلو میزند، جزو جذابترین سرگرمیهای انسان معاصر است که تأثیر بسزایی بر بینش و دانش انسانها گذاشته است.
درباره واژه ملی هم میتوان گفت آنچه مربوط و متعلق به ملت یا عموم مردم است. (این مربوط بودن و متعلق بودن خودش قصه درازی دارد که در این نوشته نمیگنجد). حال که تکلیف تعریف واژهها روشن شد، ببینیم آنچه امروز به عنوان سینما در کشورمان میشناسیم، سینمای ملی است یا خیر؟ و سپس «روز» داشتنش ربطی به ملی بودنش دارد یا سینماداشتنش؟ ابتدا به سینمای ملی بپردازیم؛ واژهای مبهم و سخت فهم و تاحدی متناقض نما.
سینما یک ابزار جهانی است با قابلیتی فراملی که ازطرفی باید ملی باشد؛ یعنی برخاسته از فرهنگ، زبان و ملیتی که فیلم در آنجا ساخته میشود و تا زمانی که قابلیت ارتباط برقرار کردن با سایر ملتها و زبانها و فرهنگها را به دست نیاورد، رخت سینما را نپوشیده است. این دوگانه، وقتی تحقق مییابد که در یک مسیر طولانی و در بستر زمان، خودش را به اثبات برساند. سینما هنری صنعتی است که در یک چرخه عرضه و تقاضا، بین هنرمندان، صنعتگران و سرمایه داران ازطرفی و مردم، اوقات فراغت و پول توی جیبشان از طرف دیگر، وجود دارد.
حیات و ممات سینما به این چرخه وابسته است. درواقع یعنی اگر چنین چرخهای نداریم، به عبارتی سینما هم نداریم. اما آنچه ما داریم، تعدادی سالن سینماست و تعدادی فیلم که تعدادی افراد معدود و مجوزدار به نام تهیه کننده سینما، معمولا با بودجههای غیرشخصی و سرمایههای عمومی (اینجایش ملی و از جیب ملت است) میسازند و در ۹۰ درصد مواقع، توان بازگرداندن حتی سرمایه تولیدشان را ندارند و عمرشان روی پرده سینما به اندازه شبنم صبحگاهی است.
سینماها نیز ظرفیت نمایش همین تولیدات محدود را ندارند و صف طویل اکران از اینجا تا ثریاست. از بعد دیگر اگر سینمای موجود را سینمای ملی (یعنی نماینده ملت ایران و تاریخ و تمدن و فرهنگ آن) درنظر بگیریم، بازهم چیزی وجود ندارد؛ یعنی در سینمای جهان آن چنان که سینمای کره، سینمای هند، سینمای ترکیه یا چین، ملت و مردمشان را نمایندگی میکنند، چیزی وجود ندارد.
به عبارتی جریان مستمر و مداومی که زاینده باشد و مدام خودش را رشد دهد و عرضه کند، نداریم. آنچه داریم، تعداد محدودی حضور جشنوارهای است با نام فیلمی از ایران. از بد حادثه بیشتر آثاری هم که دیده میشوند و سری بین سرها درمی آورند یا نام سازندگانشان مطرح میشود، باز از نظر همین خودمان، نماینده ملت و مردم ایران نیستند و فیلم هایشان غیرملی یا ضدملی قلمداد میشود. درحقیقت اگر ملت ایران را رنگین کمانی از اقوام و فرهنگها و تاریخ و قصهها و شخصیت هایش بدانیم، چیز دندان گیری از این ملت و رنگارنگی اش در سینمایش یافت نمیشود جز طیفی خاکستری از زندگی پایتخت نشینان، محصور در آپارتما نها و بدبختی هایشان. اگر به روزش هم بخواهیم بپردازیم، دردی از دردهایمان درمان نمیشود.
متاسفانه آن چنان که در سالهای گذشته دیدیم، ملت به عنوان یک هویت واحد و یکپارچه به سینما علقه و عرق ندارد یا آن را آن چنان ملی نمیداند که بخواهد روزش را جشن بگیرد و به آن ببالد، چنان که مثلا روز حافظ و سعدی و فردوسی را دوست میدارد. این روز برایش مثل روز حسابدار یا روز حمل ونقل است که در تقویم وجود دارد و چیزی به سرمایه اجتماعی و هویتی او نمیافزاید.
از نظر بزرگداشت هم ازآنجاکه به جز در تهران چیزی به نام سینما و خانه سینما و مرکز و ستاد سینما وجود ندارد و دست اندرکاران این حرفه به جز در پایتخت، در جای دیگری از سرزمین پهناورمان به رسمیت شناخته نمیشوند، روز سینما «ملی» نبوده است و نیست. دادن چند بلیت رایگان برای یک روز یا رونمایی از یک کتاب یا خواندن یک بخشنامه نه سینمایی به وجود میآورد نه چیزی را ملی میکند. برای ملی کردن چیزی، از صفحات تقویم کار را آغاز نمیکنند، بلکه آن را از جای دیگری شروع میکنند.