حالا که چیزی به اربعین نمانده آنهایی که یک بار رفته اند و تجربه پیاده روی نجف به کربلا را با خود دارند، مجبورند بنشینند و مداحیها و نوحه خوانیهایی که در طول پیاده روی گوش میدادند را مرور کنند تا یاد آن لحظات بیفتند و خاطره هایشان در مسیر عمودها زنده شود. دیشب که پدر و مادرم رفتند راه آهن تا به قطار ساعت یک بامداد مشهد- اهواز برسند، دلم میخواست همراهشان تا خود کربلا بروم. اما انگار دعوتنامه اربعین باید به نام آدم صادر شده باشد تا قدم هایش سعادت راه حسین (ع) و یارانش را داشته باشد. ماهایی که مشهد ماندیم، باید آماده میزبانی شویم.
میزبانی از صدها هزار زائر مضجع منور رضوی. زائرانی که سختی راه را به جان میخرند و با پای پیاده از راه دور و نزدیک در دهه آخر ماه صفر خود را به مشهد الرضا میرسانند. میآیند مشهد تا در عزای امام مهربانیها عزاداری کنند. ما مشهدیها همین روزها باید ثابت کنیم که همسایههای خوبی برای امام رضا (ع) بوده و هستیم. در روزهای آخر صفر یکی از کارهایی که میکنم سرزدن به بخش عکس خبرگزاری هاست و عکسهای زائران پیاده حرم را نگاه میکنم. در لابه لای این عکسها تصاویری را میبینم که انگار زمینی نیست.
با دیدن این عکسها به این فکر میکنم که این آدمهایی که به قصد زیارت حرم سختی راه را به جان میخرند و با پای پیاده خود را به مشهد میرسانند، در طول راه به چه چیزی فکر میکنند، با امام رضا (ع) چه رازی دارند و وقتی چشمان خسته شان به گنبد طلایی حرم میافتد، از امام رضا (ع) چه میخواهند؟ این روزها در روستاهای شهرهای اطراف مشهد خیلیها دارند بار سفر میبندند تا با پای پیاده به مشهد بیایند و ارادت خود را به سلطان خراسان نشان دهند و ما مشهدیها که از اربعین جامانده ایم، فرصت این را داریم که در روزهای آخر ماه صفر میزبان خوبی برای زائران حرم باشیم.