زنانِ یک فیلم زنانه | مروری بر شخصیت‌های زن در سریال «در انتهای شب» مستند «دوئل» روایتی از مسیر پر پیچ و خم علیرضا حیدری + زمان پخش همه چیز درباره حواشی و فعالیت‌های عجیب «بنیامین بهادری» حضور ۴۰ بازیگر خارجی در فصل دوم «سلمان فارسی» اکران مجدد «آمِلی پولن» برای گردشگران المپیک «پیانو» در راه ایتالیا مدرسه‌ای به وسعت ایران با «میم مثل معلم» از شبکه دو سیما اقتصاد بی‌رنگ هنر | جای خالی حراج‌های هنری در گالری‌های مشهد نقد قطعه «جوکر» از امیر عظیمی و حمید صفت + زمان پخش تئاتر «شابلون» از امروز به روی صحنه می‌رود (۲ مرداد ۱۴۰۳) صحبت‌های وزیر ارشاد درباره معیار‌های تلویزیون، سینما و شبکه نمایش‌خانگی جدایی «قنبر از صنم» هم به داد گیشه نرسید | نگاهی به فروش سینما‌های استان در اولین ماه تابستان هشت بذر برای کاشتن یک درخت اعلام فهرست فیلم جشنواره تورنتو جزئیات مراسم یادبود سومین روز درگذشت «سعید راد» ماجرای زنی که سوژه پادکست جنایی شد! مجموعه شعر «تو و من و شب» را بخوانید «حبس مجرد» در جمع هشت فیلم پرفروش داستانی «هنر و تجربه»
سرخط خبرها

قدم قدم تا کربلا

  • کد خبر: ۱۲۵۷۵۲
  • ۲۴ شهريور ۱۴۰۱ - ۱۱:۳۶
قدم قدم تا کربلا
سید محمدرضا هاشمی - روزنامه نگار

یکهو از بلندگوهای حسینیه صدای مداحی پخش شد، بعد یکی از مسئولان دانشگاه که همراه ما به عراق آمده بود، میکروفون را گرفت دستش و گفت: صبح بعد از نماز پیاده راه می افتیم سمت کربلا ، هنوز هوا گرگ و میش بود که بچه ها یکی یکی آمدند و خیلی منظم همه راه افتادیم تا خود را شب اربعین به کربلا برسانیم. رو به حرم حضرت علی(ع) سلام دادیم و یاعلی به سمت کربلا.

همیشه شنیده بودم که مردم عراق به خصوص در شهرهای نجف و کربلا در روزهای منتهی به اربعین همه زندگی شان را تعطیل می کنند تا در خدمت زائران باشند. اما چیزی که من در آن سفر دیدم، فراتر از آن بود. خدمت به زائران حسین(ع) برای عراقی ها سن مشخصی ندارد، هرکسی هرکاری از دستش بر بیاید، انجام می دهد. حتی شده بسته دستمال کاغذی بگیرند دستشان وسط پیاده روی بایستند.

عمودها نشانه راه بودند، دانه به دانه می شمردمشان. ظهر که شد خبری از بچه های دانشگاه نبود، بچه ها دو سه نفری افتاده بودند در راه و می رفتند سمت کربلا. چای عراقی و قهوه به سبک عراقی ها بهانه ای بود تا هر چند ساعت دم یکی از موکب ها بایستیم تا گلویی تازه کنیم.

آدم هایی که در مسیر پیاده روی بودند، هرکدامشان در حال و هوای خاص خود بودند. یکی با خانواده، یکی با دوستانش، یکی با فرزندش اما همه یک هدف داشتند، بین الحرمین. وقتی به شب اول رسیدیم و مجبور بودیم یک جا بایستیم و استراحت کنیم، حساب قدم هایمان دستم آمده بود. من، یوسف و خاشعی اگر با همین سرعت ادامه می دادیم، فردا ۶ عصر کربلا بودیم.

صبح روز دوم نزدیکی ظهر بود که گمشان کردم. نزدیک ساعت ۸  رسیدم کربلا. یکی شان را پیدا کردم. باهم رفتیم سمت حرم.

به یک خیابانی رسیدیم که گفتند، بپیچی گنبد و گلدسته حرم آقا قمر بنی هاشم دیده می شود، همین که پیچیدم، دستم را بردم بالا و شعر مرحوم سید حسن حسینی تنها چیزی بود که به زبانم آمد: به گونه ی ماه نامت/ زبانزد آسمان ها بود/ و پیمان برادری ات با جبل النور/ چو آیه های جهاد محکم...

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->