زبان و ادبیات زنده است؛ نویسندگان باید خود را به‌روز نگه دارند انجمن موسیقی تئاتر به دنبال آثار نو + فراخوان حضور «باشو، غریبه کوچک» در پنجاهمین جشنواره فیلم تورنتو «محمد رسول‌الله»؛ فیلمی با مخاطب جهانی «فاتحه‌ای در کمین یک سکته»؛ رونمایی از کتاب جدید محمد دانشور در نگارخانه آسمان مشهد تتلو عفو‌ رهبری می‌گیرد؟ | ولادت پیامبر (ص) و‌ روز سرنوشت ساز برای آقای خواننده رقابت سریال‌سازان بزرگ در نمایش خانگی «اپرای عروسکی حافظ» با صدای علیرضا قربانی روی صحنه می‌رود ویدئو | درخواست جناب‌خان از رئیس‌جمهور | بیمارستان سوختگی چه شد؟ پژوهشگران برجسته در هیئت انتخاب سمینار تئاتر آیینی قرار گرفتند وقتی سریال‌ها در تلویزیون امن‌اند، اما در تلوبیون خطرناک! بهنام تشکر در نمایش «بار هستی» به روی صحنه می‌رود گزارشی از نمایشگاه شعر و نقاشی «و خون هنوز زنده است» در هنرخانه درخت | فریاد کلمات در تلفیق شعر و نقاشی آموزش داستان نویسی | گسل‌های آدمیزادی (بخش پنجم) درباره حسن عمید مؤلف پرفروش ترین لغت نامه فارسی | فرهنگِ ۱۵۰هزاردلاری زمان پخش «مسابقه بزرگ ۱۰۰» با اجرای هادی حجازی‌فر آمیتاب باچان و شاهرخ خان در فیلم «دون» هم‌بازی شدند
سرخط خبرها

همه چیز درباره فیلم «دست خدا»

  • کد خبر: ۱۳۰۸۶۱
  • ۰۱ آبان ۱۴۰۱ - ۱۱:۳۷
همه چیز درباره فیلم «دست خدا»
در یادداشت زیر نگاهی به فیلم «دست خدا» ساخته پائولو سورنتینو داریم که در ادامه از نظر می‌گذرانید.

به گزارش شهرآرانیوز؛ دیه‌گو مارادونا، فوتبالیست افسانه‌ای و مورد تحسین بسیاری در سراسر جهان، برای همه فوتبال دوستان و شاید برای خیلی از افراد در دنیا شناخته شده بوده و مورد احترام است. بسیاری از افراد هنوز بازی‌های زیبای او را در ذهن دارند.

فرارهای هیجان‌انگیز و دریبل‌های او در اذهان بسیاری نقش بسته و تبدیل به خاطره شده است. اما سوای زندگی حرفه‌ای و ورزشی وی در فیلم «دست خدا» ساخته پائولوسورنتینوبا وجود تعلق خاطر فیلمساز به او شاهد دیدگاه متفاوتی به مارادونا در زمان حضورش در شهر ناپل هستیم. او اگر چه الهام‌بخش بسیاری در جهان بوده و هست و تقریباً همگان فوتبال این ستاره را ارزشمند می‌شمرند اما در این فیلم می‌توان او را از یک دیدگاه جدید به تماشا نشست و نظاره کرد.

در آغاز فیلم ما شاهد خانه‌هایی هستیم که شادی در آنها موج می‌زند؛ خانه‌هایی با مردمانی شادوسر زنده و سرخوش و بعد دوربین با حرکت روی آب آرام به شهر ناپل نزدیک می‌شود و چرخی روی شهر می‌زند و دوباره به دریا بازمی‌گردد تا از این طریق نشان دهد تمامی خانه‌ها در این شهر این‌چنین هستند. از این دید ناپل شهری پرجنب و جوش و سرزنده است.

شهری زیبا و دیدنی با مردمانی شاد و خوشحال که همواره در حال مهمانی و گپ و گفت هستند اما ناپل شهری است که در کنار این دید سرخوشانه زیر پوست خود مسائل و مشکلات فراوانی را پنهان کرده است. در این خانه‌ها با وجود شادی ظاهری خانواده‌هایی از هم‌گسیخته و در حال فروپاشی زندگی می‌کنند؛ پارادوکسی عجیب و غریب میان شادی ظاهری و درگیری‌های درونی.

پس از نماهای ابتدایی دوربین با به تصویر کشیدن یک ماشین سیاه با پرده‌های قرمز که بیشتر به ماشین‌های حمل جنازه شبیه است تماشاگران را برای دیدن روی دیگر این شهر آماده می‌کند و در پی نشان دادن ناپل واقعی به تماشاگران است. سورنتینو تلاش کرده واقعیت را آنگونه که در نوجوانی خود تجربه کرده بازسازی کند و فضا و آدم‌ها را آنگونه که بوده‌اند به تصویر درآورد و شهری را تصویر کند که جز آثار و ابنیه تاریخی هیچ‌چیز برای نشان دادن ندارد و تنها دارایی و سرگرمی مردمان در این شهر فوتبال است.

فوتبال برای این مردمان مانند یک آیین تازه است که همگان را به سمت و سوی خود می‌کشاند و تمامی کنش‌ها را برمی‌انگیزد. گویی آدم‌ها با این ورزش هویت می‌یابند و شناخته می‌شوند. فوتبال می‌تواند برای این افراد بهانه‌ای باشد برای زندگی ‌ و فراموش کردن دردها و مشکلات یا شاید برای زیست با آنها. فوتبال مانند جادویی همیشگی و فراگیر در سراسر شهر وجود دارد و حس می‌شود و مارادونا در میان این همهمه به‌عنوان یک قدیس ظهور می‌کند. کسی که می‌تواند نجات‌دهنده مردمان باشد. کسی که می‌تواند مردم را از بلایا و مشکلات برهاند و آنان رابه ساحل آرامش برساند.

البته اگرچه او می‌تواند باخود عظمت و شکوه و افتخار بیاورد اما علاج دردهای بی‌شمار و گسترده ساکنان نیست و فقط می‌تواند مسکنی بر دردهای ساکنان این شهر باشد و کمی آنان را تسکین دهد. آمدن او اگر چه باعث قهرمانی تیم در لیگ فوتبال می‌شود و شادی اهالی شهر را به‌دنبال دارد اما این شادی زود گذر است و دیری نخواهد پایید. با ورود او به این شهر «دست خدا» مدت کوتاهی بر سر مردمان کشیده می‌شود اما این نیز مانند باد زود گذر است و پایان می‌یابد.

در صحنه انتهایی فیلم ناپل در رقابت‌های فوتبال قهرمان ایتالیا شده و همه در کوچه و خیابان مشغول شادی و خوشحالی هستند اما فابیتو آرام و برخلاف آنان در حال حرکت است و ناپل در این تصویر نه‌تنها زیبا نیست بلکه شهری‌است مملو از مشکلات درهم تنیده که فوتبال موقتاً باعث فراموشی آنها شده است. فیلم روایتی از دوران جوانی سورنتینو است؛ جوانی که مرتب به سینما و تئاتر می‌رود تا تنهایی خود را پر کند و بتواند قصه خود را تعریف کند و داستان خود را بسازد.

او همانند فلینی که سورنتینودر جای جای فیلم به‌عنوان یک استاد و راهنما به او ادای دین می‌کند می‌داند که از طریق سینما می‌تواند درد و رنج و مشکلات دیگران و سختی‌های جاری در بستر جامعه را بهتر تعریف کند و شناخت خود از دیگران را با همگان به اشتراک بگذارد. چون تنها چیزی که می‌تواند واقعیات را آنگونه که هست ببان کند و بتواند دنیایی خیالی را ترسیم کند و انسان را به طرف دنیایی بهتر رهنمون سازد سینماست. مارادونا گرچه در تمامی تار و پود ساکنان ناپل ریشه دوانده و وجود دارد اما این شهر به معجزه‌ای بزرگ‌تر نیاز دارد و آن سینماست.

منبع: روزنامه همشهری

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
آخرین اخبار پربازدیدها چند رسانه ای عکس
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->