ویدئویی از اولین حضور خانم‌های بازیگر در جوکر ۲ نتیجه جالب یک آزمایش علمی درباره تاثیر ارتعاش صدای علیرضا قربانی بر تخت جمشید + ویدئو انتشار تیزر یک فیلم سینمایی محرمی و آغاز اکران فیلمی با بازی آزاده صمدی و حامد کمیلی هنر انتخاب آگاهانه و پیشرفت ملی استالین بیشتر چه کتاب‌هایی می‌خواند؟ | معرفی کتاب «کتابخانه استالین» شعر‌های چندوجهی در توابع خطی | رونمایی از مجموعه شعر «زندگی در آمنیون» صفحه نخست روزنامه‌های کشور - پنجشنبه ۱۴ تیر ۱۴۰۳ جدیدترین خبرها از سریال «سلمان فارسی» فیلم‌های سینمایی آخر هفته تلویزیون (۱۴ و ۱۵ تیر ماه ۱۴۰۳) + خلاصه داستان ویژه برنامه‌های تلویزیون در روز جمعه ۱۵ تیر ۱۴۰۳ ۲۰ سینما تا پایان تابستان در خراسان رضوی افتتاح خواهد شد  ساخت ۱۰۰۰ سالن سینما در کشور تا شهریور ۱۴۰۴ | رشد ۱۱۳ درصدی سالن‌های سینما در خراسان رضوی ساخت پردیس سینمای «ملل» نماد وحدت فرهنگی ایران و افغانستان است پردیس سینمایی ملل در حاشیه شهر مشهد افتتاح شد | رشد ۱۱۳ درصدی ساخت سینما در خراسان رضوی + فیلم پخش ۶ سریال از شبکه آی‌فیلم + زمان پخش «سینما ملت»، برنامه سینمایی جدید تلویزیون
سرخط خبرها

آخرین اخبار چهاردهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری

ارثیه مادربزرگ که ارزشش را دیر فهمیدم

  • کد خبر: ۱۳۱۱۸۶
  • ۰۴ آبان ۱۴۰۱ - ۱۲:۵۰
ارثیه مادربزرگ که ارزشش را دیر فهمیدم
یک روز بالاخره دل به دریا زدم، دزدکی قرص‌های خوش رنگ و ریزودرشت را از بسته هایش درآوردم و ریختم توی قابلمه مسی اسباب بازی ام. خودم

مادربزرگم یک ساک بزرگ داشت پر از دارو. بیشتر داروهایش، قرص‌های رنگارنگی بودند که من در عالم چهارپنج سالگی ولع داشتم برای خوردنشان؛ به خصوص آن قرص‌های صورتی شفاف که به تصورم از «اسمارتیز» هم خوشمزه‌تر می‌آمد و یک روز بالاخره دل به دریا زدم، دزدکی قرص‌های خوش رنگ و ریزودرشت را از بسته هایش درآوردم و ریختم توی قابلمه مسی اسباب بازی ام. خودم شدم مهمان خودم و با لذت شروع کردم به جویدن همان صورتی شفاف که ایبوپروفن بود. دنیا روی سرم خراب شد. مزه زهرمار می‌داد. از همان کودکی همیشه گول ظاهر را می‌خوردم و دیگر به بعدش فکر نمی‌کردم.

جالب اینجا بود که بازهم از رو نرفتم و شروع کردم به جویدن قرص قرمز زیرزبانی مادربزرگ به همراه قرص نارنجی اش که همیشه آب دهنم را راه می‌انداخت و نمی‌دانم برای کدام دردش مفید بود. هنوز مزه تلخی قرص‌ها را چشیده و نچشیده، مامان از راه رسید. همه چیز خیلی سریع اتفاق افتاد، فقط انگشتان مامان را به خاطر دارم که به خاطر سراسیمگی، گوشه لپم را خراشیده بود و رنگارنگ‌های جذابی که روانه سطل زباله می‌شد.

آن روز‌ها مادربزرگ داروخانه‌ای بود برای خودش. امکان نداشت کسی در خانواده دارولازم باشد و داروخانه شخصی مادربزرگ، گره کارش را باز نکند. جزئیات این خاطره زمانی مثل برق از سرم گذشت که خبر آمد این روز‌ها مردم حتی برای پیدا کردن قرص استامینوفن ساده هم با مشکل روبه رو هستند.

همان جا رفتم سراغ کیف داروهایم. حداقل ۶ ورق استامینوفن داشتم و دو ورق با کدئین اضافه! ویتامین دی، آنتی بیوتیک، قرص زیرزبانی، همه مدل قرص گوارشی و تقویتی و تا دلتان بخواهد مسکن در انواع رنگ ها.

یک لحظه توهم محتکر دارو بودن برم داشته بود. همچنان با خودم می‌گفتم مگر می‌شود این دارو‌های ساده که مثل نقل ونبات توی بساط من پیدا می‌شود، در داروخانه‌ها کمیاب باشد و مردم لنگ یک قلم دارو بمانند و ازپا دربیایند؟

راستش را بخواهید، عایدی این خبر برایم این بود: مادربزرگ، عجب ارثیه کمیابی برایم به جا گذاشت!

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
نظرسنجی
در دور دوم، شما به کدام نامزد انتخابات ریاست جمهوری رای می دهید؟
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->