خادم | شهرآرانیوز - قفسه کتابهای حوزه سینما اعم از نقد، آموزشی، بیوگرافی، فیلم نامه، تاریخ سینما و... از قفسههای سنگین کتاب فروشی هاست. کتابهای مطالعات سینمایی که بیشتر ترجمه و کمتر تألیفی هستند، همان محاسن و معایب کتابهای ادبیات داستانی را دارند، گاه کتابها به روز ترجمه میشود و گاه برخی از مهمترین آثار به فراموشی سپرده شده است، گاه از یک کتاب چند ترجمه به بازار میآید و گاه یک ترجمه نایاب یا قدیمی میشود و کسی به فکر ترجمه تازهای از آن نمیافتد. گاه برای اثری جشن امضا و رونماییها گرفته میشود و نقدها مینویسند که چندان آش دهان سوزی هم نیست، گاه بی اعتنایی تام سهم کتابی است که اتفاقا حرفی تازه برای گفتن دارد.
مخاطبان این کتابها نیز گاهی در این بازار سردرگم میشوند و جهت نمایشان میشود همان تعریف و تمجیدها. این سردرگمی با روند روبه رشد انتشار کتابهای سینمایی و متنوع شدن موضوعهای آنها بیشتر نیز میشود. در گفت وگویی با سیدمحمد مداح حسینی، عضو هیئت علمی و مدیر گروه ادبیات نمایشی مؤسسه آموزش عالی اقبال لاهوری و پژوهشگر سینما و تئاتر، نگاهی داشته ایم به وضعیت کتابهای حوزه فیلم و سینما، از آنچه بود و آنچه هست.
سعی میکنم نگاهی تاریخی به مسئله داشته باشم. من حوزه نقد فیلم و سینما را همیشه وابسته به غیاب امر سیاسی میبینم. یعنی در کل تاریخ فرهنگی ما، هر موقع امر سیاسی به مثابه مشارکت جامعه در حوزه سیاست غایب بوده، کتابهای حوزه سینما با استقبال بیشتری مواجه شده است. به این دلیل که جامعه مدنی کمبودهای خودش را در حوزه نقد فیلم جبران میکرد. من هر وقت به کتاب فروشی میروم و قفسه کتابهای حوزه سینما را نگاه میکنم، همیشه برایم عجیب و سؤال است که چرا نسبت به دیگر حوزههای فرهنگی خودمان این قدر در حوزه سینما و تئاتر کتاب زیاد داریم!
در سفرهایی که به دیگر کشورها داشته ام برخی از نظر فناوری از ما پیشرفتهتر هم هستند (به جز کشورهای انگلیسی و فرانسوی و آلمانی زبان که خاستگاه سینما هستند.) دیده ام قفسه کتابهای سینمایی آنها کم تعدادتر است، اما در ایران، ما با یک انباشت و ازدیاد منابع سینمایی مواجه بوده ایم و باز به حرف اولم برمی گردم که غیاب امر سیاسی باعث شده است این دغدغهها در حوزه ادبیات یا مطالعات سینمایی پیگیری شود. بعد از انقلاب ما به طور کلی با سه جریان اصلی در حوزه ادبیات سینمایی مواجه بودیم. برهه اول دهه شصت بود. در این دوره تلاش بنیاد سینمایی فارابی این بود که شکلی از مطالعات سینمایی و یک جور سینمای معناگرا، معنویت گرا و اخلاق گرا وارد کشور شود.
تجلی آن در کتابهای کسانی مانند بابک احمدی درباره برگمان یا تارکوفسکی یا آثار پرویز نوری یا تجدید چاپ آثار فریدون رهنما دیده میشود. در دهه هفتاد با ورود به بحثهای پست مدرنیسم و نظریه انتقادی، کتابهایی مثل آثار ژیژَک، آگامبن، بدیو و مؤلفانی از این دست که فیلسوف بودند، ولی به سینما هم نگاه ویژهای داشتند پدیدار شد. روزنامههایی مانند شرق در دوره اولش که صفحه اندیشه اش دست حلقه آقای فرهادپور بود، به آثاری مثل مفاهیم کلیدی در مطالعات سینمایی، کژ نگریستن و مانند اینها توجه میشد.
اواخر دهه هشتاد و اوایل دهه نود، با ترجمه شقی که مخالف این کلان نظریهها بود، مثل نئوفرمالیستها و پست تئوری ها، آثاری از دیوید بوردوِل، کریستین تامسون، برانیگان و گرگوری کوری ترجمه شد و به این ترتیب مقداری مطالعات سینمایی و نقد فیلم رفت سمت نظریههای شناخت گرایی و فلسفه تحلیلی.
نمونه شاخصش در نقد فیلم هم کتاب آقای سعید اسلامی یعنی مفاهیم نقد فیلم است. در این دوره اولین بار کتابهایی در حوزه نقد فیلم چاپ شد که نمونه شاخصش اومانسیم در نقد فیلم رابین وود است که آقای صافاریان ترجمه کرد. راهنمای نگارش تحلیل فیلم از تیموتی کوریگان و نقدهای جاناتان روزنبام به بازار آمد.
از نیمههای دهه نود به بعد تقریبا این جریانها خاموش شد و با غیاب امر سیاسی به شکل رایجش با یک شلختگی به شکل مثبت در چاپ کتابهای سینمایی مواجه بودیم که دیگر از یک جریان تبعیت نمیکردند و هر روز کتابهایی با ترجمههای گوناگون از جریانهای مختلف وارد بازار میشدند. در این دوره فقط در جست وجوی تعمیق ادبیات در این حوزه بودند.
اگر بخواهم نمونه بگویم، نمونه شاخصش نبرد بر سر فیلمها و دگرگونیهای سینمای جاناتان روزنبام بود. البته مجلات سینمایی در دهه هشتاد هم در دیده شدن این مؤلفان و کتابها خیلی تأثیر داشتند. نمونه خوب این مجلات، مجله فارابی (که هر چه جلوتر آمد از جدیتش کم شد)، مجله سینما ادبیات، مجله زیباشناخت و مجله ارغنون بود که یک شماره ویژه درباره نظریه فیلم چاپ کرده بود.
امروز چیزی که با آن مواجه هستیم این است که این مجلات به دلیل بحثهای اقتصادی و سیاسی و اجتماعی از تک و تا افتاده اند و ادبیات سینمایی را دیگر به آن شکل ریشهای دنبال نمیکنند. امروز بیشتر کتابهای این حوزه به سمت آموزش تکنولوژیک یا آموزش دستاوردهای فنی در حوزه سینما سوق یافته است، یعنی شما کمتر با کتابهای فلسفی جدی دهههای قبل رو به رو هستید.
بخشی از آن به دلیل ضعفی است که در تولید داریم. علاقه مندیها یا کنش مندیها بیشتر سمت حوزه نظری و مکتوب است.
با مترجم خیلی خوبی درباره کارهایی که ترجمه کرده بود صحبت میکردیم که رسیدیم به یک کتاب. به او گفتم تمام کتابهایی که ترجمه کردی در قفسه کتابخانه من هست و از خواندش لذت بردم، اما این کتاب آخر را نتوانستم بفهمم. گفت خود من هم زمانی که داشتم ترجمه میکردم نمیفهمیدم. این اعتراف خودش بود. این برمی گردد به نکتهای که شما اشاره کردید، یعنی داشتن سواد سینمایی لازم. بسیاری از مطالب در حوزه مطالعات سینمایی، ریشههای فلسفی دارد که برای فهم آنها چه از طرف مترجم و چه از طرف خواننده، باید بحثهایی به صورت پیشینی هم رسانی شود. خیلی از کتابها که در حوزه مطالعات سینمایی چاپ میشود واقعا امکان استفاده ندارد.
نمیتوانید بفهمید و بخوانیدش، چون همان طور که گفتم بحثهای پیشینی در حوزه فلسفه، روان کاوی و روان شناسی دارد که اگر آنها فهم نشود، شما از فهم کتاب ناکامی. بسیاری از مطالبی که مطرح میشود اصلا ادبیاتش وارد کشور ما نشده است، اما این یک رسم است که در کشور ما شاید خیلی وقتها برخی از مترجمان به جای اینکه بیشتر به این نگاه کنند که چه کتابی الان لازم است، بیشتر به این نگاه میکنند که از چه مؤلفی ترجمه کنند که کسی نمیشناسدش تا آنها بتوانند ادعا کنند که ما این مؤلف را معرفی کردیم. در حالی که برخی از این کتابها را در خود غرب هم جدی نمیگیرند.
مثلا مؤلفی مثل اسلاوی ژیژک یا ژاک رانسیر. اینها در خود غرب هم آدمهای جدیای نیستند، اما در اینجا به چشم اسطوره به آنها نگاه میشود، چون اینها آدمهای سیاسی هستند. در حالی که نویسندگان خیلی مطرحی در غرب وجود دارند که کتاب هایشان به فارسی ترجمه نشده است، مثلا یکی از آنها خود دیوید بوردول است و مهمترین کتابش یعنی سینمای کلاسیک هالیوود که مانیفست فرمالیست هاست و به فارسی ترجمه نشده است.
اینکه از یک اثر دو یا سه ترجمه دربیاید به شکل کلی امری ناپسند نمیدانم. بعضی وقتها ترجمهای در میآید و مترجم میبیند ترجمه نادرست یا ناهمخوان است. گاهی هم به دلیل گذر زمان و تحولات زبانی به ترجمه به روزتری نیاز هست. این در کل امر ناپسندی نیست، اما آن طرف قضیه را با شما موافقم که هم زمان کتابهایی منتشر میشود و این نشان میدهد که مترجم یا ناشر ما از سامانههایی که نشان میدهد چه کتاب یا پژوهشی در حال انجام است استفاده نمیکنند، اما اینکه کتاب در میآید و میبینی نشر دیگری هم آن را چاپ میکند و میبینی ترجمهها زیاد هم با هم فرقی ندارند، این را بیشتر نتیجه یک انسداد در فضای مطالعات سینمایی میدانم که آدمها از کار همدیگر خبر ندارند. نمیدانند کی چه کاری میکند.
گاهی هم خودمان را در موضوعی متولی میدانیم. مثلا میگویم متولی تارکوفسکی منم، هر چیزی درباره تارکوفسکی دربیاید باید از فیلتر من بگذرد. دیگر کاری ندارم که کس دیگری آن اثر را ترجمه کرده است. روشمندی در ترجمه هم خیلی مهم است.
به عنوان نمونه وقتی به کتابهای ترجمه شده آقای مرتضی مردیها که در حوزه فلسفه و علوم انسانی فعالیت میکند نگاه میکنید میبینید که در ترجمهها یک سیر فرهنگی و استراتژیک دارد، یعنی به این نتیجه رسیده که چیزی در جامعه کم و شروع کرده است در این باره آثاری را ترجمه کردن تا خلأ مطالعاتی را پر کند. در حوزه مطالعات سینمایی این قضیه نیست. بعضی مترجمان ما بیشتر هدفشان از ترجمه یک جوری معرفی خودشان است. البته در کنار آنها مترجمانی را هم داریم که خیلی جدی یک سیر فرهنگی در ترجمه دارند؛ نمونه اش آقایان محمد شهبا، ستار محمدی، مازیار اسلامی، شاپور عظیمی، علی شیخ مهدی، علی عامری و روبرت صافاریان.
از این نمونهها کم نیست، به عنوان مثال کتاب «پیش درآمدی بر فیلم» از ویلیام اچ فیلیپس که آقای ستار محمدی ترجمه کرده است. کتاب دیگری هست با نام «رؤیای صادقه» که آقای بهزاد رحیمیان درآورده است. رؤیای صادقه کتابی است دو جلدی و مصور و بی نظیر درباره اسناد اولیه سینما در ایران.
کار پژوهشی خیلی جدی و درجه یکی است که اصلا ندیدم کسی درباره آن حرف بزند یا نقد بنویسد یا رفرنس بدهد. یا همین کتاب آخری که آقای صافاریان ترجمه کرد، «اوزو و بوطیقای سینما» از دیوید بوردول. به اندازهای که این کتاب در حوزه مطالعات سینمایی ارزشمند است درباره آن کار و فکر نشده است. نمونههای دیگری هم هست. این اتفاق دلایل متفاوتی دارد.
مثلا ما میدانیم انتشارات «فارابی» یا «سمت»، چون دولتی هستند پخش و معرفی خوبی ندارند، اما نشری مثل بیدگل هم پخش و هم معرفی خوبی دارد. یک بخش آن نبود آکادمیها و نشریات سینمایی است. بخش دیگر این است که جامعه اقبالی نسبت به کتابهای جدیتر در حوزه سینما ندارد. یکی از چیزهایی هم که این کتابها را به چشم میآورد، استفاده در پژوهش هاست. خیلی وقتها من کتابها را این طور پیدا کرده ام که در پژوهشی به آن رفرنس داده اند. وقتی حوزه پژوهشی ضعیف است و به کتابهای خوب رفرنس نمیدهد آن کتابها هم دیده نمیشوند.