بدون تردید آرمان هر جامعهای دستیابی به هدفهای بلند و بنیادینی است که برای خود پیش بینی و هدف گذاری کرده است. فرایند و روند دست یافتن به این آرمانها درازمدت و نیازمند پیوستگی تاریخی، بازگشت به سنتها و نگاه مسئله محور دنباله دار و ثبات یافته است، هرچند همه اینها نیازمند همراهی و تطبیق اعضای سازنده جامعه در بازههای زمانی گوناگون است.
بدین معنا که چنان چه در روزگارهای تاریخی گوناگون جامعه در اهداف و ارزشهای بنیادین خویش یا در نگاه و توجه به سنت گذشته و مواردی ازاین دست دچار تردید، فراموشی یا ناهمدلی شود، به شکل طبیعی با کژکارکردی روبه رو میشود و درنهایت نیز در صورت اصلاح نشدن و نبود همراهی و باورمندی جامعه به مسیر پیش رو، پراکنده میشود.
این هماهنگی و پیوستگی تخیل اجتماعی در مرور زمان نیازمند بهره بردن از عنصر برجستهای به نام «روایت» است. به زبان ساده، روایت گزارشی از رخدادهاست. به یاری روایت میتوان داستانی گویا را از آنچه در طول زمان اتفاق افتاده است، به مخاطبان ارائه کرد.
به طورکلی انسان همواره علاقهمند به دانستن روایت درباره خود و محیط پیرامونش بوده است. روایت نه تنها خودش حاصل شناختهای دورهای و اتصال آنها به یکدیگر است، بلکه برای جامعه شناخت به همراه خواهد داشت. تحقق همه نکتههایی که برای حفظ نظام اجتماعی و به سرانجام رساندن آرمانهای آن اشاره شد، زمانی ممکن خواهد بود که روایتی پیوسته و قدرتمند برای شکل دادن و هدایت و راهبری انسجام تخیل و ذهنیت اجتماعی جامعه شکل گرفته باشد.
بر این بنیاد، میتوان این گونه گفت که اگر هر جامعهای امکان روایت خودش را آن گونه که دوست دارد تصور شود، فراهم آورده باشد، زمینه و آمادگی لازم برای پیمودن گامهای بعدی را خواهد داشت. به همین دلیل است که چه در تاریخ اندیشه و چه تاریخ فرهنگ، مهمترین و برجستهترین کوششهای نظری و آفرینندگی با هدف روایت شکل گرفته است.
به همین دلیل است که امروز مطالعه درباره پنداره «روایت» از یک سو و مطالعه تاریخی شیوهها و الگوهای روایت در طول تاریخ تا این اندازه موردتوجه فرهیختگان و اندیشمندان است.
آشکار است که روایت زمانی کارآمد و مؤثر واقع خواهد شد که بر بنیاد ویژگیهای نسلی هر زمانه، بهره بردن از مؤثرترین و گستردهترین ابزارهای برقراری ارتباط و باورپذیربودن بنا شده باشد. روایتهایی که از این ویژگیها برخوردار نباشند، نه تنها کارساز نخواهند بود، بلکه موجب بی اعتمادی نظام اجتماعی به آنچه روایت شده است نیز خواهند بود.
نکته مهم دیگر این است که روایت به جز اثربخشی بر جامعه خود، باید چنان جهان شمول باشد که بتواند تصویری واقعی و درست از آنچه بایسته دانسته شده و به آرمان بدل شده است نیز در ذهن مخاطبان خارج از جامعه خویش فراهم آورد. آشکار است که جوامع به تنهایی ظهور و بروز ندارند و موفقیت کنشهای ایشان به ارتباطات فرهنگی و غیرفرهنگی با جوامع دیگر جهان بازمی گردد.
بازبینی تاریخی به خوبی نشان میدهد که به طورکلی هنر و ادبیات مهمترین ابزارهای روایت جامعه بوده اند. جامعههای گوناگون همواره کوشیده اند از زبان غیرمستقیم و البته سرگرمی ساز هنر برای ساخت تصویر خویش بهره برند. درواقع این هنر است که تصور ما را از زیست بوم ها، فرهنگها و تمدنها به وجود میآورد.
به عنوان نمونه تصور امروز جامعه جهانی از مفهوم یک کشور خارجی بیش از آنکه حاصل بروندادهای رسمی سیاسی باشد، برآمده از روایتهای هنری دریافت شده پیرامون آن کشور است. به همین دلیل، حکومتها به عنوان راهبران اصلی جوامع وظیفه مهم بهره بردن از ابزار هنر برای روایت را دارند.
هنر به عنوان مهمترین ابزار روایت، ریشهای ژرف و گسترده در ادبیات دارد، چراکه مهمترین و تاریخیترین روایتهای اجتماعی را میتوان در آثار ادبی ملتها جست وجو کرد. آثار ادبی به دو شیوه مستقیم و غیرمستقیم روایت میکنند. نخست آنکه به دلیل ذات قصه دوست انسان در همه دورههای تاریخی از یک سو و تطابق ساختار روایت با این ویژگی ها، نخستین و برجستهترین گزارشها و روایتهای تاریخی در چارچوبهای متنوع ادبی حاصل آمده است.
این ویژگی و قدرت ادبیات در طول زمان تغییر نکرده و همواره ادامه داشته، به گونهای که در ادبیات مدرن در سپهر رمان و داستان کوتاه خودش را نشان داده است. در شیوه دوم که در جهان امروز بسیار مهم است، اثربخشی ادبیات بر دیگر هنرهاست. ادبیات منشأ هنرهایی مانند سینما، تئاتر، موسیقی و حتی هنرهای تجسمی است. هنرهای امروز، حتی هنرهای نوین وام دار ادبیات هستند، چراکه هنرمند به عنوان عنصری از نظام اجتماعی تحت تأثیر ظرفیت ادبیات است.
ازاین رو، برنامه ریزی برای توسعه ادبیات، نه تنها به توسعه دیگر هنرها کمک خواهد کرد، بلکه موجب شکل گرفتن روایتهای درست برای مدیریت تخیل و ذهنیت جامعه نیز خواهد بود. کشور ما به دلیل برخورداری از بنیادهای ژرف معرفت دینی، تاریخ فرهنگی برجسته و نمونههای ادبی بی نظیر، بهترین فرصت را برای روایت درست خویش دارد.
این امر مستلزم توجه سیاست گذاران فرهنگی است که چندان موردتوجه قرار نگرفته است. باید دید آیا امروز رشتههایی مانند ادبیات داستانی اساسا در نظام دانشگاهی ما جایگاهی به این معنی دارند یا خیر.