حسین بیات | شهرآرانیوز؛ احمد ماهوان، دنیا آمده مشهد در سال ۱۳۲۳ است. حوالی سیسالگی و به توصیه یکی از استادان جغرافیا، عکاسی از ساختمانهای قدیمی مشهد را شروع میکند و همزمان درباره مشهد میخواند و اطلاعات جمع میکند. نخستین خروجی این اطلاعات اواخر دهه۶۰ و در نخستین نقشههای شهر نمود پیدا میکند که در خود مشهد تهیه میشوند.
پس از آن است که احمدماهوان تألیفاتش را درباره مشهد و تاریخش منتشر میکند. ابتدا «تاریخ زندگانی الامام ابوالحسن علیبنموسیالرضا (ع)» و سپس اثر گرانسنگ «تاریخ مشهدالرضا (ع)». ماهوان علاوه بر تصاویر منحصربهفردی که از ساختمانهای مشهد قدیم گرفته است، تا امروز بیش از بیست اثر دیگر را تألیف کرده یا نوشته است. نیم قرن تلاش او برای زندهنگهداشتن هویت شهر مشهد ما را بر آن داشت تا لحظاتی روبهروی او بنشینیم و از همراهیاش با مشهد بشنویم.
بنده کارمند آموزش دانشگاه بودم و به واسطه شغلم همراه دانشجویان مسافرتهای زیادی میرفتیم. در یکی از سفرها با دکتر مفخم، استاد جغرافی آشنا شدم که به من - که عکاسی را دوست داشتم - پیشنهاد عکاسی از بناها را داد.
گفت بناهایی که الان عادی است پنجاه سال بعد تحول پیدا میکند و نشان دادن این گذشته و روند بسیار دیدنی است. خود او دوران دانشجویی را در آلمان نازی و فرانسه اشغال شده گذرانده و به همین واسطه از این دو کشور عکسهای زیادی گرفته بود. جالب اینکه همین عکسها بعدها بهانه حضورش در جاهای مختلف جهان شده و پول زیادی هم از فروش و نمایش آنها به دست آورده بود. او این عکسها را به من نشان داد و پیشنهاد کرد که من هم همین کار را بکنم.
حرفش مرا گرفت و دیدم در مشهد هم خیلی چیزهاست که برای ما عادی، اما برای یک توریست جالب است. دوربین اداره در اختیارم بود و به این صورت قبل از اینکه ولیان لودرهایش را در سال ۱۳۵۳ برای تخریب اطراف حرم به کار بیندازد، شروع کردم از شهر مشهد و بناهایش عکاسی کردن.
منتها هنوز دانش عکاسی از بناها را نداشتم و معمولا یک عکس از هر بنا میگرفتم و به همان کفایت میکردم. نمیدانستم باید از کتیبه جالبش، از پنجره هایش، از کنگره هایش، از دیوارهایش و دیگر جزئیاتش هم به طور مجزا عکاسی کنم.
ایراد دیگر کارم این بود که اسلاید میگرفتم، یعنی از هر تصویر یک اسلاید بیشتر نبود. به این ترتیب اسلایدهای بسیاری در خلال سالها و هنگامی که نشانه گذاری میشدند، به سرقت رفتند.
اگر عکس بود، میشد از روی نگاتیو دوباره تکثیرشان کرد، اما اسلاید که نباشد، آن تصویر و عکس کلا نیست. بااین همه، آنچه که ماند هم بسیار باارزش بود و جالب اینکه سرنوشت دکتر مفخم چند سال بعد در مورد خودم صدق کرد و به واسطه همین عکسها به دانشگاه ها، موزهها و کتابخانههای متعددی در کشور دعوت شدم.
پایین خیابان. چون بیشتر مشهد قدیم آنجا بود. مال دارهای اصلی مشهد، آنجا خانههای بزرگ ۲ هزارمتری داشتند که موردعلاقه من بود برای عکاسی. برای عکاسی از این خانهها چندین بار میرفتم که یا سایه مطلق باشد یا آفتاب مطلق. گاهی این طور بود. اما گاهی حضور یک گاری بی صاحب کار را خراب میکرد. مردم مزاحم میشدند. بعضی خانهها راهم نمیدادند و فقط به همان سردر بنا قناعت میکردم. برخی را هم از بالای پشت بامهای روبه رو میگرفتیم. خانههای آنجا درهای ارسی و منبتهای جالبی داشت که متأسفانه همه را خراب کردند.
تاریخ تنها علمی است که میشود به تنهایی آموخت، البته اگر قدری بینش تاریخی داشته باشید و بفهمید که دروغهای زیادی به آن وارد کرده اند. من این را داشتم و تداوم عکاسیها باعث شد که درباره مشهد بیشتر و بیشتر بخوانم. از طرفی از سال ۱۳۵۲ به همراه برادرم (محمود ماهوان) مغازهای هم راه انداخته بودیم و نمایندگی مؤسسه جغرافیایی سحاب و گیتا شناسی داشتیم که نخستین مؤسسههای جغرافیایی و نقشه نگاری در ایران بوده اند. نقشهها و کتاب هایشان را در قبال حدود ۱۰ درصد سود میفروختیم.
دیدیم اگر این نقشهها را خودمان طراحی و چاپ کنیم سود بیشتری دارد. فکرش این طور ایجاد شد. نیمه دوم دهه ۶۰ بود که برادرم دفتر جغرافیایی و انتشارات ماهوان را تأسیس کرد و تصمیم گرفتیم نخستین نقشه مشهد را در خود مشهد تهیه کنیم. نقشه مبنا را از خود شهرداری مشهد گرفتیم. البته آن موقع مشهد نقشه جامعی نداشت و بیشتر نقشههای موجود هم دستی کشیده شده بودند که قواره هایشان درست نبود، فرضا خیابانی که در اصل ۷۰۰ متر بود در مقیاس نقشه بیش از ۱۰۰۰ متر کشیده شده بود.
در آن روزگار شهرداری مشهد عکسهای هوایی متعددی از بخشهای مختلف شهر داشت که برای صدور پروانه ساخت مورد استفاده قرار میگرفت. افرادی که برای گرفتن پروانه ساختمانی به شهرداری میرفتند برای مشخص شدن محل ملکشان یکی از همین عکسها را - که مربوط به محل زمینشان میشد - پیدا و ملک خود را نشان میکردند.
ما همین عکسهای تکه تکه را گرفتیم و دادیم به دانشجوهای رشته جغرافیای دانشگاه تا اتودی بزنند. بادقت و زحمت آنها نقشهای به ما تحویل داده شد که با قدری اصلاح به عنوان نقشه مشهد در سال ۶۷ از سوی انتشارات ماهوان منتشرش کردیم. تا سال ۷۰ به همین منوال و با استفاده از عکسهای کوچک هوایی بود.
در این سال عکسهای هوایی کلی تری داشتیم که فرضا کمربندی مشهد را به طور کامل نشان میداد و دقت کار را بالاتر میبرد. در هرصورت تا سال ۹۴ هرسال نقشه جدید مشهد را تهیه و منتشر میکردیم. از این سال کار را تعطیل کردیم، چون جی پی اس روی همه گوشیها بود و دیگر کسی نقشه نمیخواست. بعد هم که کرونا آمد و به واسطه آن توریست و زائری به مشهد نیامد و کاغذ هم چندین برابر شد و خرج چاپ بالا رفت، مجموع اینها باعث شد که تهیه نقشه را برای همیشه کنار بگذاریم.
درگذشته، مشهد که موطن فردوسی بود تا قبل از نام گذاری بولوار فردوسی یک خیابان به نام فردوسی نداشت. فقط خود مردم، چون دبیرستان فردوسی در خیابان دانش غربی بود، به آنجا میگفتند خیابان فردوسی. اینجا آرامگاه نادرشاه را هم داشتیم و خیابان هم جوارش نادری بود برای مدتی، اما آن هم در زبان مردم نمیچرخید و باز میگفتند بالاخیابان.
ما در مشهد نام میگذاریم و فردا که صاحب آن نام از قرب میافتد باز یک اسم دیگر میگذاریم. نمیدانیم که اسامی را در زبان مردم نمیشود عوض کرد همین است که مردم هنوز میگویند بالاخیابان. متأسفانه اینجا حتی قبر بعضی دولتمردان و شاهان را خراب کرده ایم درصورتی که نباید چنین کنیم. در روسیه گور تمام تزارهای روس و در ترکیه قبر شاهان عثمانی هنوز پابرجاست، ما، اما اصرار عجیبی به حذف تاریخ و گذشته داریم.
ما افراط وتفریط داریم، برای خیلی از آدمهای شریف و شخصیتهای مرتبط با مشهد هیچ چیزی نداریم، اما برای برخی دیگر ورزشگاه داریم، نیروگاه داریم، خیابان داریم و هزار تا چیز دیگر. کسی، بزرگی و شخصیت برخی از چهرههای مشهد را نفی نمیکند، اما واقعا چه نیازی به این نام گذاریها داریم؟ با این رویکرد چه معنایی را منتقل میکنیم؟ جز اینکه ما یا از این ور بام میافتیم یا از آن ورش. مردم مطابق سیاست رفتار نمیکنند، نمونه اش را در مشهد زیاد داریم.
نه
چون بی نهایت بزرگ شده است. استعداد مشهد مذهبی است و نباید صنعتی میشد. صنعت را باید میبردیم در شهرهای اطراف و اینجا را به عنوان قطب مذهبی و آموزشی حفظ میکردیم. مشهد به نوعی پایتخت آسیای میانه است. ما باید روی وجه گردشگری و مذهبی آن وقت و انرژی میگذاشتیم، نه اینکه صنعت را به آن تحمیل کنیم. سرای ازبکها در قدیم انبار پشم و فرش و منسوجات بود و ماههای محرم آنجا با گذاشتن دو ستون بلند پانزده متری خیمهای برپا میشد و مردم عزاداری میکردند.
سوای این کارکردهای فرهنگی و اقتصادی، به لحاظ معماری هم جذابیتهای خاص خودش را داشت. این سرا در عرض ۶۰۰ سال تغییری نکرده بود و با قدمت و پیشینه فرهنگیای که داشت بهترین مکان بود برای عرضه صنایع دستی مشهد از فرش گل دوزی گرفته تا قلم زنی و حکاکی. ما، اما چه کردیم این سرای قدیمی و منحصربه فرد را؟ خراب کردیم و جایش را دادیم به یک بازار عین بقیه بازارهای این شهر.
درست است. در همین محدوده دو تا خانه داروغه و توکلی را فقط حفظ و مرمت کردیم، اما خانههای بسیار زیباتری را خراب کردیم. موقعیت تجاریای که ما برای اطراف حرم ساختیم، باعث شد که بسازو بفروشها قبل از هرکسی به سراغ این خانههای بزرگ و قدیمی بروند. آخرهای دوره رضاشاه که محلات جم، جنت، عدلیه و خسروی ایجاد شد، بسیاری از پول دارهای پایین خیابان فهمیدند که دوره محله قدیمی شان به سر آمده است برای همین کوچ کردند و خانهها ماند برای بسازوبفروش ها.
آقای الستی یکی از آنها بود که خانه بزرگش را اینجا فروخت و در خیابان جم که محله مدرن تری بود، یک خانه ۳ هزارمتری خرید. مقامات شهر، اما به جای حفظ این خانههای بی نظیر و توجه به اهمیت گردشگری، به سراغ صنعتی کردن شهر و از بین بردن این جاذبههای فرهنگی رفتند. این بینش را در هیچ سطحی نداشته ایم.
خاطرم هست زمانی که مهندسان آستان قدس بست قبله را میساختند، نقشه داشتند که مدارس دوران تیموری دودر، پریزاد خاتون و بالاسر که دقیقا مقابل گنبد بود را خراب کنند تا شکل حرم تا رواق دارالولایه قرینه شود و به قول معروف شکل کار قشنگ شود. غافل از اینکه اینها دانشگاههای زمان خود بوده اند و تمام علوم زمان در آنها تدریس میشده است. به جای اینکه آنها را نگه داریم و بگوییم که ما ۷۰۰ سال پیش دانشگاه داشته ایم بنا را بر تخریبشان گذاشتیم.
خوشبختانه گویا رهبر معظم انقلاب که در آن زمان رئیس جمهور وقت و در مدرسه پریزاد طلبه بوده اند و حجره داشته اند که با مداخله ایشان تخریبها متوقف میشود. سرمهندس آستان قدس کار را از وجه معماری میدید، اما نمیدانست که همین آجرهای پوسیده ارزش دارند.
نبودن متولیان دل سوز. در مشهد دولتمردی نبوده که بفهمد و پیشنهاد بدهد و حرفش خوانده بشود. مشهد از سال ۱۳۳۵ که قطار میآید جهشی توسعه پیدا میکند و با دو سال فاصله تقریبا هم زمان با تهران لوله کشی میشود و این باعث میشود همه چیز سرعت بگیرد و فرصتها از شهرداری و میراث فرهنگی و انجمن آثار ملی گرفته شود.
بسازوبفروشها فرصت را از این نهادها میگرفتند. میراث تا به خودش میجنبید آنها ملک را خریده و کوبیده بودند. بیشتر شهرهای ما به همین وضعیت عرصه را به ساخت وساز واگذار کرده اند.
فقط آن دسته که مشکل ورثه یا اوقاف داشته اند یا مدرسه و مسجد بوده اند، از این مهلکه جان به در برده اند وگرنه بیشتر خانهها و سراهایی که مشکلی برای تملک نداشته اند، بلافاصله به پاساژ تبدیل شده اند. در همین پایین خیابان آن قدر خانههای جالبی بود که حد نداشت.
من تازه از حدود ۱۰ تای آنها عکس گرفته ام. خیلیها را نتوانستم عکس بگیرم. اینجا بر خلاف کاشان، میبد و یزد که بناهای خود را حفظ کرده اند، ما آن قدر شهر را بی قواره توسعه داده ایم که نه تنها گذشته خود را نابود کرده ایم که امروز دچار مشکل کم آبی هم شده ایم.
تخریبهای سال ۱۳۵۳ اطراف حرم البته که علمیتر بود. آنجا ترافیک چهارراه شهدا را داشتیم، ولیان که تولیت وقت آستانه بود، میخواست میدانی بنا کند که وقتی ترافیک قفل میشود ماشینها از آنجا دور بزنند و باقی راه تا حرم، پیاده راه باشد. برای چهارراههای خسروی و دانش هم همین برنامه را داشت، اما پس از انقلاب اسلامی با ساخت و سازهایی مثل بازار مرکزی آنجا را شلوغتر کردند.
بعد از آن هم دولتمردان ما همه چیز را آوردند بیخ گوش حرم که دسترسیها برای زائر بهتر باشد، اما هم برای زائر گرفتاری و شلوغی درست کردند هم برای مجاور. نه در توسعه شهر موفق بودیم و نه در حفظ ارزشهای تاریخی. قدر آجرهای فرسوده شهرمان را ندانسته ایم و همه چیز را به سنگهای ابزارخورده قشنگ فروختیم.
مثلا در باغ ملی مشهد حوض آجری جالبی بود که دیگر نیست. از آن حوض قدیمی فقط مطبق وسطش مانده است آن هم اگر امروز یا فردا مدیری تصمیم به تغییرش نگیرد.