آثار تقلبی و ارزان، تهدیدی برای صنایع دستی مشهد گفت وگو با کامران پارسی نژاد، خالق رمان پیشانی های پینه بسته | نویسنده اثر تاریخی باید پژوهشگر باشد حرکت در مرز خیر و شر | گزارشی از اجرای پرفرمنس «تلقین» در تماشاخانه کربن مشهد «نرموک» در راه جشنواره بین‌المللی فیلم زنان ژاپن آهنگساز فصل جدید سریال «سرخوشی» مشخص شد انتشار آهنگ «افقِ خونین» شهرام ناظری پس از ۴۲ سال تغییر در زمان اکران جهانی فیلم زندگی مایکل جکسون تغییر کارگردان سریال «جزر و مد» در میانه راه! سریال «اسکویید گیم» آمریکایی در راه است + جزئیات و زمان انتشار انتشار آهنگ جدید «فرزاد فرزین» به نام «سکوت» + فایل صوتی آلبوم موسیقی کلاسیک «آن پاییز» امین مداح منتشر شد صحبت‌های اخیر «جواد عزتی» بازیگر سریال وحشی + فیلم دیدار مصطفی راغب با حمید هیراد پس از شیمی‌درمانی + فیلم علیرضا قربانی با «سووشون» دوباره در شبکه خانگی + صوت واکنش عرفان طهماسبی به نسل‌کشی اسرائیل در غزه + عکس کتاب «تراژدی و تعالی» روانه بازار شد فیلم‌های سینمایی آخر هفته تلویزیون (۲ و ۳ مرداد ۱۴۰۴) «بزم و رزم» در سینما مهر کوهسنگی مشهد؛ روایت سینماگران خراسانی از ۱۲ روز مقاومت ایران مقابل رژیم صهیونیستی +فیلم
سرخط خبرها

آلمان حیدریه، آلمان جام!

  • کد خبر: ۱۳۴۰۹۴
  • ۱۹ آبان ۱۴۰۱ - ۱۴:۵۱
آلمان حیدریه، آلمان جام!
نمی‌دانم چرا، ولی من آن موقع‌ها هر وقت چشمم به «آلمان حیدریه» می‌افتاد، گمانم می‌رسید لابد مال زمانی بوده است که دیوار برلین نریخته بوده و آلمان غربی و شرقی‌ای داشته ایم.

توی یکی از فیلم‌های عباس کیارستمی -که می‌دانم فیلم معروفی است، ولی اسمش را الان خاطرم نمی‌آید- صحنه‌ای هست که آدمی نشسته است طرف کمک شوفر، برای راننده ماشین از یک ماجرای خودکشی تعریف می‌کند. ماجرا این شکلی است که طرف رفته است بالای یک درخت توت تا خودش را بیندازد پایین، ولی یک دفعه دیده است کلی توت رسیده، دوروبرش است.

بعد هم نشسته است به خوردن و توت ریختن برای چهار تا بچه مدرسه‌ای و الی آخر. نتیجه اینکه به کل یادش رفته که قرار بوده است خودکشی کند. توتش را خورده و برگشته است خانه شان. راستش من همیشه آن صحنه را، یعنی آن خاطره مرد را با درخت توت محله خودمان تصور می‌کنم.

یعنی آن مرد را می‌بینم که نشسته است روی شاخه پت وپهن درختی که توی یکی از فرعی‌های چمن ۳۵ است؛ توی فرعی‌ای که چمن ۳۵ و ۳۷ را به هم وصل می‌کند. این می‌شود آخر‌های کوچه ما؛ سر چهارراهی که یک ورش می‌رسد به چمن ۳۳ و طرف دیگرش می‌رود به جایی که چمن ۳۷ است و یک بن بست گل وگشاد. طوری که یادم مانده است، تا قبل اینکه صاحب خانه تهِ بن بست پولش قد بدهد و دیوار خانه اش را سرامیک کند، درست آخر بن بست با مشکی رنگ ورورفته‌ای روی سیمان تگری نوشته شده بود: «آلمان حیدریه.»‌

نمی‌دانم چرا، ولی من آن موقع‌ها هر وقت چشمم به «آلمان حیدریه» می‌افتاد، گمانم می‌رسید لابد مال زمانی بوده است که دیوار برلین نریخته بوده و آلمان غربی و شرقی‌ای داشته ایم. یعنی لابد این طوری بوده که یک نفر به مغزش خطور کرده است حالا «آلمان» می‌توانست «حیدریه» و «جام» هم داشته باشد؛ مثل تربت!

مثل این شعار‌های دست نویس، کلیشه‌های نقاشی یا جمله‌هایی که لابد بعد‌ها کسی از سر فراغت نوشته است، چند تای دیگری هم همان حوالی بود. یکی اش ته یکی از کوچه‌هایی که مسیر گذری همیشه من بود. نوشته بودند: «جنگ، جنگ تا رفع فتنه از عالم». یا یک چیزی شبیه به همین که بعد‌ها به سرنوشت همان «آلمان حیدریه» دچار شد و توی یک نوسازی، رفت لای ملات و مصالح اوستابناها.

ادامه دارد...

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->