علیزاده: انتظار داریم شهرداری مشهد با قوت بیشتری در تامین منابع مالی پروژه‌های شهری عمل کند فراوانی میوه و قصه صنعت کمپوت و کنسروسازی در خراسان فراخوان ثبت‌نام سفر اربعین ۱۴۰۴ در مشهد و خراسان رضوی | زائران در سامانه «سماح» ثبت‌نام کنند گلایه شهروندان از بوی نامطبوع حوالی بیمارستان هاشمی نژاد مشهد سهم مشهد از مالیات بر ارزش افزوده، همچنان ناچیز ساختمان معراج شهدای مشهد در آستانه تکمیل و تحویل به مردم عضو کمیسیون عمران، حمل‌ونقل و ترافیک شورای اسلامی شهر مشهد مقدس مطرح کرد: پیشرفت ۷۰ درصدی کلان‌پروژه تقاطع غیرهم‌سطح انقلاب اسلامی هزینه سفر اربعین ۱۴۰۴ یک خانوار ۴ نفره از مشهد چقدر می‌شود؟ رئیس کمیسیون خدمات شهری و محیط‌زیست شورای اسلامی شهر مشهد: ۱۲۰۰ میلیارد تومان اوراق برای توسعه زیرساخت و تجهیز آتش‌نشانی مشهد منتشر خواهد شد ارائه طرح مطالعات ناهنجاری‌های اجتماعی به‌ویژه مبارزه با زباله‌گردی با همکاری دانشگاه فردوسی مشهد توضیحات رئیس پلیس راهور مشهد درباره وضعیت ترافیکی در میدان ۱۷ شهریور (۲۴ تیرماه ۱۴۰۴) عملیات اطفای آتش‌سوزی گسترده در مجتمع تجاری خیابان ۱۷شهریور مشهد رو به پایان است + فیلم پاساژ قائم مشهد کجاست؟ + جزئیات زمان مراسم تشییع پیکر یعقوب صباحی مشخص شد مسابقه‌های سریال «بازی مرکب» به واقعیت آمدند! | ساخت فصل سوم رئالیتی شوی «بازی مرکب» تایید شد + فیلم میزان پسماند خشک تولیدی در مشهد ۴۹۰ هزار و ۸۸۸ کیلوگرم در روز است | بلیت مترو، مابه‌ازای ارائه پسماند خشک خواهد شد آغاز عملیات اجرایی آماده‌سازی قاب سنگ مزار شهدای حمله رژیم صهیونیستی به ایران، در گلزارشهدای بهشت‌رضا(ع) انسداد ۲۵۶ حلقه چاه غیرمجاز در خراسان رضوی طی بهار ۱۴۰۴ عمران و نوسازی گسترده در شمال شرق مشهد | شهردار منطقه ۴ مشهد پروژه‌های کلان این منطقه را تشریح کرد مدیرعامل شرکت توسعه ارتباطات ترافیکی شهرداری مشهد: ۵۱۸۷ جای پارک خودرو در هسته مرکزی شهر وجود دارد | شناسایی زمین‌های مستعد بهره‌برداری به صورت پارکینگ در دهه پایانی صفر ۱۴۰۴ عراقچی برای حضور در نشست سازمان همکاری شانگهای عازم چین شد (۲۳ تیر ۱۴۰۴)
سرخط خبرها

جایی برای مردن

  • کد خبر: ۱۳۴۶۳۱
  • ۲۳ آبان ۱۴۰۱ - ۲۰:۱۹
  • ۱
جایی برای مردن
تا همین چندوقت پیش تکلیفم با یک موضوع تا اندازه‌ای روشن بود؛ یعنی تصمیمم را گرفته بودم و با عجز و لابه و گاهی شوخی به اطرافیانم گفته بودم که چه کنند.

«آیا پس از اینکه واقعا کشته شدم، دوباره چند لحظه‌ای بازنخواهم گشت تا تراویدن آرام زندگی انسان‌ها را ببینم؟ مانند بخار آب یا قطره‌هایی که روی شیشه‌های سرد را می‌پوشاند؟» ضد خاطرات/ آندره مالرو

تا همین چندوقت پیش تکلیفم با یک موضوع تا اندازه‌ای روشن بود؛ یعنی تصمیمم را گرفته بودم و با عجز و لابه و گاهی شوخی به اطرافیانم گفته بودم که چه کنند.

نمی‌دانستم قرار است چگونه یا کجا بمیرم، اما می‌دانستم اگر مُردم، قرار است در کدام مسجد برایم ختم بگیرند؛ البته اگر طوری می‌مردم که جنازه‌ای و ختمی در کار باشد؛ چون آدمیزاد بعد از مرگ نمی‌داند ماجرا چگونه پیش خواهد رفت یا اصلا قرار است بمیرد یا کشته شود. مردن انگار، مثل وقتی است که پایت را در خانه تازه‌ای می‌گذاری. معلوم نیست قرار است در آن خانه خوشبخت شوی یا همه چیز ازهم بپاشد.

اما من مسجد مراسم ختمم را تا همین چند سال پیش انتخاب کرده بودم؛ مسجدی کنار میدان صاحب الزمان (عج) که هر روز دور این میدان پیچ می‌خورم تا به روزنامه برسم. انگار هر روز با هربار دور زدن اطراف میدان، می‌مردم و بعد جلوی مسجد، عده‌ای ایستاده بودند و من داشتم سوگواران خودم را می‌دیدم. رد شدن از جلوی این مسجد، تمرین «موتوا قبل ان تموتوا» بود.

اگرچه دورواطراف میدان را بیشتر، مغازه‌های کابل فروشی و لامپ فروشی پر کرده اند، چند نشانه دیگر، این میدان را برایم عزیز کرده است؛ درخت کج و قدیمی اول خیابان سنایی که انگار از روز‌هایی که هنوز این خیابان وجود نداشته است، آنجا بوده و گذر روز‌ها کجش کرده است، اما هنوز سبز است. بعد، آن صندوق زردرنگ پست جلوی آن درخت کج که انگار راز تمام نامه‌ها را با درخت درمیان می‌گذارد و آخر هم عطر هوس برانگیز جگر که سال هاست از مغازه جگرکی قدیمی آن حوالی بیرون می‌زند و به خیابان، صفای دیگری داده است.

همیشه فکر می‌کنم چند نفر از مرده‌هایی که مراسمشان در آن مسجد برگزار می‌شود، شیرینی توت‌های درخت کج را چشیده اند یا از صندوق پست استفاده کرده و نامه‌ای برای محبوبی فرستاده اند یا کدامشان سرخوشانه، پشت میز‌های آن جگرکی نشسته است و با دل خوش چند سیخ جگر سفارش داده است و بعد انگار که هیچ وقت قرار نیست بمیرد، قلپ قلپ نوشابه سر کشیده است؟

من نه شیرینی توت‌های درخت را چشیده ام نه نامه‌ای درون آن صندوق انداخته ام، اما چندباری جگر خورده ام و بار‌ها دور آن میدان چرخیده و دوست داشته ام که در آن مسجد برایم حلوا و میکادو پخش کنند، اما یک روز با تصمیم خلاقانه هیئت امنای مسجد یا عده‌ای دیگر همان یک ذره ثبات هم از بین رفت! عده‌ای پیدا شده و مسجد را برده بودند زیر تیشه نوسازی. در چوبی مسجد کنده شده بود و به جای آن، یک در برقی جلوی مسجد سبز شده بود. همه آن ورد‌ها و دعا‌های قدیمی را نمای تازه مسجد تارانده بود.

دیگر آنجا برای ختم جان نمی‌داد و حالا دیگر نمی‌دانم وقتی بمیرم، قرار است کجا ختم برگزار شود. انگار در فردای نیامده آلزایمر گرفته ام و جنازه ام روی زمین مانده است؛ مثل پیرمرد‌هایی شده ام که بچه هایش، خانه قدیمی را کوبیده و جایش چند طبقه هوا کرده اند و من که طاقت آپارتمان نداشته ام، آلزایمر گرفته ام و دیگر برای مردنم هیچ برنامه‌ای ندارم.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
نظرات بینندگان
انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۰
بهروز
Iran (Islamic Republic of)
۲۲:۰۵ - ۱۴۰۱/۰۸/۲۳
0
0
سلمان عزیز.

عمرت دراز باد.

مانند همیشه، شیرین نوشته ای.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->