توسعه روستا‌های مجاور، راه‌حل حاشیه‌نشینی در مشهد قلندرشریف: شهرداری طی دو، سه دوره اخیر بیشترین درآمد را در بخش‌های مختلف داشته است | مشهد به مرکز دیپلماسی شهری تبدیل شده است کشف پرونده سرقت ۱۲۰ میلیاردی از یک خانه مسکونی در مشهد (۲۱ فروردین ۱۴۰۴) دبیریان: برگزاری نمایشگاه «مشهد اینوکس-فاینکس» گامی مؤثر در جهت تحقق شعار سال و توسعه اقتصاد شهری است شهروند خبرنگار | نمایی از مرزعه کلزا در نیشابور رئیس شورای اسلامی شهر مشهد: تزریق نشاط و امید به شهروندان هدف اصلی ماست + فیلم اجرای ۵۱۵ رای قلع در سال ۱۴۰۳ در مشهد جشنواره‌های شهری مشهد فرصتی برای نشاط مومنانه و تزریق حال خوب به شهروندان است حل معضل حاشیه نشینی در بخش مرکزی شهرستان مشهد با بازنگری در تقسیمات کشوری جشنواره گل‌های لاله مشهد میزبان شکوه بهاری طبیعت + فیلم نگاهی به بازار سوغات زائر در مشهد و چالش هایش | سوغات مشهد همچنان ساخت چین! هوای کلانشهر مشهد امروز سالم است (۲۱ فروردین ۱۴۰۴) شهردار مشهد: روند عملیات اجرای پروژه دوربرگردان غیرهم‌سطح شرقی حضرت ابوطالب ادامه دارد درباره قدیمی‌ترین کوچه خیابان عبادی مشهد | گذر «حوض لقمان» که بعدها به «کوی سعادت» رسید نایب رئیس کمیسیون عمران، حمل‌ونقل و ترافیک شورای اسلامی شهر مشهد: مدیریت شهری مسئولیت دارد زمینه جمع‌آوری سرمایه خُرد مردم را فراهم کند طی سال ۱۴۰۳ چند نفر در مشهد فوت کردند؟ موحدی: کارگروه‌های مختلف در شورای شهر مشهد جهت حمایت از جبهه مقاومت تشکیل شده است | مسئله فلسطین باید بزرگ شود نایب‌رئیس شورای اسلامی شهر مشهد: امیدوارم همت مجموعه دولت و استان برای قطار سریع السیر مشهد-تهران نتیجه‌بخش باشد سید حسین احمدزاده، سرپرست معاونت مالی و پشتیبانی شهرداری مشهد شد (۲۰ فروردین ۱۴۰۴) آرایشِ نوروزیِ مشهدِ عزیز! باران بهاری در مشهد آلودگی هوا را شست (۲۰ فروردین ۱۴۰۴)
سرخط خبرها

در آب‌ها دری باز شد

  • کد خبر: ۱۳۸۳۱۶
  • ۱۴ آذر ۱۴۰۱ - ۱۷:۳۹
در آب‌ها دری باز شد
آدم‌ها با مرگشان تمام نمی‌شوند؛ آن‌ها در خاطراتی که در مکان‌ها با آدم‌های مختلف دارند، ادامه می‌یابند.

کجا‌های شهر، تصویر آسمان را در خودش منعکس می‌کند؟ مثلا زردی غروب را در خودش حل می‌کند؟ چند آب نما و استخر در شهر داریم که ماه را به خودش نشان می‌دهند یا چراغ روشن هواپیما را در طول و عرضشان تکرار می‌کنند؟ «تو نیستی و هنوز مورچه ها/ شیار گندم را دوست دارند/ و چراغ هواپیما در شب دیده می‌شود/ عزیزم/ هیچ قطاری وقتی گنجشکی را زیر می‌گیرد/ از ریل خارج نمی‌شود.» من چند استخر را یادم هست که در هرم گرمای تابستان، آنجا غوطه خورده ام و بعد خودم را انداخته ام روی گرمایی که در جان سیمان‌های رنگی رنگی کنارش، جا خوش کرده بودند.

یکی از این استخر‌ها حوالی خیابان گاز شرقی و المهدی بود. در تابستانی که شاعر هنوز زنده بود و نامش را از دهان دنیا خالی نکرده بود، به آنجا رفتم. شاعر هنوز زنده بود و می‌خواند: «آزادی آن قدر نبود که دستم را از دهانم بردارم/ برایت چه بگویم؟ / بگویم این کاملا طبیعی است که آب، خون را بشوید؟ / بگویم زخمم آن قدر بزرگ شده/ که می‌شود در آن درختی کاشت؟ / غمگینم/ و مرگ کاری نمی‌کند/ به سر و صورتم دست می‌کشم/ و چیزی نمی‌بینم/ می‌ترسم/، چون ظرفی که ناگهان در آب فرو می‌رود/ هیچ گاه این قدر نیازمند رؤیا نبوده ام/ داغ تو می‌تواند یک اسب را خاکستر کند.»

شاعر هنوز جایی بین بولوار رسالت و بولوار طبرسی بود. شاعر هنوز کارمند آموزش وپرورش بود و در استخری کنار سالن ورزشی قدس کار می‌کرد. او مهربانانه یک روز تابستان ما (من و برادرم) را هم میهمان آن استخر کرد تا میان شلوغی بچه‌هایی که انگار هیچ غصه‌ای نداشتند، تنی به آب بزنیم. نمی‌دانم آن روز‌ها شاعر کدام شعرش را بیشتر دوست داشت. او می‌دانست که گاهی در آب‌ها دری باز می‌شود یا بعد از آن روز بود که دری را میان آب‌ها شاعرانه کشف کرده و نوشته بود: «باد‌ها بداهه اند/ برگ‌ها بداهه اند/ حتی بهار وقتی که می‌آید، بداهه است/ و ماه تا وقتی که می‌تابد/ در آب‌ها دری باز شد/ و مهربان‌ترین بادها/ از لاله گوش تو گذشتند/ چیزی در سکوت جابه جا شد/ و آب، چون پروانه‌ای بزرگ بود.»

از «بروسان» آن روز تابستان تا «بروسان» آن چهاردهم پاییزِ سال ۹۰ چند فصل و حادثه گذشته بود. چند خیابان تازه به شهر اضافه شده بود، چند خانه خراب شده بود تا طرح تازه‌ای جای بگیرد؟ چندبار خورشید خودش را در آن استخر تماشا کرده بود تا او دیگر در مشهد نفس نکشد؟ تا او به خاطره‌ای روشن بدل شود در گوشه‌ای آرام از قبرستان بهشت رضا (ع)؟ آدم‌ها با مرگشان تمام نمی‌شوند؛ آن‌ها در خاطراتی که در مکان‌ها با آدم‌های مختلف دارند، ادامه می‌یابند.

گاهی آدم‌ها در عکس‌ها ادامه می‌یابند و گاهی در بنا‌ها و اماکن. گاهی صفرویک حضور آدم‌ها را ثبت می‌کند و گاهی سنگ و سیمان. هر بنا و مکانی برای آدمی، رنگ خاطره آدمی دیگر را دارد. حالا من هرزمان از آن حوالی رد می‌شوم، اگر شلوغی ماشین‌ها و شتاب مورچه وار موتور‌ها بگذارد، صدای «رضا بروسان» را می‌شنوم که باد انگار آن را از جایی همان حوالی می‌آورد؛ صدایی که می‌خواند: «چطور می‌تواند مرگ/ از تو/ تنها گودالی را پر کند؟»
شعر‌های استفاده شده در این یادداشت از کتاب‌های «یک بسته سیگار در تبعید» / «در آب‌ها دری باز شد» (انتشارات مروارید) شاعر فقید رضا بروسان است.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->