رئیس شورای اسلامی خراسان رضوی: اسیدپاشی علیه رئیس شورای اسلامی درود با جدیت پیگیری می‌شود پنجه در پنجه بحران | روایت رقابت پرشور ۱۳۰ داوطلب امداد و نجات در بوستان وکیل‌آباد مشهد + فیلم شهردار مشهد مقدس: بوستان شهربانو بسیج مشهد، گامی مهم در توسعه فضا‌های شهری ویژه بانوان و خانواده‌ها است امضای اولین تفاهم‌نامه طرح ویژه خودکفایی با سازمان زمین و مسکن شهرداری مشهد هوای مشهد ناسالم برای گروه‌های حساس (۱۸ مهر ۱۴۰۴) آبیاری پایدار ۲۴۰ هکتار فضای سبز مشهد با بهره‌برداری از تصفیه‌خانه آزادی چندصدایی چطور سیمای شهر را تغییر می‌دهد؟ شهردار مشهدمقدس خبر داد: پیشرفت چشمگیر پروژه تقاطع غیرهمسطح شهید فهمیده یادی از «صادق رضازاده شفق» که چند اثر مهم درباره نادرشاه دارد | تاریخی که از مشهد نوشته شد گلایه ساکنان مهدی آباد مشهد از وجود انبار‌های ضایعاتی | زندگی در جوار انبار‌های ضایعاتی هوای مشهد در وضعیت «ناسالم» برای گروه‌های حساس (۱۷ مهر ۱۴۰۴) نایب‌رئیس شورای شهر مشهد: واسطه‌گری‌های ناسالم، گردشگری سلامت مشهد را زمین‌گیر کرد شهردار مشهد مقدس: فلسفه وجودی مشهد، بر محور ولایت و امامت است | گردشگری سلامت، نیازمند سامان‌دهی و مقابله با دلالی + فیلم رئیس شورای اسلامی شهر مشهد: زائران مشهد باید تجربه‌ای فراتر از زیارت داشته باشند آیین رونمایی از اکوسیستم گردشگری «زیوان» شهرداری مشهد برگزار شد وزارت بهداشت در پی حذف هپاتیت C تا ۳ سال آینده والدِ آگاه، والدِ ناآگاه | باید و نباید‌های تربیت کودک از دو منظر روان‌شناختی و دینی مهاجرانی: نمایندگان حق دارند وزرا را استیضاح کنند، اما سیاسی‌کاری ممنوع اعلام نتایج دوره بدون آزمون کارشناسی ارشد دانشگاه آزاد ویژه استعدادهای درخشان
سرخط خبرها

در آب‌ها دری باز شد

  • کد خبر: ۱۳۸۳۱۶
  • ۱۴ آذر ۱۴۰۱ - ۱۷:۳۹
در آب‌ها دری باز شد
آدم‌ها با مرگشان تمام نمی‌شوند؛ آن‌ها در خاطراتی که در مکان‌ها با آدم‌های مختلف دارند، ادامه می‌یابند.

کجا‌های شهر، تصویر آسمان را در خودش منعکس می‌کند؟ مثلا زردی غروب را در خودش حل می‌کند؟ چند آب نما و استخر در شهر داریم که ماه را به خودش نشان می‌دهند یا چراغ روشن هواپیما را در طول و عرضشان تکرار می‌کنند؟ «تو نیستی و هنوز مورچه ها/ شیار گندم را دوست دارند/ و چراغ هواپیما در شب دیده می‌شود/ عزیزم/ هیچ قطاری وقتی گنجشکی را زیر می‌گیرد/ از ریل خارج نمی‌شود.» من چند استخر را یادم هست که در هرم گرمای تابستان، آنجا غوطه خورده ام و بعد خودم را انداخته ام روی گرمایی که در جان سیمان‌های رنگی رنگی کنارش، جا خوش کرده بودند.

یکی از این استخر‌ها حوالی خیابان گاز شرقی و المهدی بود. در تابستانی که شاعر هنوز زنده بود و نامش را از دهان دنیا خالی نکرده بود، به آنجا رفتم. شاعر هنوز زنده بود و می‌خواند: «آزادی آن قدر نبود که دستم را از دهانم بردارم/ برایت چه بگویم؟ / بگویم این کاملا طبیعی است که آب، خون را بشوید؟ / بگویم زخمم آن قدر بزرگ شده/ که می‌شود در آن درختی کاشت؟ / غمگینم/ و مرگ کاری نمی‌کند/ به سر و صورتم دست می‌کشم/ و چیزی نمی‌بینم/ می‌ترسم/، چون ظرفی که ناگهان در آب فرو می‌رود/ هیچ گاه این قدر نیازمند رؤیا نبوده ام/ داغ تو می‌تواند یک اسب را خاکستر کند.»

شاعر هنوز جایی بین بولوار رسالت و بولوار طبرسی بود. شاعر هنوز کارمند آموزش وپرورش بود و در استخری کنار سالن ورزشی قدس کار می‌کرد. او مهربانانه یک روز تابستان ما (من و برادرم) را هم میهمان آن استخر کرد تا میان شلوغی بچه‌هایی که انگار هیچ غصه‌ای نداشتند، تنی به آب بزنیم. نمی‌دانم آن روز‌ها شاعر کدام شعرش را بیشتر دوست داشت. او می‌دانست که گاهی در آب‌ها دری باز می‌شود یا بعد از آن روز بود که دری را میان آب‌ها شاعرانه کشف کرده و نوشته بود: «باد‌ها بداهه اند/ برگ‌ها بداهه اند/ حتی بهار وقتی که می‌آید، بداهه است/ و ماه تا وقتی که می‌تابد/ در آب‌ها دری باز شد/ و مهربان‌ترین بادها/ از لاله گوش تو گذشتند/ چیزی در سکوت جابه جا شد/ و آب، چون پروانه‌ای بزرگ بود.»

از «بروسان» آن روز تابستان تا «بروسان» آن چهاردهم پاییزِ سال ۹۰ چند فصل و حادثه گذشته بود. چند خیابان تازه به شهر اضافه شده بود، چند خانه خراب شده بود تا طرح تازه‌ای جای بگیرد؟ چندبار خورشید خودش را در آن استخر تماشا کرده بود تا او دیگر در مشهد نفس نکشد؟ تا او به خاطره‌ای روشن بدل شود در گوشه‌ای آرام از قبرستان بهشت رضا (ع)؟ آدم‌ها با مرگشان تمام نمی‌شوند؛ آن‌ها در خاطراتی که در مکان‌ها با آدم‌های مختلف دارند، ادامه می‌یابند.

گاهی آدم‌ها در عکس‌ها ادامه می‌یابند و گاهی در بنا‌ها و اماکن. گاهی صفرویک حضور آدم‌ها را ثبت می‌کند و گاهی سنگ و سیمان. هر بنا و مکانی برای آدمی، رنگ خاطره آدمی دیگر را دارد. حالا من هرزمان از آن حوالی رد می‌شوم، اگر شلوغی ماشین‌ها و شتاب مورچه وار موتور‌ها بگذارد، صدای «رضا بروسان» را می‌شنوم که باد انگار آن را از جایی همان حوالی می‌آورد؛ صدایی که می‌خواند: «چطور می‌تواند مرگ/ از تو/ تنها گودالی را پر کند؟»
شعر‌های استفاده شده در این یادداشت از کتاب‌های «یک بسته سیگار در تبعید» / «در آب‌ها دری باز شد» (انتشارات مروارید) شاعر فقید رضا بروسان است.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
آخرین اخبار پربازدیدها چند رسانه ای عکس
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->