آماده‌باش شهرداری مشهد برای مقابله با وزش باد شدید و رگبار باران (۸ اردیبهشت ۱۴۰۴) درباره کوچه‌ای قدیمی در محله توحید مشهد | پاچناری که گلشن شد اطلاعیه تعطیلی ۵ بوستان مشهد به دلیل شرایط ناپایدار جوی (۸ اردیبهشت ۱۴۰۴) مطالبه ساکنان محله سجادیه مشهد برای بازگشت مشوق‌های بافت فرسوده ثبت ۱۰ رویداد گردشگری مشهد مقدس در تقویم ملی عضو شورای اسلامی شهر مشهد: خیلی مهم بود که اتصال مترو به حرم مطهر رضوی در دوره ششم شورا انجام شود رئیس کمیسیون بانوان و خانواده شورای شهر مشهد: تحولات زیادی در دوره اخیر شورا در حوزه بانوان رخ داده است | به دنبال نگاه زنانه و مادرانه به شهر بودیم دبیرکل انجمن کلان‌شهر‌های جهان: مشهد به‌زودی از یک شهر مشهور، به بازیگر بین‌المللی تبدیل خواهد شد نگاه سخنگوی شورای اسلامی شهر مشهد به عملکرد شورای ششم | این دوره، فعال‌ترین شورای شهر مشهد است مرور کارنامه شورای ششم از زبان رئیس کمیسیون خدمات شهری، بهداشت، سلامت و محیط زیست شورای اسلامی شهر مشهد | این شورا دستاورد‌های بزرگی داشته است پیشنهاد شهردار مشهد مقدس به دبیرکل انجمن کلانشهر‌های جهان برای تشکیل کمیته خلاقیت و نوآوری در متروپلیس + فیلم هوای کلانشهر مشهد همچنان آلوده است (۸ اردیبهشت ۱۴۰۴) فرصت‌ها و چالش‌های مدیریت شهر مشهد از نگاه رئیس شورای اسلامی شهر مشهد | فراوانی طرح‌های دوفوریتی، چالش بزرگ شورای ششم بود ناصحی: مهم‌ترین وظیفه شورای شهر، انتخاب شهردار و نظارت بر عملکرد شهرداری است پیام تسلیت رئیس شورای اسلامی شهر مشهدمقدس در پی حادثه انفجار در بندر شهید رجایی اعلام آمادگی شهرداری مشهد برای کمک به هموطنان حادثه‌دیده در انفجار اسکله شهید رجایی رفع اختلال ۱۰دقیقه‌ای در سرویس‌دهی خط یک مترو مشهد رئیس شورای شهر مشهد: هزینه ساخت هر کیلومتر قطارشهری معادل با چهار پل چهارسطحی است | روند خدمت به مردم را متوقف نمی‌کنیم + فیلم موزه زنده میدان عدالت مشهد لیست کامل بوستان‌های بانوان دارای اتاق مادروکودک مشهد + جزئیات
سرخط خبرها

جایی برای مردن

  • کد خبر: ۱۳۴۶۳۱
  • ۲۳ آبان ۱۴۰۱ - ۲۰:۱۹
  • ۱
جایی برای مردن
تا همین چندوقت پیش تکلیفم با یک موضوع تا اندازه‌ای روشن بود؛ یعنی تصمیمم را گرفته بودم و با عجز و لابه و گاهی شوخی به اطرافیانم گفته بودم که چه کنند.

«آیا پس از اینکه واقعا کشته شدم، دوباره چند لحظه‌ای بازنخواهم گشت تا تراویدن آرام زندگی انسان‌ها را ببینم؟ مانند بخار آب یا قطره‌هایی که روی شیشه‌های سرد را می‌پوشاند؟» ضد خاطرات/ آندره مالرو

تا همین چندوقت پیش تکلیفم با یک موضوع تا اندازه‌ای روشن بود؛ یعنی تصمیمم را گرفته بودم و با عجز و لابه و گاهی شوخی به اطرافیانم گفته بودم که چه کنند.

نمی‌دانستم قرار است چگونه یا کجا بمیرم، اما می‌دانستم اگر مُردم، قرار است در کدام مسجد برایم ختم بگیرند؛ البته اگر طوری می‌مردم که جنازه‌ای و ختمی در کار باشد؛ چون آدمیزاد بعد از مرگ نمی‌داند ماجرا چگونه پیش خواهد رفت یا اصلا قرار است بمیرد یا کشته شود. مردن انگار، مثل وقتی است که پایت را در خانه تازه‌ای می‌گذاری. معلوم نیست قرار است در آن خانه خوشبخت شوی یا همه چیز ازهم بپاشد.

اما من مسجد مراسم ختمم را تا همین چند سال پیش انتخاب کرده بودم؛ مسجدی کنار میدان صاحب الزمان (عج) که هر روز دور این میدان پیچ می‌خورم تا به روزنامه برسم. انگار هر روز با هربار دور زدن اطراف میدان، می‌مردم و بعد جلوی مسجد، عده‌ای ایستاده بودند و من داشتم سوگواران خودم را می‌دیدم. رد شدن از جلوی این مسجد، تمرین «موتوا قبل ان تموتوا» بود.

اگرچه دورواطراف میدان را بیشتر، مغازه‌های کابل فروشی و لامپ فروشی پر کرده اند، چند نشانه دیگر، این میدان را برایم عزیز کرده است؛ درخت کج و قدیمی اول خیابان سنایی که انگار از روز‌هایی که هنوز این خیابان وجود نداشته است، آنجا بوده و گذر روز‌ها کجش کرده است، اما هنوز سبز است. بعد، آن صندوق زردرنگ پست جلوی آن درخت کج که انگار راز تمام نامه‌ها را با درخت درمیان می‌گذارد و آخر هم عطر هوس برانگیز جگر که سال هاست از مغازه جگرکی قدیمی آن حوالی بیرون می‌زند و به خیابان، صفای دیگری داده است.

همیشه فکر می‌کنم چند نفر از مرده‌هایی که مراسمشان در آن مسجد برگزار می‌شود، شیرینی توت‌های درخت کج را چشیده اند یا از صندوق پست استفاده کرده و نامه‌ای برای محبوبی فرستاده اند یا کدامشان سرخوشانه، پشت میز‌های آن جگرکی نشسته است و با دل خوش چند سیخ جگر سفارش داده است و بعد انگار که هیچ وقت قرار نیست بمیرد، قلپ قلپ نوشابه سر کشیده است؟

من نه شیرینی توت‌های درخت را چشیده ام نه نامه‌ای درون آن صندوق انداخته ام، اما چندباری جگر خورده ام و بار‌ها دور آن میدان چرخیده و دوست داشته ام که در آن مسجد برایم حلوا و میکادو پخش کنند، اما یک روز با تصمیم خلاقانه هیئت امنای مسجد یا عده‌ای دیگر همان یک ذره ثبات هم از بین رفت! عده‌ای پیدا شده و مسجد را برده بودند زیر تیشه نوسازی. در چوبی مسجد کنده شده بود و به جای آن، یک در برقی جلوی مسجد سبز شده بود. همه آن ورد‌ها و دعا‌های قدیمی را نمای تازه مسجد تارانده بود.

دیگر آنجا برای ختم جان نمی‌داد و حالا دیگر نمی‌دانم وقتی بمیرم، قرار است کجا ختم برگزار شود. انگار در فردای نیامده آلزایمر گرفته ام و جنازه ام روی زمین مانده است؛ مثل پیرمرد‌هایی شده ام که بچه هایش، خانه قدیمی را کوبیده و جایش چند طبقه هوا کرده اند و من که طاقت آپارتمان نداشته ام، آلزایمر گرفته ام و دیگر برای مردنم هیچ برنامه‌ای ندارم.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
نظرات بینندگان
انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۰
بهروز
Iran (Islamic Republic of)
۲۲:۰۵ - ۱۴۰۱/۰۸/۲۳
0
0
سلمان عزیز.

عمرت دراز باد.

مانند همیشه، شیرین نوشته ای.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->