آنکه گفت: «از شماردو چشم یک تن کم/ وز شمار خرد هزاران بیش» بهقاعده گفت و بهدرستی؛ و سردار سلیمانی، هزاران بود. سردار ما نشان غرور ما بود، نشان ابهت و مقاومت؛ رستموار در قامت یک پهلوان و قهرمانی در شکوه غیرت ایرانی. یک ملت با قهرمانهایش نفس میکشد و با قهرمانهایش زنده است؛ حتی اگر آن قهرمان در میان ما نباشد و اسطوره شود؛ چونانکه رستم فردوسی، قهرمان بیبدیل اخلاق و مروت و مردانگی ایران است و قهرمانان زیادی در طول تاریخ این سرزمین قد برافراشتهاند و در این روزگار سردار عزیز نماد این مردانگی و خلوص و غیرت و شجاعت بود و هست. «سردار» قهرمانی در تراز یک انسان بود و نمادی از «وحدت ملی». او قهرمانی خود ساخته بود و، چون ققنوسی از میانه خاکستر جهید. قهرمانان واقعی بدون تبلیغات قهرمان میشوند. قهرمانان به بازوی دیگران بلند نمیشوند که خود بازوی یک ملتاند. از اینرو قهرمانان نماد افتخار میشوند تا حیات و دوام یک ملت تضمین شود. در روزگار ما این افتخار و نشان بر سینه مردی نشست که به ناگاه نامش برسر زبانها افتاد. او که نه تنها هیچکس تبلیغش نکرد که حتی خود از رسانهها خواست از او چیزی ننویسند. «سلیمانی» قدرت و قهرمانیاش را به اعتبار عنوان ژنرالی که رسانههای جهان از او نام میبرند نداشت. او به ترفند سینما و قهرمانسازیهایهالیوودی قهرمان نشد؛ اوقدرتش را به اعتبار عملش داشت و بزرگ منشی و لیاقت و شجاعت. او در فضای مجازی با افتخار تک تک مردم این سرزمین و با هر گرایشی لایک میشد و میشود. هموطنهای او که تا دیروز با غروری ملی نامش را بر زبان میآوردند، در این روزهای نبودنش هم سوگمندانه در انتظار انتقامی سخت نشستهاند و دنیای مجازی را پر از حس غرور و انتقامجویی کردهاند تا شاید مرهمی باشد بر زخمی که فراموش نمیشود. به یاد داریم چند سال پیش که شایعه زخمی شدن او شنیده شد، همین فضاهای مجازی همین نسل جوان دست به دعا برداشت تا حاج قاسم سرزنده و غیور بایستد و شانه راست کند. امروز جوان ایرانی میداند سلیمانی نماد افتخار ایران بود و هست. میداند او در زنجیره قهرمانان ملیاش جاودانه میماند. با او و مرام و سیره او به خودباوری و خود آگاهی میرسد. او یک قهرمان واقعی بود و هست چه در میان ما باشد چه نباشد. او سردار ما، حاج قاسم سلیمانی است.