واژه فرهنگ امروز آن قدر پربسامد و تکرار است که ترکیب سازیهای گوناگون بر مبنای آن فراوان انجام میشود. چه بسیار کسانی هستند که با پیشوند یا پسوند ساختن فرهنگ در کنار دیگر واژهها کوشش میکنند تا به نوعی به ظن خویش از ظرفیت استانداردسازی مفاهیم بهره ببرند. هرچند این گستردگی کاربرد فرهنگ شاید در ابتدا خوب و کارآمد به نظر برسد، ولی در صورت عمومیت یافتن بدون استدلال و تخصص، موجب سطحی شدن رویکردهای فرهنگی میشود.
فوتبال مقولهای بسیار پیچیده و چندبعدی است که امروز به مفهومی جهان شمول و مشترک میان جامعههای انسانی بدل شده است. به دیگر سخن، فوتبال ورزشی است که در جهان معاصر بیش از آنکه یک تخصص، سرگرمی یا حتی صنعت باشد، یک پدیده بزرگ و تأثیرگذار فرهنگی است. هرچند با ترکیب واژگانی، چون فرهنگ با پهنه فوتبال و مثلا به کار بردن عنوانی، چون فرهنگی برای باشگاههای حرفهای کوشش شده است این مسئله فرهنگی بودن فوتبال نمود یابد، اما به نظر میرسد فرهنگی بودن فوتبال بیشتر در همان بضاعت قبل باقی مانده و از این ترکیبات معنای دقیقی پی جویی نشده است.
با گسترش و حرفهای شدن ورزش فوتبال و زمینه سازی بهره برداریهای تجاری و صنعتی از آن، مسئله توجه به ظرفیتهای فرهنگی آن بیش ازپیش مطرح شد. شاید دو رویکرد کلی فرهنگی مرتبط با فوتبال را بتوان مدنظر قرار داد. رویکرد نخست، مطالعه فرهنگی فوتبال در راستای شناخت بیشتر و دقیقتر این ورزش و شیوه تعامل و برهم کنش با فضای اجتماعی، آن هم با هدف توسعه و بهره برداری بیشتر از این ورزش است. درواقع سرمایه گذاران حوزه فوتبال برای بهره برداریهای بیشتر و تحقق اهداف سرمایه داری خویش ناگزیر هستند تا با رویکردی فرهنگی به این ورزش بپردازند تا بتوانند زمینه توسعه و گسترش مصرف مستقیم و غیرمستقیم فرهنگی وابسته به این ورزش را فراهم آورند.
درواقع در این رویکرد میتوان از رویکرد فرهنگ به سیاست گذاری برای توسعه ورزش فوتبال باهدف توسعه مصرف در جامعه پرداخت. به عنوان مثال ظرفیت ویژه فرایندهایی، چون برگزاری کلان رویدادها و کارناوالهای فوتبالی بهترین عرصه برای جریان سازی مصرف در جامعه است. تجربه برگزاری رویدادهایی، چون جام جهانی فوتبال در کشورهای گوناگون، به خوبی نشان از رشد رفتار مصرفی در جامعه دارد. مطالعه دگرگونیهای فرهنگی و هویتی در برخی کشورهای به ویژه سنتی که میزبان برگزاری جام جهانی فوتبال بوده اند به خوبی نشان از تغییر رفتار مصرفی جامعه سنتی اشاره شده دارد.
همچنین فوتبال کوشش میکند تا به نوعی یکنواختی اجتماعی در برابر تنوع سنتی پیش از آن دست یابد. کنار هم جمع کردن افراد از ملیتهای گوناگون و تکرار فرایندهای رویدادی برآمده از فضای سرمایه داری و تأکید و بزرگ نمایی امر لذت و سرگرمی کاملاً در تعارض با رویدادهای عمدتاً سنتی و مذهبی پیش از آن قرار میگیرد. به طور خلاصه میتوان گفت نظام سیاست گذاری فوتبال در جامعه سرمایه داری به دنبال امتداد زنجیره تولید سرمایه در راستای منافع صاحبان سرمایه است.
اما رویکرد دوم، مطالعه فوتبال به عنوان یک زمینه اثربخش بر کنشگریهای اجتماعی است. درواقع میتوان در نظام کنترل اجتماعی از فوتبال به عنوان ابزاری مهم و فرهنگی برای توسعه و پیشرفت بهره برداری کرد. فوتبال به دلیل ویژگیهای ذاتی و اجتماعی خویش چنانچه در بستر رویکردهای فرهنگی قرار گیرد از ظرفیتی بالا برای ارتقای نظام ارزشهای فرهنگی جامعه برخوردار است. به عبارت دیگر فرهنگ برآمده از فوتبال چنانچه در مدار ارزشهای اجتماعی جامعه حرکت کند، از ظرفیتی بی نظیر برای تقویت بنیانهای فرهنگی برخوردار خواهد بود.
باید دقت کرد که عکس این ماجرا نیز ممکن خواهد بود، به گونهای که اگر ارزشهای فرهنگی پهنه فوتبال در مدار ارزشهای بنیادین جامعه جایگذاری نشده منجر به شکل گیری تعارضاتی گشته و حتی میتواند به تولید ضدفرهنگ بپردازد. اما حقیقت این است که فوتبال به دلیل انسانی بودنش از جنبههای نمادین و سنتی ویژهای برخوردار است که در صورت تقویت میتواند به اصلاح اجتماعی نیز کمک کند. به عنوان مثال بهره بردن از ظرفیت این ورزش برای افزایش تعلق خاطر فرهنگی مردم به نظام اجتماعی موجب ارتقای سرمایه اجتماعی خواهد شد.
فوتبال امکان نقش آفرینی در دو عرصه فرهنگ رسمی و غیررسمی جامعه را دارا است. اتفاقاً در نظامهای اجتماعی چرخش از رویکرد اول و تقویت کننده سرمایه داری به رویکرد دوم و بهره مندی از فوتبال در راستای تقویت ارزشهای فرهنگی یک اصل بنیادین است. ازاین رو توجه به فوتبال فراتر از حوزههای مدیریت ورزشی است و نیازمند توجه سیاست گذاران فرهنگی به ظرفیتهای آشکار و پنهان این ورزش جذاب است.