جدیدترین اثر حسن روح‌الامین، در ایام فاطمیه اول به چه چیزی اشاره دارد؟ علت ساخته نشدن «اخراجی‌ها ۴» چیست؟ معرفی برگزیدگان هفته کتاب در آیین ملی بزرگداشت روز «کتاب، کتابخوانی و کتابدار» منیژه حکمت با «ترس و لرز» در راه هند رونمایی از مجموعه چهارجلدی «رخداد‌های موشکی» (۲۴ آبان ۱۴۰۳) چطور می‌توانیم شهری کتاب دوست داشته باشیم؟ هنر مقاومت تمام شدنی نیست | گفتگو‌ی شهرآرا با هنرمندان حاضر در رویداد هنری «پرچم بر زمین نمی‌افتد» کلمه‌ها و ترکیب‌های تازه | اعضای تحریریه «شهرآرا» از کتاب‌هایی می‌گویند که از خواندنشان لذت برده‌اند آغاز یازدهمین دوره آیین «کتاب‌گردی» به مناسبت هفته کتاب و کتاب‌خوانی (۲۴ آبان ۱۴۰۳) «مرگ فروشنده»، روی صحنه مشهد | ماجرای تلخ تبلیغ رؤیای آمریکایی آخر حکایت کتاب صوت | دانلود آهنگ جدید حسین حقیقی با نام «من با تو می‌مونم» + متن آهنگ فیلم‌های آخر هفته تلویزیون (۲۴ و ۲۵ آبان ۱۴۰۳) + زمان پخش و خلاصه داستان صفحه نخست روزنامه‌های کشور - پنجشنبه ۲۴ آبان ۱۴۰۳ شرکت‌کنندگان سری جدید جوکر بانوان مشخص شدند + تیزر و زمان پخش انتقاد سید حسن خمینی از فیلترینگ و ممیزی‌های سخت‌گیرانه کتاب تصویر جدید از پشت صحنه فیلم «بُت» حمید نعمت‌الله + عکس نگاهی به یکی از مطبوعات قاجاری مشهد | اخبار آستانه در نشریه «شرق ایران»
سرخط خبرها

پرستاری و زندگی با مردی که زخم‌های ناشی از ترکش در بدنش همیشه تازه‌اند | عشق با طعم ترکش و خمپاره

  • کد خبر: ۱۳۷۲۷۸
  • ۰۸ آذر ۱۴۰۱ - ۱۵:۵۰
پرستاری و زندگی با مردی که زخم‌های ناشی از ترکش در بدنش همیشه تازه‌اند | عشق با طعم ترکش و خمپاره
ابوطالب جعفری از آن‌هایی است که دوران انقلاب و جنگ مصادف با دوران نوجوانی و جوانی‌اش بوده است و مثل خیلی از هم‌سن‌وسال‌های خود، وقتی پیام امام‌خمینی (ره) را می‌شنود، بدون هیچ درنگی لباس رزم می‌پوشد و راهی جبهه می‌شود.

لیلا جان‌قربان | شهرآرانیوز؛ تک‌تک خانه‌ها داستان‌هایی در دل خود دارند که هرکدام از جایی شروع می‌‍‌شود. در جایی اوج می‌گیرد و جایی ساکت و آرام می‌شود تا اهالی خانه کمی نفس چاق کنند، داستان‌هایی که خاطره می‌شوند و یاد آن‌ها هرچند تلخ و هرچند شیرین، عمقی عاطفی به زندگی می‌دهند. زندگی خانم و آقای جعفری یکی از همین داستان‌هاست که هرچند با جنگ و دفاع مقدس اوج گرفته، با پرستاری‌های زن و صبوری‌های مرد تداوم داشته است و هم‌چنان در جریان است، جریانی که گاه سخت است و گاه تلخ و گاهی هم شیرین.

ابوطالب جعفری از آن‌هایی است که دوران انقلاب و جنگ مصادف با دوران نوجوانی و جوانی‌اش بوده است و مثل خیلی از هم‌سن‌وسال‌های خود، وقتی پیام امام‌خمینی (ره) را می‌شنود، بدون هیچ درنگی لباس رزم می‌پوشد و راهی جبهه می‌شود. خودش می‌گوید: وظیفه ما این بود که به تبعیت از فرمان رهبری، به سوی جبهه‌ها بشتابیم و از مملکت دفاع کنیم.

سر صحبت آقای جعفری که باز می‌شود، چشم‌های خود و همسرش سرخ می‌شوند. نگاه آن‌ها گواه خاطراتی می‌شود که هرچند چندین دهه از آن‌ها گذشته است، هم‌چنان در دل این زن و مرد زنده است. دلیل و بهانه حضور ما در این خانه گفتگو با زنی است که سعادت پرستاری از مردی جهادگر را داشته است و دارد. از همان دوران مجردی، برنامه زندگی‌اش را بر این هدف پایه‌گذاری می‌کند که با یک جانباز ازدواج کند. زهرا سادات حسینی می‌گوید: از قبل در ذهنم این بود که با یک جانباز ازدواج کنم. حتی تصمیم گرفته بودم بیمارستان بروم و خودم انتخاب کنم. به جانبازی و اسیری و شهادت فکر کرده بودم و همه سختی‌هایش را به جانم خریده بودم.
آن‌ها سال ۶۴ ازدواج می‌کنند در حالی که همه بدن آقای جعفری پر از ترکش است. زهراخانم پای حرف خود می‌ایستد و با جانبازی پنجاه‌درصدی ازدواج می‌کند در حالی که می‌داند این ۵۰ درصد گواه درد‌های بسیاری است.

ترکش‌ها میهمان تن او می‌شوند و از پشت تا شکم و زانو‌های او را تسخیر می‌کنند. زهرا خانم که رفیقی شفیق در این سال‌ها بوده‌است، درباره روز‌های بیماری و درد‌هایی که همسرش تحمل می‌کند زیاد صحبت نمی‌کند. او از رنج‌های خودش نمی‌گوید مبادا همسرش ناراحت شود. من گله‌ای ندارم. حتی اگر شدیدتر از این هم می‌شد، باز هم کنارش می‌ماندم. آقای جعفری عمل زیاد داشته است، از عمل قلب باز بگیرید تا پیگیری برای درآوردن ترکش‌ها. من از همسرم بدی ندیده‌ام و با همه درد‌هایی که دارد هیچ‌وقت بداخلاقی نمی‌کند، ولی بعضی افراد تا حرف می‌زنیم، می‌گویند: می‌خواستید نروید.

زهرا سادات در ادامه حرف‌هایش می‌گوید: خیلی از شب‌ها به علت درد ترکش‌ها خوابش نمی‌برد و بیدار است. زخم‌ها از درون مدام سر باز می‌کنند و عفونت می‌کنند. من تا جایی که بتوانم پابه‌پایش بیدارم، ولی راستش را بخواهید، آن‌قدر فشار عصبی رویم بوده است که خودم هم دارو مصرف می‌کنم، اما با همه مشکلات افتخار می‌کنم که در این زندگی در راه خدا قدم برمی‌دارم. شاید بیشترین افتخارم همین باشد که من هم یک پرستارم.
آن دو زندگی عاشقانه‌شان را حفظ کرده‌اند. کمتر از مشکلات و درد درونی که جسمشان را نابوده کرده است می‌گویند، ولی این زن و شوهر همیشه الگویی از یک زندگی برای دیگران بوده‌اند، زندگی‌ای آزمون‌شده با عشق و صبوری.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->