اعزام کاروان‌های هیئات مذهبی مشهد به قم در سالروز وفات حضرت معصومه(س) یادی از رشادت‌های آتش‌نشان مشهدی هم‌زمان با روز آتش‌نشانی | درخشان مثل رضا فخریان ابلاغ پیام تبریک تولیت آستان قدس رضوی به تولیت جدید آستان مقدس امامین کاظمین (ع) ظرفیت پروازهای حج عمره ۲برابر شد اهدای سمعک به بچه‌های کم‌شنوای مشهدی، از سوی آستان قدس رضوی حافظان قرآن کریم از سراسر کشور میهمان خانواده شهیدپرور مشتاقیان شدند چگونه اقامه نماز جماعت در مدارس تقویت شود؟ شهید سید عبدالکریم هاشمی‌نژاد؛ خطیبی آتشین، مبارزی نستوه و شهیدی ماندگار در مشهد آتش نشانان، نگهبانان بی‌ادعا در دل حرم مطهر رضوی رونمایی از ۴۶ اثر دفاع مقدس میدان شهدا مشهد، میزبان مراسم نخستین سالگرد شهادت سیدحسن نصرالله (۸ مهر ۱۴۰۴) کهن‌ترین نسخه خطی «دیوان کبیر مولانا» در حرم مطهر امام رضا(ع) رونمایی می‌شود بهروز آذر: بیش از ۱۷ هزار زن در جنگ تحمیلی هشت‌ساله، شهید، جانباز و اسیر شدند وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی، سکاندار جدید سازمان حج و زیارت را معرفی کرد حمله فرانسه به مساجد از سر گرفته شد بودجه دولتی برای ساخت مسجد نداریم | خیرین، پیشگام در ساخت مساجد پیشنهاد داور برنامه «محفل» برای دعوت از قاریان جهان درخصوص برگزاری فینال فینالیست‌ها در ایران همسر سرلشکر شهید حسن آبشناسان به دیار باقی شتافت استراتژی نوین فرهنگی-رسانه‌ای دارالقرآن محمدی مشهد اجرا شد
سرخط خبرها

امام رضا (ع) حرف دلت را می‌خواند

  • کد خبر: ۱۳۷۲۸۶
  • ۰۸ آذر ۱۴۰۱ - ۱۷:۵۵
امام رضا (ع) حرف دلت را می‌خواند
فاطمه صدر - فعال فرهنگی

هوای خوب بدجوری هوایی‌ام کرده بود. از باب‌الرضا وارد حرم شدم. انگار به چیزی احتیاج داشتم که خوشی‌ام را کامل کند. داشتم با خودم فکر می‌کردم چرا ما سنگ متبرک حرم امام‌رضا (ع) نداریم؟ رسیدم به باب‌الکاظم. متوجه شدم خدام مشغول تعمیرات در صحن هستند. چند خرده‌کاشی ریخته بود روی زمین. خم شدم یک دانه را برداشتم. کمی از لعاب‌های کاشی ریخته بود که آن‌ها را پاک کردم. یکی از خدام مشغول جارو بود. توی دلم گفتم: این هم سنگ حرم است. چه فرقی می‌کند؟ خیلی‌ها همین را هم آرزو دارند.

آن تکه کاشی را که به اندازه یک فندق بود به خانه بردم و گذاشتم در جعبه وسایل ارزشمندم. چند روزی گذشت و من این موضوع را کاملا فراموش کرده بودم. یک روز تلفن به صدا درآمد. یکی از دوستانم تماس گرفت که بیا کارت دارم. هیچ اهل این‌گونه تماس‌های عجله‌ای نبود. وقتی رسیدم، یک جعبه صدفی خیلی زیبا درآورد و روبه‌رویم گذاشت.
توی دلم گفتم: خدایا! این دیگر چیست؟

اول نمی‌خواستم قبول کنم. هنوز نمی‌دانستم در جعبه چیست. عجیب کنجکاو بودم و دلم می‌خواست هر لحظه درش را باز کنم. بازش کردم. دیدم یک نگین سنگ مرمر زیبا چشم‌هایم را لبریز کرد.

من که تا آن روز هیچ سنگی از هیچ حرمی نداشتم، با خوشحالی گفتم: وای! سنگ حرم آقا امام حسین (ع) است. پاسخ داد: نه، این نگین از این سنگ بالای سر قبر آقا امام رضا (ع) است که قسمت تو شد.

اشک‌هایم ریخت و همه آن چند روز پیش در ذهنم مرور شد. این‌طور بود که من از توی صحن یک تکه خاکه کاشی برداشتم، ولی آقا بخشندگی کرد و نگینی فرستاد.

گزارش خطا
پربازدید
آخرین اخبار پربازدیدها چند رسانه ای عکس
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->