هوای امروز مشهد برای همه شهروندان ناسالم است (چهارشنبه، ۷ آبان ۱۴۰۴) | تداوم آلودگی هوا طی روزهای آینده ضرورت توسعه فضا‌های شهری ویژه بانوان در مشهد مقدس رئیس شورای اسلامی شهر مشهدمقدس: یکی از تلاش‌های شورای ششم ایجاد امکانات مناسب برای بانوان است نقش شوراهای شهر در تحقق عدالت شهری و توسعه پایدار بوستان بانوان «شهربانو بسیج» مشهد کجاست و چه امکاناتی دارد؟ بوستان‌های بانوان مشهد، الگویی برای شهر‌های دیگر کشور «نگاه جنسیتی»، بزرگ‌ترین ظلم به زن در طول تاریخ است | تأسیس بوستان شهربانو، مصداق تحقق «نگاه هویتی» به زنان شهردار مشهد مقدس مطرح کرد: توسعه فضاهای سبز و بوستان‌های شهری در دوره ششم مدیریت شهری | تامین ۸۰۰ دستگاه اتوبوس از منابع داخلی + فیلم افزایش تعداد بوستان‌های بانوان مشهد به ۱۶ بوستان بوستان بانوان بسیج در مشهد افتتاح شد (۶ آبان ۱۴۰۴) | ترکیبی از طبیعت، ورزش و آرامش برای بانوان مشهدی تداوم آلودگی هوای مشهد برای بیست‌ودومین روز پیاپی (۶ آبان ۱۴۰۴) | کودکان و سالمندان قربانیان اصلی هستند ماجرایی خواندنی که ۷۰ سال پیش اتفاق افتاد | «عبدالحمید مولوی» و نجات «گنبد سبز» از تخریب ۴۰ هزار میلیارد تومان، بدهی دستگاه‌های دولتی به مدیریت شهری مشهد تأکید شهردار مشهد بر تسریع بر اجرای مصوبات مرتبط با خدمت‌رسانی به زائران و مجاوران تداوم همکاری‌های بانک شهر و شهرداری مشهد در توسعه پروژه‌های عمرانی و حمل‌ونقل شهری یعقوبی: مشهد به‌زودی در تمام مناطق خود بوستان بانوان خواهد داشت پرستاران، فرشتگان ایثار | اکران تصاویر شهدای پرستار در مشهد شهردار مشهد مقدس: بوستان «شهربانوی بسیج» فردا (۶ آبان ۱۴۰۴) افتتاح می‌شود ارتباط مستقیم با مردم، کلید تصمیم‌گیری دقیق در مدیریت شهری مشهد ارمنستان محدودیت‌های ترانزیتی با آذربایجان را لغو کرد
سرخط خبرها

آقای پورحسین، خانم تهرانی و یوز ایرانی در چهارراه مخابرات

  • کد خبر: ۱۴۳۰۷۹
  • ۱۲ دی ۱۴۰۱ - ۱۹:۱۸
آقای پورحسین، خانم تهرانی و یوز ایرانی در چهارراه مخابرات
بیست سال پیش کمی آن طرف و این طرف تر، هم زمان با روزگار افول ابوالفضل پورعرب و جان گرفتن گلزار و حیایی بود که یک نفر آمده بود این طرف شهر مشهد یعنی قاسم آباد.

«من اینجا نخواهم خفت، بلکه جزئی از نسیان خواهم شد، آن ماده رقیقی که کیهان ساخته از آن است.» اطلس، خورخه لوئیس بورخس

جایی که بیست سال بسته شده است را دیگر کسی به خاطر نخواهد آورد. بیست سال پیش کمی آن طرف و این طرف تر، هم زمان با روزگار افول ابوالفضل پورعرب و جان گرفتن گلزار و حیایی بود که یک نفر آمده بود این طرف شهر یعنی قاسم آباد که بعد‌ها می‌خواستند بگویند شهرک غرب، اما انگار همان قاسم بیشتر به آبادش چسبیده بود و نشد، قبل از چهارراهی که، چون شرکت مخابرات سال هاست کنج آن جاخوش کرده است، مخابرات نام گرفته است، کمی قبل از آن چهارراه یک نفر آمده بود تا بعد از سینما سیمرغ، سینمایی دیگر راه بیندازد.

نبش یک کوچه بزرگ در بولوار شریعتی تابلویی بزرگ چسبانده بود؛ سینما مهران- احتمالا همان سال‌ها یک مسئول که همچنان هم مسئول مانده است روبان را بریده و چند عکس یادگاری انداخته و چند کلمه‌ای درباره اعتلای فرهنگ و توازن امکانات در تمام شهر سخن گفته و رفته است. بعد هم احتمالا مردم آمده اند و در یکی از چهارصد صندلی سینما نشسته اند و فیلم تماشا کرده اند و انگار یک روز هم تصمیم گرفته اند که دیگر نیایند.

سینما مهران مثل دیگر مکان‌ها برای هر آدمی هم خاطره‌ای عمومی و هم خاطره‌ای شخصی است. مهران طولانی عمر نکرد و زود جایش را داد به یک صندوق اعتباری و بعد چند مغازه بزرگ و کم کم سردر سینما محو شد.
اما من هر زمان از آن حوالی رد می‌شوم صدای هدیه تهرانی را می‌شنوم که دارد با محمدرضا شریفی نیا خوش وبش می‌کند و قرار است آخر فیلم آن طور که فرهاد توحیدی فیلم نامه را نوشته است سر حاجی قصه را کلاه بگذارد.

من «دنیا» را بیشتر از ۱۰ بار دیده ام، به لطف حسین پورحسین که روزگاری مدیر سینما مهران بود، آن روز‌ها مردم دیگر داشتند مهران را فراموش می‌کردند، اما من آنجا به پشت گرمی حسین پورحسین یک ردیف صندلی برای خودم داشتم و می‌توانستم هرکسی را که خواستم روی آن صندلی‌های قرمز یا آبی بنشانم تا «دنیا» را ببینند.

اگرچه که غزاله علیزاده در «خانه ادریسی ها» نوشته است: «بروز آشفتگی در هیچ خانه‌ای ناگهانی نیست؛ بین شکاف چوب ها، تای ملافه ها، درز دریچه‌ها و چین پرده‌ها غبار نرمی می‌نشیند به انتظار بادی که از دری به خانه راه بیابد و اجزای پراگندگی را از کمینگاه آزاد کند.»، اما انگار مردم یک روز دقیقا در لحظه‌ای همه در اتحادی نانوشته تصمیم می‌گیرند مهران دیگر سینما نباشد. نمی‌دانم چه می‌شود که حتی کاری از دست هدیه تهرانی هم برنمی آید، سینما بسته می‌شود، صندلی‌ها خاک می‌گیرد و کسی آخرین بسته ذرت بوداده را بر می‌دارد و می‌برد برای بچه اش.‌

نمی‌دانم آن کودک می‌داند آخرین بسته ذرت بوفه فروشگاه سینما مهران را خورده است و هر زمان گذرش می‌افتد به آن حوالی مزه ذرت در دهانش زنده می‌شود یا نه؟ اما من هر زمان به حوالی مهران می‌رسم، یادِ حسین پورحسین و هیجان همیشگی اش می‌افتم، یاد هدیه تهرانی و بعد یادِ یوزپلنگ‌هایی که در خطر انقراض هستند می‌افتم و با خودم فکر می‌کنم مهران بیش از اندازه نازک ‎نارنجی بود، اینجا باید مثلِ یوزپلنگ سخت جانی کنی تا از خطر انقراض و فراموش شدن دور بمانی.

حالا خیابان شریعتی دیگر سینما ندارد و سال هاست دیگر کسی سرش را بالا نمی‌آورد تا سردر سینما را ببیند، حالا آنجا تلویزیون قسطی می‌فروشند که همه چیز را با کیفیت 4k نشان می‌دهد، اما معلوم نیست همه چیز با کیفیت‌تر شده باشد، حالا سال هاست که مردم مهران را فراموش کرده اند.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
آخرین اخبار پربازدیدها چند رسانه ای عکس
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->