نمایشگاه آثار چیدمان تجسمی و حجم «نویز سفید» در نگارخانه آسمان مشهد رشد خوش نویسی در توسعه و ترویج مهارت هاست آموزش داستان نویسی | نقطه چین های سرنوشت (بخش دوم) درباره «جستار سیاسی» با نگاهی به آثاری از جرج اورول و هرتا مولر | جمع بی طرفی و جامع نگری نمایشنامه «مولودی» تی‌. اس. الیوت منتشر شد گفتگوی جواد موگویی و سیدعباس عراقچی به زودی از شبکه سه + تیزر و توضیحات مجری محسن قصابیان به سریال «کوری» پیوست نوجوانان مشهدی در برنامه گروهی «مرز پرگوهر» تصویرگر مقاومت شدند + فیلم مهلت پایانی برای شرکت در جشنواره فیلم کوتاه تهران+ جزئیات فیلم «یکی از آنها» در آمریکا رقابت می‌کند صفحه نخست روزنامه‌های کشور - یکشنبه ۵ مرداد ۱۴۰۴ تاریخ و ساعت دقیق بازپخش سریال جومونگ در سال ۱۴۰۴ مشخص شد + ساعت تکرار «دنی ویلنوو» کارگردان جدید جیمزباند شد نگاهی به نقش‌آفرینی بازیگران مرد اصلی سریال «از یاد رفته» مستند «من علی صیاد شیرازی هستم» روی آنتن + زمان پخش انتشار کتاب «حریر غزاله» برنده جایزه «بوکر» انتشار نسخه دیجیتالی پروژه موسیقایی «سوئیت سمفونی مینودر» تشدید بیماری «ایرج جنتی عطایی» شاعر و ترانه‌سرا «پدر، مادر، خواهر، برادر» جیم جارموش در راه جشنواره فیلم نیویورک ۲۰۲۵
سرخط خبرها

اشک‌های شما چه مزه‌ای می‌دهد؟

  • کد خبر: ۱۴۷۰۳۷
  • ۰۴ بهمن ۱۴۰۱ - ۱۴:۵۲
اشک‌های شما چه مزه‌ای می‌دهد؟
راستش نقره خانم من این روز‌ها خیلی بیشتر از قبل گریه می‌کنم، من مانده ام کی گفته این حرف را که مرد گریه نمی‌کند
حامد عسکری
نویسنده حامد عسکری

‌می‌گویم نقره خانم شما چند وقت یک بار گریه می‌کنید؟ شما هم که گریه می‌کنید بیخ حلقتان‌تر ش می‌شود؟ شما گریه می‌کنید اشک هایتان خنک است یا داغ؟ از گوشه‌های داخلی نزدیک بینی سرازیر می‌شود یا از گوشه‌های بیرونی نزدیک به شقیقه؟

راستش نقره خانم من این روز‌ها خیلی بیشتر از قبل گریه می‌کنم، من مانده ام کی گفته این حرف را که مرد گریه نمی‌کند ... اتفاقا مرد خیلی گریه می‌کند، ولی مثل تخم گذاشتن کلاغ که هیچ کس نباید ببیند، گریه مرد را هم هیچ کس نباید ببیند.

ما این روز‌ها خیلی بر احوال وطن گریه می‌کنیم، بر اینکه چه خون‌ها پایش رفته و چه جوانانی که، چون سیاوش از جان و زندگی و جوانی گذشتند تا ایران ایران شود. نقره خانم زندگی زیباست، زن دل پسند است و فرزند خوشایند، خیلی وجود می‌خواهد که تو بر همه این‌ها چشم بپوشی و سلاح دست بگیری و پا بر سفری بگذاری که عاقبتش ختم به خون است ...

همین صفورا خانم امروز زنگ در خانه مان را زد، علی اکبرش سی سال است رفته جنگ و هنوز باز نگشته ... من یادش دارم علی اکبرش را نقره خانم ... سروی بود ... بلندبالا و بلوغاتی .. رفتنا با من هم خداحافظی کرد ... رفت و دیگر نیامد ... همین صفورا خانم دیروز دق الباب کرد، همایون در را باز کرد، فرموده بودند با خودم کار دارند، شال و کلاه کردم رفتم و گفتم امر بفرمایید.

صفورا خانم ... لب گزید و بغض آلود گفت. دخترم منیژه را به تهران شوهر دادم،  سومی را پا به ماه است، کسی نیست دل شریکی کند آنجا ... باشد هم مادر نمی‌شود، این کلید منزل ما خدمت شما ... گفتم برف و باران فراوان است آب نمی‌خواهد اشجار عمارت. ناامید و امیدوار گفت: نه چند روزی نیستم ... بچه ام علی اکبر اگر آمد کلید را بدهید برود تو .. نمره تلفن خواهرش در تهران را هم نوشتم چسباندم روی در یخچال، قرمه سبزی و لوبیا پلو هم مفصل درست کرده ام ... رسیدنا بخورد، تا دختر بار شیشه اش را زمین بگذارد من برگشتم ...

زانوهایم تا شد نقره خانم ... خدا با این مادر‌ها چه خواهد کرد در بهشت ... کجای بهشت منزلشان می‌دهد که پاداش سی سال چشم به راهی باشد ... من توی کار خدا مانده ام نقره خانم ...

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->