نوشتن اولویت دارد یا رسیدگی به امور معمول زندگی؟ این پرسش از آن دغدغههای جدی هر کسی است که خود را نویسنده میداند و شاید لااقل یک بار در طول زندگی برایش پیش بیاید. البته بسیاری از نویسندگان اهمیت چندانی به معاش و گذران امور معمول زندگی خود نمیدهند و بیش و پیش از هر چیز به قلم خود میاندیشند، اما باید دانست که واقعیت خیلی خوشایند نیست! واقعیت هم این است که شمای نویسنده اگر مشکل مسکن و خورد و خوراک و حتی پوشاک داشته باشید، بخشی از انرژی تان را در دست وپنجه نرم کردن با این کاستیها از دست خواهید داد و این میتواند به کیفیت نوشتنتان لطمه بزند.
دقت کنید که با وجود گرسنگی و وضعیت ظاهری نامناسب و به تبع آن، شکستهای عاطفی و سرزنشهای اطرافیان و... مجال درخوری برای پرداختن به داستانها و رمانهایی پیدا نخواهید کرد که آفرینش آن را در سر دارید. اگر هم با تحمل سختیها بتوانید به موفقیتهایی در عرصه نویسندگی دست پیدا کنید، نباید از خطر پیامدهای این سختیها غافل شوید. بله، این احتمال وجود دارد که شما با پشتکاری ستودنی - و البته برخورداری از بخت و اقبال لازم برای کامیابی - به جایگاه مناسبی به عنوان نویسنده برسید و مخاطب مدنظرتان را هم بیابید، ولی مشقتهایی که در دوران بی توجهی به امور اقتصادی از سر گذرانده اید، احیانا آثاری بر روح و روانتان گذاشته باشد یا حتی به جسمتان آسیب زده باشد (برای نمونه، شما را به مشکلات معده دچار کرده باشد که بر اثر تغذیه نامناسب رخ میدهد).
آن وقت است که کامیابی کوفتتان خواهد شد! بماند که اساسا در کشورهایی، چون ایران که نویسندگی حرفهای - به آن معنا که صرفا از طریق نوشتن داستان و رمان، دست کم گذران یک زندگی معمولی ممکن باشد - چندان جدی گرفته نشده، خود مفهوم موفقیت و کامیابی برای نویسنده مفهومی مبهم است! زیاد نیستند اهالی قلمی، چون محمود دولت آبادی و رضا امیرخانی که جایگاهشان آن قدر تثبیت شده باشد که مخاطبان، کتاب هایشان را به اسم از کتاب فروش بخواهند (حتی برخی از همین نویسندههای حرفهای نیز شغل دومی برای خود دست وپا کرده اند و سرنوشت خود و خانواده شان را به درآمد نوشتن گره نزده اند).
حال ممکن است به نگارنده اعتراض کنید که اولویت ندادن به نوشتن هم بعید است به خلق آثار درخور بینجامد؛ راستش را بخواهید این اعتراض هم بجاست!
وقتی خود نویسنده هنرش را بر صدر ننشاند بعید است این هنر قدر لازم را ببیند یا خواننده قدر هنر نویسنده را بداند! پیام این مطلب این نیست که پول و مادیات همه چیز است و اگر فرصتی برای ادبیات باقی ماند آن وقت باید نوشت! مسئله مهم در اینجا برنامه ریزی است. باید بتوانید طرح و نقشهای برای زندگی تان تدارک ببینید تا در کنار نوشتن، حداقلهای نیازینه خود برای گذران یک زندگی آبرومند را تأمین کنید، وگرنه تاریخ ادبیات پر از نویسندگان تهی دست است؛ از داستایفسکی تا کنوت هامسون و سلین و از متأخران مشهور حتی کارور را داریم که سرایداری و چوب بری و نگهبانی و... را تجربه کرد تا مخارج خود و زن و بچه اش را فراهم کند.
به عبارتی، صحبت از ضرورت برخورداری شمای نویسنده از یک زندگی متوسط آبرومند است تا روح و روان شما لااقل از جانب مادیات آسیب نبیند یا آسیب کمتری ببیند. بدیهی است که اگر خود را نویسنده میدانید اولویتتان هم نویسندگی است و نویسنده هم مانند هر انسانی رنجهای عام احتمالی و رنجهای خاص خود را دارد؛ چه بهتر که زخم بی پولی از فهرست رنجهای ناگزیر انسانی تان کم شود.