در آسیب شناسی و ریشه یابی علل بروز بحرانها و مشکلات کشورمان، نقش فرهنگ بی بدیل و انکارناپذیر است؛ موضوعی که در کلام امام خمینی (ره) مبدأ همه خوشبختیها و بدبختیهای هر ملت به شمار میرود. اما فرهنگ چیست و چرا معتقدیم اثرگذاری آن از دیگرعوامل بیشتر است؟ فرهنگ را میتوان مفهومی گسترده شامل آداب و رسوم، سنت ها، نگرش ها، علایق و سلایق، آثار ادبی و هنری و دین و مذهب یک گروه، قوم یا ملت در نظر گرفت. (این یکی از ششصد تعریف فرهنگ است!)
فرهنگ در لغت از دو بخش «فر» به معنای شکوه و «هنگ» به معنای کشیدن و هنجیدن تشکیل شده است. به تعبیری ساده و روان، فرهنگ آن چیزی است که انسان را به پیش میراند و باعث تعالی و پیشرفت است. به تعبیر رهبر معظم انقلاب، فرهنگ همچون هوایی است که تنفس میکنیم. فرهنگ به مثابه نرم افزار کامپیوتر است یا همانند آبی که موجودات آبزی در آن شناورند. با فرض توافق بر مفهوم فرهنگ، پرسش اینجاست که چرا ما اثر آن را مهمتر از دیگرمسائل میدانیم؟ لطفا به این مثال توجه کنید. فرض کنید در کشوری با سرمایه گذاریهای فراوان، کارخانجات و تولیدیهای زیادی ساخته شده اند. حال چنانچه در فرهنگ مردم این کشور خرید کالای تولید داخل بی اهمیت باشد، یا به جای فرهنگ کار و تلاش، فرهنگ تنبلی و کارگریزی یا دهها نقص فرهنگی دیگر حاکم باشد، صنعت این کشور محکوم به نابودی است.
البته شاید شما هم جزو کسانی باشید که نقش اقتصاد را پررنگتر از فرهنگ میدانند. بی شک اقتصاد یکی از ریشههای مهم اغتشاشات و بحرانهای اخیر است، اما سؤال اصلی اینجاست که اگر اقتصاد نقش محوری در تولید بحرانهای اجتماعی در کشورمان دارد، چرا اوایل انقلاب یا زمان جنگ تحمیلی که مشکلات و مسائل بسیار پیچیدهتر اقتصادی گریبان گیر کشورمان بود، شاهد چنین بحرانهایی نبودیم؟ چرا بیشتر معترضان و اغتشاشگران از دهکهای متوسط و بالای جامعه هستند؟
نگارنده دوباره تأکید میکند که قصد کم رنگ جلوه دادن ریشههای اقتصادی، سیاسی و... در اغتشاشات اخیر را ندارد، بلکه تأثیر علل فرهنگی را از دیگرعلل، اساسیتر میداند.
حال بیایید به بررسی ویژگیهای فرهنگ بپردازیم. هرتسکوئیس برای فرهنگ سه ویژگی دوگانه برمی شمارد.
اول: فرهنگ اجباری، ولی اختیاری است. به این معنا که همه ما از بدو تولد به ناچار فرهنگ خانواده، شهر و کشورمان را به طور کامل میپذیریم، اما به تدریج با افزایش سن، تغییراتی در پذیرش آن به وجود میآید. همین طور خیلی اوقات به اختیار خودمان رفتار متفاوتی با آن انجام میدهیم.
دوم: فرهنگ عام، ولی خاص است. به این معنا که همه جوامع بشری دارای فرهنگ هستند (عام)، اما هر گروه، قوم و ملیتی، فرهنگ خاص خود را داراست.
سوم: فرهنگ ثابت، اما متغیر است. با این جمله خیلی کار داریم. بدن انسان را در نظر بگیرید. با وجود عمر صدوبیست روزه هر گلبول قرمز، همیشه پنج ونیم لیتر خون در رگها در حال گردش است، بی آنکه کم وکاستی در وظایف سلولهای خونی صورت بگیرد. به بیان دیگر، مقدار کلی خون ثابت است، اما تغییرات لحظهای و دینامیک در سطح سلولی در حال انجام است. فرهنگ نیز این گونه است. فرهنگ دائم به بازتولید و انتقال از نسلی به نسل دیگر نیاز دارد. شاید تا چندسال پیش فرهنگ فقط از مسن ترها به وسیله کانونها و نهادهای فرهنگ پذیری و جامعه پذیری به نسلهای بعد انتقال مییافت. به عنوان مثال نهاد خانواده، آموزش وپرورش، آموزش عالی و مساجد، همگی مسئول بازتولید و انتقال فرهنگ به اعضای جوانتر جامعه بودند.
این اعضا نیز با ارزش ها، هنجارها و رفتارهای فرهنگی زیست بوم خود آشنا شده و آنها را فراگرفته اند و به تدریج پس از گذشت سالها دوباره فرهنگ دریافتی را به نسلهای بعد انتقال میدادند.
نکته اینجاست که ظهور رقیبی قدرتمند به نام رسانه، نقش بسیاری از این نهادها و کانونها را بی اثر یا کم رنگ کرده است؛ رقیبی که میتواند بازوی اصلی انتقال صحیح فرهنگ ملی ما باشد، اما به نظر میرسد با ضعف رسانههای رسمی داخلی، برایند عملکرد آن پنجه در پنجه افکندن با فرهنگ اصیل ایرانی و اسلامی و افزایش لحظه به لحظه قدرت تخریب آن است.
در این باره بیشتر صحبت خواهیم کرد.