درست شبیه همیشه! پیراهنهای رنگی در تن زار گلادیاتورها، چه مشکی و سبز، چه سفید و قرمز بیداد میکند. رنگها یکی پس از دیگری در زوال پرتگاه سقوط رنگ میبازند و پیراهنها ثبت قابهای ابدی میشوند. تراژدی از پی تراژدی میآید و سقوط از پی سقوط. این ششمین بار بود که چشم هایم تماشاگر نمایش «سقوط» بود. نه «سقوط» پُرحاشیه فیلیمو...، بلکه سقوط بی سر و صدایی که چندی بعد دیگر نه کسی به یاد آن میافتد و نه کسی دلش برایش میسوزد.
اولین بار پیراهنهای سبز بودند که در کشاکش خنکای نسیم بهاری همراه با فوتبالیست هایشان طعم تلخ سقوط را چشیدند و از لیگ برتر فوتبال به لیگ دسته اول که سرآغاز مسیر نابودی بود، افتادند. ناکامیای که آن موقع تصور میشد بزرگترین ناکامی تاریخ فوتبال خراسان است، اما یک سال بعد دومین سناریوی سقوط به روی صحنه پرالتهاب فوتبال این شهر رفت و «ابومسلم» با پیراهن مشکی و قرمز دوست داشتنی عطای حضور را به لقایش بخشید و چمدانش را به مقصد لیگ یک فوتبال بست. ابومسلمی با صد چمدان خاطره و غرور برای فوتبال دوستان دیار خراسان.
سومین نمایش به سقوط سالنیها برمی گشت. جایی که هنوز دلمان چندان خوش از حضور دو تیم در لیگ برتر فوتسال نبود که یکی شان، «فردوسی مشهد» سرنوشتش سقوط و نابودی شد. چهارمین سناریو باز به پیراهنهای مشکی برمی گشت. مرثیه سقوط «سیاه جامگان» که قرار بود در لیگ برتر فوتبال و در تقابل غولهای متمول، دل خوشی جوانان یک شهر باشد، اما خیلی زود خورشید اقبالش غروب کرد و به مسیر نابودی کشیده شد. پنجمین نمایش هم برای «پدیده»ای بود که «شهرخودرو» شد و بعدتر امید وحدت، اما با وجود آسیایی بودن هم نتوانست از چنگال بی تدبیریها جان سالم به در ببرد و دست آخر نابود شد. آخرین سناریوی سقوط همین چند روز پیش نوشته شد.
سناریویی که البته از ابتدای فصل برای تیم دوم فوتسال مشهد در لیگ برتر نوشته شده بود و در هفته بیست و سوم این رقابتها به نمایش در آمد. تیم فوتسال «رکن آذین خاورمیانه» مشهد بود که لیگ برتر فوتسال را با نام «چیپس کامل» شروع کرد و دست آخر دست روزگار خوشبختی اش را کامل رقم نزد و این تیم هم به لیگ دسته یک سقوط کرد تا تصویر غالب سناریوهایی این چنینی در قاب دوربین عکاسان ثبت شود. تصویر بازیکنانی که در پیراهنهای رنگی تیمشان روی زمین نشسته اند، چشم هایشان گریان است و نگاه حسرت بارشان داغ عالم را به دوش میکشد.