توجه به ترویج فرهنگ رضوی در شورای فرهنگ عمومی خراسان رضوی کتاب «خورشید هشتم» منتشر شد | روایتی از نقش آفرینی امام رضا (ع) در فرهنگ و تمدن دوران عباسی «اگر آوینی بود» جنگ ۱۲ روزه را چطور روایت می‌کرد؟ مسابقه قرآنی ویژه ایثارگران و خانواده شهدا فراخوان پیشنهاد شعار مشترک فاطمیه ۱۴۰۴ منتشر شد اعلام همکاری مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی با سینمای جوان بیش از ۵ میلیون ایرانی در صف انتظار اعزام به عمره، باوجود افزایش ظرفیت مسئله غزه نشان داد که لازمه اصلی صلح، برقراری عدالت است لایحه جدید قانون ممنوعیت حجاب در ایتالیا جنجال به پا کرد انتشار فراخوان نوحه‌های فاطمی با محور «استقامت و مقاومت در اقشار امت» اعتبار ویزای حج عمره به یک ماه کاهش یافت + علت نقشه‌خوان رزم و ایثار | یادی از شهید مهدی زین‌الدین، یکی از فرماندهان عملیات محرم در دوران دفاع مقدس شخصیت را به‌سوی عزت ببریم راز گفتن «ان‌شاء‌الله» | نگاهی قرآنی و روایی به نقش مشیت الهی در زندگی انسان ناگفته‌هایی از شخصیت آیت‌الله میرزا جوادآقا تهرانی(ره) فهم ظلم؛ پیش‌شرط عطش واقعی برای عدالت ۵ دستورالعمل از امام زمان (عج) برای رهایی از سردرگمی | مهدی (عج) قبله هدایت انسان امروز پیشینه ترمیم بنای مسجد جامع گوهرشاد به بهانه تعمیر گلدسته‌های آن | تاریخ ۶۰۰‌ساله مرمت در میراث گوهرشاد‌بیگم هدیه‌ای به نام مهربانی پناه بی‌پناهان بود | یادی از عباس تربتی، معروف به حاج آخوند، واعظ و عارف مدفون در حرم مطهر رضوی
سرخط خبرها

گروه سرودی که زائران حرم بودند

  • کد خبر: ۱۴۸۲۰۲
  • ۱۱ بهمن ۱۴۰۱ - ۱۵:۲۷
گروه سرودی که زائران حرم بودند
حمید سبحانی - عکاس و نویسنده

اتوبوس خلوت بود، مسافران چند زن و مرد بودند که مشخص بود برای زیارت قبل از اذان ظهر به حرم می‌رفتند. همه چیز آرام بود و گاهی هم مسافرانی وسط راه سوار یا پیاده می‌شدند. پیرمردی که تسبیح به دست روی صندلی اول نشسته بود بلند گفت: نشوی لال به هنگام ممات/  خشنودی امام رضا (ع) صلوات. جمعیت صلواتی فرستاد. رادیو تصنیفی قدیمی را پخش می‌کرد. پیرمرد به راننده گفت: آقا یه خورده رادیو رو بلند می‌کنی؟  صدای «شد خزان گلشن جدایی» توی اتوبوس پیچید. پیرمرد دانه‌های تسبیحش را لای انگشتانش بالا پایین کرد و گفت: به به

کمی جلوتر مردی کنار مینی بوسی ایستاده بود و دو دستش را به شدت رو به اتوبوس تکان می‌داد. اتوبوس ترمز زد و راننده پرسید: چی شده آقا؟  مرد که آچار و دستمالی توی دستان روغنی اش بود گفت: داداش ماشینم خراب شده؛ داشتم این بچه‌ها رو می‌بردم حرم، درست نشد. داره دیر میشه. اگه ممکنه این بچه‌ها رو برسونید. راننده اتوبوس در را باز کرد و تعدادی پسرک کودک و نوجوان با لباس‌های یک دست پشت سر هم آمدند بالا. اتوبوس راه افتاد. چند دقیقه نگذشت که اتوبوس پر شد از همهمه و سروصدای پسران. صدای جواد بدیع زاده که داشت به شکل سوزناکی فریاد می‌زد «وز دل سنگت آه، دلم از غم خونین است...» لای صدا‌های تیز و بلند بچه‌ها گم شد که داشتند در مورد برتری مسی یا امباپه بحث می‌کردند.

انگار طرف داران تیم آرژانتین و فرانسه بودند که همگی داشتند با خط ۱۲ اتوبوس مشهد می‌رفتند به ورزشگاه لوسیل قطر تا بازی فینال جام جهانی را تماشا کنند و حالا طرف داران اولترای هردو تیم با هم داشتند کل کل می‌کردند.

پیرمرد که حال خوش چند دقیقه پیش و آرامشش با توفانی از سروصدا به شدت مخدوش شده بود، برافروخته و با صدای بلند گفت: بسه دگه، اقذر سروصدا برِیِ چیه؟! یَک توپی او سر دنیا آنداختن وِسَط یَک عده یَم دنبالش مُدُوَن! پول و جایزشه اونا میگیرن، دعواشه شما مُکنِن! عه باریکلا واقعا.  سکوت شد و بعد پسری گفت: حاج آقا جام جهانیه دیگه، هیجان داره!   

پیرمرد گفت: هیجانِشه بُبُرِن خانتا، مثلا دِرِن مِرن حرم! اصلا شما بره چی درن مِرن حرم؟   یکی دیگر از پسران گفت: ما گروه سرودیم حاج آقا، می‌ریم سرود بخونیم!  پیرمرد با تعجب گفت: سرود؟  سرود چی؟   پسری که سنش از بقیه بیشتر بود رو به بقیه گفت: بچه‌ها بخونیم همین جا؟

 پسران هرکدام به نوعی تأیید کردند و بعد سعی کردند یک سمت اتوبوس جمع بشوند.

پسری که بزرگ‌تر بود روبه رویشان ایستاد و دستانش را آورد بالا و گفت: یک دو سه...  و بعد گروه سرود یک صدا خواندند: «رضا رضا... دوست دارم صدات کنم تو هم منو نگاه کنی...»

پیرمرد دوباره تسبیحش را لای انگشتانش چرخاند و گفت: به به.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
آخرین اخبار پربازدیدها چند رسانه ای عکس
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->