حجت‌الاسلام مروی: «رشد تولید»، عرصه جهاد و پیکار تولیدگران با استکبار است دعوت تولیت آستان قدس رضوی از فعالان اقتصادی برای رونق تولید حال و هوای حرم مطهر رضوی در شب تحویل سال ۱۴۰۲ | لحظه سال تحویل در حرم امام رضا(ع) + فیلم ویدئو | نغمه خوانی قهرمان عصر جدید در حرم مطهر رضوی صحن‌ها و رواق‌های حرم مطهر رضوی مملو از جمعیت + فیلم ترجمه همزمان سخنان نوروزی رهبر معظم انقلاب در حرم مطهر رضوی حرم مطهر رضوی، مهیای میزبانی از زائران نوروزی تولیت آستان قدس رضوی: مشهد، باید در جهاد تبیین، امیدآفرینی به نسل جوان و حفظ وحدت الگو باشد هنرمندان با ظاهرهای متفاوت دل‌داده مکتب اهل‌ بیت(ع) هستند مدیر عالی حرم مطهر رضوی: در ایام نوروز میزبان یک میلیون و ۷۰۰ هزار زائر در روز خواهیم بود احسن الحال در حرم به ملیحه قول دادم گردآوری تمبر‌هایی از ۱۷۰ کشور در مرکز اسناد آستان قدس رضوی ارائه خدمات کتابخانه مرکزی رضوی در تعطیلات رسمی نوروز ادامه دارد پژوهش درباره فرهنگ رضوی را جدی بگیریم پیکر مرحوم غفوری‌فرد فردا، ۲۰ اسفند ۱۴۰۱، در حرم رضوی به خاک سپرده می‌شود زیارت؛ حلقه مفقوده مهم‌ترین رویداد سینمایی کشور افتتاح چهارمین چایخانه دائمی حرم مطهر رضوی در صحن امام حسن مجتبی (ع) + عکس
خبر فوری

گروه سرودی که زائران حرم بودند

  • کد خبر: ۱۴۸۲۰۲
  • ۱۱ بهمن ۱۴۰۱ - ۱۵:۲۷
گروه سرودی که زائران حرم بودند
حمید سبحانی - عکاس و نویسنده

اتوبوس خلوت بود، مسافران چند زن و مرد بودند که مشخص بود برای زیارت قبل از اذان ظهر به حرم می‌رفتند. همه چیز آرام بود و گاهی هم مسافرانی وسط راه سوار یا پیاده می‌شدند. پیرمردی که تسبیح به دست روی صندلی اول نشسته بود بلند گفت: نشوی لال به هنگام ممات/  خشنودی امام رضا (ع) صلوات. جمعیت صلواتی فرستاد. رادیو تصنیفی قدیمی را پخش می‌کرد. پیرمرد به راننده گفت: آقا یه خورده رادیو رو بلند می‌کنی؟  صدای «شد خزان گلشن جدایی» توی اتوبوس پیچید. پیرمرد دانه‌های تسبیحش را لای انگشتانش بالا پایین کرد و گفت: به به

کمی جلوتر مردی کنار مینی بوسی ایستاده بود و دو دستش را به شدت رو به اتوبوس تکان می‌داد. اتوبوس ترمز زد و راننده پرسید: چی شده آقا؟  مرد که آچار و دستمالی توی دستان روغنی اش بود گفت: داداش ماشینم خراب شده؛ داشتم این بچه‌ها رو می‌بردم حرم، درست نشد. داره دیر میشه. اگه ممکنه این بچه‌ها رو برسونید. راننده اتوبوس در را باز کرد و تعدادی پسرک کودک و نوجوان با لباس‌های یک دست پشت سر هم آمدند بالا. اتوبوس راه افتاد. چند دقیقه نگذشت که اتوبوس پر شد از همهمه و سروصدای پسران. صدای جواد بدیع زاده که داشت به شکل سوزناکی فریاد می‌زد «وز دل سنگت آه، دلم از غم خونین است...» لای صدا‌های تیز و بلند بچه‌ها گم شد که داشتند در مورد برتری مسی یا امباپه بحث می‌کردند.

انگار طرف داران تیم آرژانتین و فرانسه بودند که همگی داشتند با خط ۱۲ اتوبوس مشهد می‌رفتند به ورزشگاه لوسیل قطر تا بازی فینال جام جهانی را تماشا کنند و حالا طرف داران اولترای هردو تیم با هم داشتند کل کل می‌کردند.

پیرمرد که حال خوش چند دقیقه پیش و آرامشش با توفانی از سروصدا به شدت مخدوش شده بود، برافروخته و با صدای بلند گفت: بسه دگه، اقذر سروصدا برِیِ چیه؟! یَک توپی او سر دنیا آنداختن وِسَط یَک عده یَم دنبالش مُدُوَن! پول و جایزشه اونا میگیرن، دعواشه شما مُکنِن! عه باریکلا واقعا.  سکوت شد و بعد پسری گفت: حاج آقا جام جهانیه دیگه، هیجان داره!   

پیرمرد گفت: هیجانِشه بُبُرِن خانتا، مثلا دِرِن مِرن حرم! اصلا شما بره چی درن مِرن حرم؟   یکی دیگر از پسران گفت: ما گروه سرودیم حاج آقا، می‌ریم سرود بخونیم!  پیرمرد با تعجب گفت: سرود؟  سرود چی؟   پسری که سنش از بقیه بیشتر بود رو به بقیه گفت: بچه‌ها بخونیم همین جا؟

 پسران هرکدام به نوعی تأیید کردند و بعد سعی کردند یک سمت اتوبوس جمع بشوند.

پسری که بزرگ‌تر بود روبه رویشان ایستاد و دستانش را آورد بالا و گفت: یک دو سه...  و بعد گروه سرود یک صدا خواندند: «رضا رضا... دوست دارم صدات کنم تو هم منو نگاه کنی...»

پیرمرد دوباره تسبیحش را لای انگشتانش چرخاند و گفت: به به.

ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
تست آنلاین کرونا
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} {*End Google Analytics Code*}