پروژه توسعه فضا‌های خدمات زائر و ساماندهی نمای میدان قبله حرم مطهر رضوی افتتاح شد اولویت ماموریت‌های آستان قدس رضوی، حرم مطهر رضوی و خدمت به زائر است تهیه ۱۰۶ هزار دست لباس گرم در پویش ملی «هبه» برای کمک به مردم مظلوم لبنان گشاده دست باش | توصیه‌های ائمه اطهار (ع) درباره پرداخت بدهی فراخوان ثبت‌نام حج تمتع تا دو روز آتی| هزینه هنوز مشخص نیست تولیت آستان قدس رضوی: جوانان نخبه، بزرگ‌ترین فرصت و ثروت کشور هستند اهدای ۱۲ النگوی طلا به جبهه مقاومت از سوی مادر یک شهید آماده‌سازی ۱۰ هزار بسته معیشتی و فرهنگی ویژه مردم غیور و مقاوم لبنان اعلام فراخوان انتخاب قاری و مؤذن در حرم امام‌رضا(ع) از دختران نوجوان قرآنی در حرم امام‌رضا(ع) تقدیر شد تولیت آستان قدس رضوی: بیانیه مجمع موسوم به محققین و مدرسین در رسمیت شناختن اسرائیل مایه تأسف است مولوی عبدالحمید: ما باید در کنار هم شهید شویم + فیلم علیرضا بیات رئیس سازمان حج و زیارت شد اعلام ویژه‌برنامه‌های حرم امام‌رضا (ع) به مناسبت روز دانش‌آموز (۱۳ آبان ۱۴۰۳) حمایت دختران نوجوان هنرمند مشهدی از فلسطین در حرم امام‌رضا(ع) شرط اول و آخر خداشناسی بررسی آثار معادباوری بر سبک زندگی | ایمان قلبی به زندگی پس از مرگ تولد یک بچه شیر کاش قدر مشهدی بودن را بدانیم! درباره پرده «توپ بندی» حرم امام رضا (ع) و هنرمند نقاش آن
سرخط خبرها

گروه سرودی که زائران حرم بودند

  • کد خبر: ۱۴۸۲۰۲
  • ۱۱ بهمن ۱۴۰۱ - ۱۵:۲۷
گروه سرودی که زائران حرم بودند
حمید سبحانی - عکاس و نویسنده

اتوبوس خلوت بود، مسافران چند زن و مرد بودند که مشخص بود برای زیارت قبل از اذان ظهر به حرم می‌رفتند. همه چیز آرام بود و گاهی هم مسافرانی وسط راه سوار یا پیاده می‌شدند. پیرمردی که تسبیح به دست روی صندلی اول نشسته بود بلند گفت: نشوی لال به هنگام ممات/  خشنودی امام رضا (ع) صلوات. جمعیت صلواتی فرستاد. رادیو تصنیفی قدیمی را پخش می‌کرد. پیرمرد به راننده گفت: آقا یه خورده رادیو رو بلند می‌کنی؟  صدای «شد خزان گلشن جدایی» توی اتوبوس پیچید. پیرمرد دانه‌های تسبیحش را لای انگشتانش بالا پایین کرد و گفت: به به

کمی جلوتر مردی کنار مینی بوسی ایستاده بود و دو دستش را به شدت رو به اتوبوس تکان می‌داد. اتوبوس ترمز زد و راننده پرسید: چی شده آقا؟  مرد که آچار و دستمالی توی دستان روغنی اش بود گفت: داداش ماشینم خراب شده؛ داشتم این بچه‌ها رو می‌بردم حرم، درست نشد. داره دیر میشه. اگه ممکنه این بچه‌ها رو برسونید. راننده اتوبوس در را باز کرد و تعدادی پسرک کودک و نوجوان با لباس‌های یک دست پشت سر هم آمدند بالا. اتوبوس راه افتاد. چند دقیقه نگذشت که اتوبوس پر شد از همهمه و سروصدای پسران. صدای جواد بدیع زاده که داشت به شکل سوزناکی فریاد می‌زد «وز دل سنگت آه، دلم از غم خونین است...» لای صدا‌های تیز و بلند بچه‌ها گم شد که داشتند در مورد برتری مسی یا امباپه بحث می‌کردند.

انگار طرف داران تیم آرژانتین و فرانسه بودند که همگی داشتند با خط ۱۲ اتوبوس مشهد می‌رفتند به ورزشگاه لوسیل قطر تا بازی فینال جام جهانی را تماشا کنند و حالا طرف داران اولترای هردو تیم با هم داشتند کل کل می‌کردند.

پیرمرد که حال خوش چند دقیقه پیش و آرامشش با توفانی از سروصدا به شدت مخدوش شده بود، برافروخته و با صدای بلند گفت: بسه دگه، اقذر سروصدا برِیِ چیه؟! یَک توپی او سر دنیا آنداختن وِسَط یَک عده یَم دنبالش مُدُوَن! پول و جایزشه اونا میگیرن، دعواشه شما مُکنِن! عه باریکلا واقعا.  سکوت شد و بعد پسری گفت: حاج آقا جام جهانیه دیگه، هیجان داره!   

پیرمرد گفت: هیجانِشه بُبُرِن خانتا، مثلا دِرِن مِرن حرم! اصلا شما بره چی درن مِرن حرم؟   یکی دیگر از پسران گفت: ما گروه سرودیم حاج آقا، می‌ریم سرود بخونیم!  پیرمرد با تعجب گفت: سرود؟  سرود چی؟   پسری که سنش از بقیه بیشتر بود رو به بقیه گفت: بچه‌ها بخونیم همین جا؟

 پسران هرکدام به نوعی تأیید کردند و بعد سعی کردند یک سمت اتوبوس جمع بشوند.

پسری که بزرگ‌تر بود روبه رویشان ایستاد و دستانش را آورد بالا و گفت: یک دو سه...  و بعد گروه سرود یک صدا خواندند: «رضا رضا... دوست دارم صدات کنم تو هم منو نگاه کنی...»

پیرمرد دوباره تسبیحش را لای انگشتانش چرخاند و گفت: به به.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->