سیده نعیمه زینبی- آدرسمان بین سلیمانی منش ۵ و ۷ است. از دور خیال میکنی به یک تعمیرگاه دوچرخه نزدیک میشوی. ۷،۸ دوچرخه کنار هم در گوشهای جمع شدهاند اما در این مغازه کوچک اتفاقات بزرگی میافتد. اینجا دوچرخهها منتظر بارگیری هستند تا ساعتی دیگر راهی قم شوند. هر کدام از بچههای دوچرخهسوار توانسته است از صبح خودش را به اینجا رسانده تا دوچرخهاش را تحویل بدهد. دوچرخههایی که خیلی نونوار و حرفهای به نظر نمیرسند ولی ۸ سال است که پیمایش حرم تا حرم آنها را خاص کرده است. شاید خود صاحبانشان هم باورشان نمیشود با این دوچرخههای نیمه حرفهای و کار کرده بتوانند این فاصله طولانی را در روز رکاب بزنند و خودشان را به شهر ولایت برسانند اما این اتفاق بارها افتاده است تا حالا خیالشان راحت باشد که قرار است امسال هم چرخهایشان در مسیری که به امام مهربانیها وصل میشود، بچرخد. شهرت گروه ۲۵ نفرهشان دیگر کشوری شده است. حالا خیلیها آنها را میشناسند و مستند همرکابان را هم برایشان ساختهاند. ما در ساعتهای پایانی حضورشان در مشهد همراهشان و با چند نفرشان هم صحبت میشویم. آنها امسال هم راهی هستند و در روز ولادت امام رضا(ع) پا در رکاب به مشهد بازمیگردند. اسم گروهشان ارادتمندان حرم امام رضا(ع) است که به عشق ارادتشان به آن حضرت نامش را این گونه نهادهاند.
اندک اندک جمع مستان میرسد
به ایام دهه کرامت که نزدیک میشویم باز زمزمهها شروع میشود. جنب و جوشها میانشان بیشتر میشود و هر کسی منتظر است تا باز پا به رکاب و از حرم تا حرم را با پای دل رهسپار شود. یکی یکی جمع همرکابان از راه میرسد و دوچرخهشان را تحویل سید محمود حاجیان میدهند. وعدهگاهی که همه آنها چند سال است خوب آن را میشناسند. کنار آن درختهای چند ساله که حالا سایهشان به خیابان رسیده است و دوچرخههای در صف انتظار را در برمیگیرد. گفتهاند ماشین یک ساعت دیگر میرسد و اینجا بچههای رکابزن در کنج یک مغازه کوچک جمع شدهاند و بگو و بخند دارند. حاجیان که مسئول گروه هم هست در حال پیگیری کارهاست و لحظه به لحظه تلفنش زنگ میخورد. یکی از اینکه بالاخره همسرش رضایت داده تا راهی شود، میگوید و دیگری از مجوزی که برای ماشین باید بگیرند و دیگری از ساعت حرکت قطار و قطعی شدن بلیتها. اما در دل همهشان امیدی است که در چشمهایشان هویداست و در صدایشان پیدا! شبیه کسانی که قبل از سفر عتبات یا حتی حج هراسی شیرین دارند و نگاهشان به روی همه دنیا مهربانتر است. این سفر برایشان مقدس است و معتقدند که بساطش خودش جور میشود.
صبح زود یک روز مانده به حرکت میهمان امام رضا(ع) بودهاند که هم با امام وداع کنند و هم نگاه مهربان مولا بدرقه راهشان شود. امسال پرچم امام رضا(ع) هم بر دوش خادمان رکابزن رضوی راهی قم میشود تا هرجا توقف میکنند نسیم جان بخش حرم رضوی را به پرواز در بیاورد و دلهای شیفته را به وصال معشوق برساند. در مسیر افراد زیادی به استقبالشان میآیند که بسیار خوشحالتر میشوند عطر حرم رضوی را استشمام کنند. موافقت خانوادههایی که مسافری در این کاروان متفاوت دارند به همین آسانی نیست. راه سخت و مسیر خطرناک و رانندگی در شانهکش جاده در کنار ماشینهای سنگین عبوری جاده به همین راحتی نیست. گاهی حتی دست از جان شستن است در راه محبوبی که اشتیاق بینظیر حضورش آنها را به این ارادت میکشاند.
دوچرخههای قسطی خریدیم
حاجیان لابهلای کارهایش برای سؤالات ما هم جوابهایی کنار میگذارد. لیوان آبی جلویمان میگذارد و میگوید: «تا الان حدود ۵ عدد از دوچرخهها را آوردهاند و خودشان رفتهاند.» او که روزی قدم گذاشتن در این مسیر برایش کار ناشدنی بود، شاید خودش هم باورش نمیشود که برای هشتمین سال متوالی عازم این سفر است. سال ۹۱ که حاجیان مسئول تربیت بدنی خدام حرم است، آقای عاقلی که خودش سابقه رکابزنی در مسیر مشهد به قم را دارد به او پیشنهاد میدهد که این کار را راه بیندازد. فکری که پیاش گرفته میشود تا با حساب و کتاب تعداد کیلومترها و مسافت میان شهرها به این نتیجه برسند که میشود در فاصله ۹ روز فاصله قم تا مشهد را رکاب زد. آن سال همهشان دوچرخههای قسطی میخرند و بعد از ۳ماه تمرین راهی میشوند اما حالا دیگر به رکابزنی بسنده نمیکنند و به هر شهری که میرسند توقف دارند. مردم آن شهر هم گاهی انتظارشان را میکشند تا گروه حرم تا حرم به شهرشان برسند و عِطر حریم رضوی را در جانهای به عرق نشسته رکابزنان عاشق ولایت استشمام کنند. حاجیان میگوید: «در مسیرمان شهرهایی را مشخص کردهایم که در آنها توقف داریم و برنامههای فرهنگی اجرا میکنیم.»با خودشان عکس و نمک و نبات تبرکی حرم دارند تا در مساجد و مکانهایی که توقف دارند، توزیع کنند. پارسال این گروه رکابزن در مراسم بازگشایی یک مسجد در یافتآباد شرکت کردند و امسال هم همان مسجدیها دوباره دعوتشان گرفتهاند. امسال برنامه دیدار با خانواده شهید قربانخانی را دارند که چند ماه پیش بعد از مدتها پیکرش به میهن برگشت و تشییع شد. میگوید: «ما در قم فرصت بیشتری داریم. به همین دلیل برای دیدار جانبازان و خانوادههای شهدای مدافع حرم هم میرویم. میخواهیم که هم ورزش کنیم و هم فرهنگساز باشیم».
اولین مسیرمان نیشابور بود
اولین سالی که این مسیر را شروع کردند ۱۵ نفر همراهیشان کردهاند که هنوز تعدادی از آنها در این مسیر رکاب میزنند. یکی یکی میشمارد و میگوید حدود ۹ نفرمان هشتمین سال عزیمتمان است. گروهی که شاکلهاش از بچههای شیفتهای مختلف حرم شکل میگیرد. حاجیان از خودش میگوید: «من زمانی که این برنامه را شروع کردم، دوچرخهسواری نمی کردم. همان موقع که تصمیم گرفتم این دوچرخهای را که به درخت قفل است، خریدم.»
شیفتی که تصمیم میگیرند رکابزن مسیر واصل دو کریم باشند با هم ۸ دوچرخه قسطی میخرند. میگوید: «آنجا هر دوچرخه را ۴۰۰ هزار تومان و البته قسطی خریدیم. ۳ماه تمرین کردیم تا آمادگی لازم را برای این مسیر پیدا کنیم. بعد خودمان را باور کردیم که میشود و ما میتوانیم. بعد هم روز عید فطر به درود نیشابور رفتیم و یک شب را آنجا ماندیم و با دوچرخه برگشتیم. آن مسیر را رکاب زدیم و باور کردیم که میتوانیم. قبل از آن برنامههای مسیرهای نزدیک گذاشته بودیم.»
آن وقتها صبحهای جمعه کارشان همین است که یکی از امامزادههای اطراف مشهد را رکاب بزنند و برگردند. میخواهند قلق دوچرخهها دستشان بیاید. از ۱۲ کیلومتر رکابزنی شروع میکنند تا حالا دیگر به بُعد مسافت فکر نمیکنند و بسم ا... میگویند و راهی میشوند. چناران و گلبهار و شهرهای نزدیک همه مسیرهای تمرینی است که ۸سال پیش ۳ماه در آن پا در رکاب میشوند تا قدم بعدیشان را خیلی بلندتر بردارند. حرکت خودجوششان حالا در آستانه میلاد امام رضا(ع) به هشت سالگی پیوند خورده است و حالا همه آنها را میشناسند و دلهای گرفتارشان را گره به طوقههای دوچرخههایی میزنند که خستگی راه و مصائب مسیر را نمیبینند و راهی میشوند. میگوید: «سال اول خیلی برایمان خاطرهانگیز بود. انگار که روی ابرها رکاب میزدیم. این حس برایمان ماند. امسال که سال هشتم است، بچهها مصمم هستند که به نیت امام هشتم حتما شرکت کنند. در شهرهای مختلف منتظرمان هستند. از مزینان و یافتآباد و میامی و جاهای دیگر منتظرمان هستند که بدانند کی میرسیم.»
زمین میخوریم اما...
آنچه باعث میشود این مسیر را ادامه دهند؛ انگیزهای است که از حال خوب مردم میگیرند. معنویتی که شرحه شرحه به کام لحظههایشان ریخته میشود و اشتیاق رکابزنیشان را هر سال بیشتر میکند. دو، سه سالی هست که با همین گروه، کربلا هم میروند. از شلمچه تا نجف و کربلا و حتی سامرا رکاب میزنند. برنامه سفر و توقفهایشان معلوم است. قرار است ۲۹ تیرماه مشهد باشند. معمولا در طول راه جاهای مشخصی دارند که توقف میکنند تا رکابزنان آنجا همدیگر را ببینند. برای آذوقه و آب و استراحت. آنقدر آن مسیر را رفته و آمدهاند که دیگر جزئیات آن را هم به خاطر دارند و از روی چرخ و لباس یکدیگر را میشناسند. چند سالی هست که از شهرهای دیگر هم کسانی به جمعشان اضافه میشوند و این مسیر را با آنها رکاب میزنند. از گناوه، اصفهان، شیراز و کرمانشاه هم از قم به گروه پیوند میخورند. حاجیان میگوید: «ما جانباز هم داریم. آدمهای خوب در کنار مسیر خوب، حال همه آنها را خوب کرده است.» حوادث کوچک اراده آنها را نمیکاهد. آنقدر کرامات و اتفاقات خوب در این مسیر و تأثیرش را در زندگیشان دیدهاند که دیگر زمین خوردن برایشان داستان کوچکی است که خم به ابروی اراده آنها نمیآورد.
به حاجتم رسیدم
طباطبایی، بازنشسته ارتش، است که دوچرخهاش را برای تحویل آورده است. سال سومی است که به رکابزنان حرم تا حرم پیوسته است. دوچرخهاش را روبهراه کرده است تا امسال هم در این مسیر همراه دیگر دوستانش باشد. او هم خادم حرم است و از تبلیغاتی که در میان کشیکهای حرم داشتهاند از این اتفاق مطلع شده است. میگوید: «این کار هم ورزش است و هم تفریح و هم عبادت. اگر فقط نیت ورزش بود میتوانستیم در شهر رکاب بزنیم.» او که شصت سالگی را رد کرده است قبل از اینکه بخواهد در این مسیر قدم بگذارد در مشهد رکاب زده و به قول خودش دیده که از پسش بر میآید. ساکن خیابان چمن است. ادامه میدهد: «من سال اول با نیت خاصی که در دلم داشتم رکاب میزدم و فقط صلوات میفرستادم.» آن سال به آن حاجتی که در دل دارد، میرسد و این مسیر را ادامه میدهد. مرد سیگارش را هم در مسیر کربلا کنار گذاشته است و به گام نهادن در مسیر اهل بیت اعتقاد راسخ دارد. میگوید: «سال ۹۲ نیت کردم که در راه کربلا سیگار را بگذارم و بیایم که الحمدلله همین طور هم شد. برای دوچرخهسواری هم نذری کرده بودم که به آن رسیدم.»
۱۰روز برای دل خودت
از وقت میپرسم و از اینکه باید ۱۰روزی تمام زندگی را رها کنند و به دنبال دلشان بروند که حرفهای خوبی میزند: «این وقت خالی هست. همه میدانند که اینجا دیگر کاری با ما نداشته باشند. دو بار در سال وقتم در اختیار خودم است. یک بار اینجا و یک بار اربعین. میدانند دهه کرامت نیستم.»هنوز دهه کرامت تمام نشده است که راهی اربعین میشوند. چند سال پیش که او میخواهد تازه قدم در این جاده بگذارد و رکاب زدن را شروع کند آنقدر گرفتاریهای زندگی او را دوره کرده بود که باورش نمیشود حالا از زیر بار آنها جان سالم به در برده باشد. میگوید: «مثل گل پژمردهای بودم که حالا دوباره شکفته شدهام. من ناراحتی قلبی دارم و عمل قلب باز کردم. این مسیر به من خیلی کمک کرده است. تندرستیام را در این مسیر به دست آوردهام. من آدمی بودم که روزی ۲ پاکت سیگار میکشیدم و از این ور تا آن طرف خیابان که میرفتم به نفس نفس میافتادم حالا خودم هم باورم نمیشود که با دوچرخه از قم تا مشهد یا از کربلا تا سامرا بروم.»
حتی خودش هم با شگفتی از آن حرف میزند. انگار ماجرای دوچرخهسواریاش فقط عنایت اهل بیت است و بس. خیلی از دوستانش که او را میشناسند میدانند که او قبل از این نماز را نشسته میخوانده است. مردی که از زانو درد شدید مینالد و حالا در مسیرهای طولانی رکاب میزند و هیچ باکش نیست. میگوید: «من قبلا از اینجا تا سر چهارراه میرفتم دو بار مینشستم ولی الان... دکترم گفت حق تند راه رفتن هم نداری. وقتی به او گفتم میخواهم دوچرخهسواری کنم گفت هرگز. همسرم گریه میکرد که نرو. اما من در این مسیر زنده شدم. دوستانم هم هوای من را خیلی داشتند. هیچکدام به من نگفتند نیا. میگفتند بیا هوایت را داریم. الحمدلله رفتم و هیچ اتفاقی نیفتاد. الان برادرانم و دوستانم هم میگویند دوچرخه بخریم و با تو بیاییم. وقتی میبینند اینقدر روی من اثر گذاشته است آنها هم تشویق میشوند. این راه خیلی برکات دارد. ۱۰روز برای خودتی. انگار در این دنیا نیستی.»
دوچرخه دو نفره!
هنوز صحبتمان با طباطبایی ادامه دارد که رکابزن دیگری از راه میرسد. محمدی، سال اول است که قرار است مسیر قم تا مشهد را رکاب بزند. البته قبل از این مسیر کربلا را رکاب زده است. میگوید: «با این گروه در مسیر کربلا آشنا شدم. من تا آن موقع هر سال پیاده میرفتم ولی ۳سال است که با دوچرخه میروم.» حدود ۲۰ سال است که با دوچرخه رفیق و بیشتر رفت وآمدهایش را با این یار دیرین است. وقتی میپرسم خانواده را چه میکنید به دوچرخه متفاوتش اشاره میکند و میگوید: «خانواده هم با دوچرخه میآیند.» دوچرخهاش ۲ رکاب دارد و همسرش هم گاهی با او هم رکاب میشود. امسال قرار است که با پسرش این تجربه را داشته باشد. محمد جواد، کوچکترین عضو این گروه، است که قرار است در این دهه کرامت حال و هوای دیگری به این مسیر بدهد. همه اعضای گروه، پسر شیرین زبان و سبزهروی او را دوست دارند و از اینکه یک پسر ۹ ساله قرار است هم رکابشان باشد، خوشحال هستند.
عروسی دخترم است ولی میروم
عضو دیگری از گروه از راه میرسد و حال و احوال میکند. عباسعلی قانع عباسنژاد، هشتمین سال حضورش است و خوب یادش هست. میگوید: «به این سن رسیدیم، میدانم این رکابزنی کارِ ما نیست. از زمانی که نیت میکنیم تا زمانی که رکاب میزنیم و پایین میآییم کس دیگری میبرد. خودمان نیستیم. چون اگر خودمان باشیم خانواده میگویند برو سر میلان یک چیزی بگیر و بیاور، میگوییم گرم است و حوصله نداریم. ولی ببین قم کجاست؟ آبادان و کربلا کجاست؟ پس کس دیگری ما را میبرد؟ انرژی، انگیزه و ارادهاش را کس دیگری میدهد.»
او که از سال اول همراه گروه بوده، خوب یادش هست که اولین روزی که خواست راه بیفتد تا زمانی که پا به رکاب شد به یک ساعت هم نرسید. همان لحظهای که از قلبش میگذرد که باید راهی شود به دوچرخه فروشی میرود و بعد هم به گروه میپیوندد. میگوید: «دفعه اول که رفتم برایم سخت بود چون مسیرها را نمیشناختم و جاده نرفته بودم. ولی الان دیگر خیلی راحت میروم. تا قسمت نباشد نمیتوانی در این مسیر باشی. وقتی که پا در این مسیر گذاشتم عاشق شدم. الان نمیدانی چقدر من گرفتارم. عروسی دخترم شب میلاد حضرت معصومه(س) است و الان در حال پخش کارت و تدارکات عروسی هستم اما دوچرخهام را به اینجا آوردهام تا خودم را به گروه برسانم. خانوادهام گفتند امسال نرو ولی نمیتوانم. در مسیر وقتی پا میزنی از کودکیات به خاطر میآوری تا الان. ۱۰روز در خودت فرو میروی و با خدای خودت نجوا میکنی. سبک میشوی. از این طرف با بیبی حضرت معصومه(س) صحبت میکنی و از آن طرف با امام رضا(ع) که هوایمان را داشته باشد. هیچ وقت هم در مسیر کم نیاوردم. حالا در۶۷ سالگی خدا را شکر میکنم که همراه گروه هستم.»مسیر خطرناک است ولی اعتقادشان میگوید که اگر بخواهد اتفاقی برایشان بیفتد در خانه خودشان هم برایشان مقدر میشود و آن اتفاق میافتد. میگوید: «حتی آنچه میخوری و میآشامی برایت مقدر شده است. چه بهتر در این مسیر باشی. مرگ حق است. مهم است که در این مسیر چه میکنی؟
او بارها و بارها در میان حرفهایش از سید محمود ،رهبر گروه ، میگوید که چقدر میتواند آنها را به خوبی دور هم جمع کند و چقدر حضورش مؤثر است.»
همهمان گرفتاریم اما...
حاجیان هم از کسانی است که خودش معجزه رکاب زدن در مسیر رضایت دوست را به چشم خود دیده است. کسی که از ۲۲ سالگی آرتروز زانو دارد و حالا بعد از ۲۰ سال به راحتی رکاب میزند و هیچ باکش نیست. خود او کسی است که پزشک به او توصیه کرده است نمازش را روی صندلی بخواند و رکابزنی را برایش سم دانسته است ولی الان حدود ۸ سال است که حرفهای پا در رکاب دارد بیآنکه دغدغه داشته باشد. این حرفهایی را که از نظر علم پزشکی برای ما توجیهپذیر نیست، آنها با چشم خود دیدهاند تا به راهی که در آن قدم گذاشتهاند، باور داشته باشند. حاجیان میگوید: «حاج آقا عمل قلب باز کرده است و تعجب میکنم. ولی من اخلاقم این است که در کار خیر به هیچ کس نه نمیگویم. حتی در بعضی موارد به من گفتند که فلانی را با خودت نبر. اتفاقا با ما آمد و هیچ زحمتی برایمان نداشت. به کسانی که مسئله پزشکی دارند فقط توصیه میکنیم که خودشان رعایت کنند.»طباطبایی هم میگوید: «مسیر ایران حتی از عراق هم خطرناکتر است. با اینکه جادههای ما بهتر است ولی فرهنگ رانندگیمان پایین است.»
خیلی راحت نیست که بخواهی هر سال ۱۰روز معلوم سال را خالی کنی تا در مسیری قدم بگذاری که دلت میخواهد اما برای این آدمها دیگر سخت نیست. دهه کرامت اصلا جزو روزهایشان نیست. آن را از تقویم روزهای معمولی زندگیشان حذف کردهاند تا بتوانند جایی باشند که دلشان هست. اتفاقات خاصی و خاطرات زیادی هم از این مسیر دارند. مثلا آن دوست اهل یافتآباد که تا به حال مشهد را زیارت نکرده است و به واسطه بچههای دوچرخهسوار پایش به مشهد باز میشود تا از او پذیرایی کنند و حالا جزو رفقای هر ساله این گروه است که به دیدارشان میآید. حاجیان میگوید: «سال اولی که رفتم از حج واجب آمده بودم. روز بعدش راه افتادم. ۲ سال پیش تا به مشهد رسیدم عقد دخترم بود. حالا هم که برگردم بلافاصله عروسیاش است. همه دوستان همین طورند. گرفتاریهای خودشان را دارند. الان یکی از بچهها همسرش زمین خورده و کتفش در رفته است. خواهرش هم زانویش را عمل کرده است ولی خودش را به ما میرساند. حتی این آقای وحیدی، شهرداری خانهاش را پلمب کرده بود ولی با ما آمد و حاجتش را گرفت و مشکلش حل شد. هیچ کداممان بدون مشکل نیستیم.»
آنها یک گروه همدل هستند که یک کار خاص میکنند. امسال هم عازم میشوند و ما از آنها میخواهیم که ما را هم دعا کنند. آخرین لحظه عزیمتشان روی سکو سوار بر قطار مشهد- قم هستند که برایشان دست تکان میدهیم و منتظر حضور دوبارهشان در مشهد میشویم.