ماجرای افشای اطلاعات بیماران در یکی از بیمارستان‌های مشهد چه بود؟ آیین نامه توزیع اینترنتی دارو ابلاغ شد عامل ضرب و شتم شهروندان در یک اتوبوس دستگیر شد کشف جسد خون‌آلود مرد جوان در بزرگراه نشت ۱۰ تن قیر مذاب از تانکر حمل قیر در شهرک عسکریه (۸ اردیبهشت ۱۴۰۳)+ عکس دفاع معاون وزیر کار از وضعیت دستمزد کارگران | امیدواریم در طرح همسان‌سازی حقوق، حداقل حقوق بازنشستگان تامین اجتماعی به ۹۰ درصد حقوق کارکنان برسد متناسب‌سازی حقوق بازنشستگان و مستمری بگیران | دولت برای پرداخت بدهی تامین اجتماعی برنامه‌ریزی کرده است پیام مدیرعامل سازمان تامین اجتماعی به مناسبت روز کارگر: مقام کارگر به فرموده رهبر معظم انقلاب دارای قداست است یک کشته و ۲ مصدوم بر اثر تصادف در جاده ماریان به زاک+عکس پلیس محموله ۲۴۷ کیلوگرمی حشیش در مشهد را کشف کرد (۸ اردیبهشت ۱۴۰۳) عامل ضرب و شتم شهروندان در یک اتوبوس شهری تهران دستگیر شد (۸ اردیبهشت ۱۴۰۳) علت تاخیر پرواز مشهد - تهران هواپیمایی چابهار چه بود؟ (۸ اردیبهشت ۱۴۰۳) وقتی مقتول خواست قاتلش اعدام نشود! خراسان‌رضوی رکورددار حوادث ترافیکی طی هفته گذشته کشف موادغذایی احتکارشده در کاشمر به ارزش بیش‌از ۴.۵ میلیارد ریال پیگیری دادستانی مشهد در خصوص حادثه غرق‌شدگی در یکی از استخرهای این کلانشهر چطور سطح هورمون شادی خود را افزایش دهیم؟ رژیم غذایی برای کودکان ممنوع؛ بهترین راه برای درمان چاقی کودکان تیمارگاه حیات‌وحش استان خراسان‌رضوی راه‌اندازی می‌شود
سرخط خبرها

بدون آجیل، بدون شیرینی

  • کد خبر: ۱۵۴۹۲۶
  • ۲۳ اسفند ۱۴۰۱ - ۱۳:۵۰
بدون آجیل، بدون شیرینی
اصلا عید با شیرینی و آجیلش عید می‌شود. اینکه عید داشته باشی و هیچ کدام از این‌ها نباشد که نمی‌شود.

اصلا عید با شیرینی و آجیلش عید می‌شود. اینکه عید داشته باشی و هیچ کدام از این‌ها نباشد که نمی‌شود. ۳۱ سال قبل بود که در سیزده سالگی اولین تداخل عید و ماه رمضان را تجربه کردم. عید ساعت ۶ صبح بود و همه خوراکی‌های نوروزی را هم داشتیم.

سال که تحویل شد همین که خواستم اولین شیرینی را در دهان بگذارم با چشم غره پدر روبه رو شدم. به مادرم که نگاه کردم لب گزید و گفت: مادر جان ماه رمضان است، رعایت کن. همه روزه داریم. بعد هم تمام سفره هفت سین و شیرینی و میوه هایش را جمع کرد و رفت... عصر آن روز به خانه خاله رفتیم. خودشان قرار بود اولین روز عید، افطاری جای دیگری مهمان باشند.

نیم ساعتی نشستیم. نه میوه، نه شیرینی و نه آجیل. حسابی دمغ شده بودم. در روز‌های بعد هم برنامه همین بود. قبل از ظهر یا ظهر، جوری که به گفته مادرم «به افطار برنخورد و بندگان خدا مجبور نباشند برای افطار نگهمان دارند» می‌رفتیم، سرد و خشک و بی طعم، عید دیدنی می‌کردیم و بر می‌گشتیم. عید که از نیمه گذشت چهار مراسم افطاری دعوت شدیم. دو مراسم در رستوران بود و دو مراسم در خانه. ساده و صمیمی و خودمانی. دو میزبانی که میهمان خانه شان بودیم، آجیل و شیرینی را حتی بعد از افطار هم دریغ کرده بودند، با این بهانه که بعد از افطار آدم جا ندارد و زود سحر می‌شود!

خاله و دایی و عمه، حتی از عیدی هم دریغ کردند. از یک طرف ذوق روزه گرفتن و حس بزرگ شدن را داشتم از طرف دیگر غصه عیدی نگرفتن و شیرینی و آجیل و ... دوازدهم نوروز بود که مادرم صدایم کرد و گفت: «آفرین پسرم، واجب نبود، اما روزه هایت را گرفتی» و بعد پاکت نامه‌ای به دستم داد و رفت. پاکت را که باز کردم از ذوق و خوشحالی جیغ زدم. ۱۵ هزار تومان، آن روزگار خیلی پول بود و مادر هم برای روزه داری و هم چند برابر عیدی‌های نگرفته هوایم را داشت.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->