میگفت و میگفت و میگفت و باز هم اصرار داشت که بگوید. اصلا توجه نداشت که گفته هایش حد اکثر مثل انداختن تیر است آن هم بی هدف.
بعد ماجرا، وقتی تنها شدیم گفتم: این فقط رسانه نیست که باید دانش مخاطب شناسی را به مهارت رفتاری تبدیل کند. هرکدام از ما آدمها هم -ناگزیر- نیازمند این واقعیت هستیم که بفهمیم هر سخنی را کجا مطرح کنیم.
ضرب المثل داریم که «هرسخن جایی و هر نکته مکانی دارد» سخن بجا نباشد، نه تنها بی اثر است که گاهی به ضد خود تبدیل میشود.
در ضرب المثل عربی هم میخوانیم «ما قصد لم یقع، و ما وقع لم یقصد؛ آنچه قصد کرده بودیم، واقع نشد. آنچه واقع شد را قصد نکرده بودیم.» انگار نمیخواست بپذیرد، گفت: پس تضارب آرا چه میشود؟
بالأخره باید گفتی باشد تا گویی شکل بگیرد. گفتم: این گونه سخن گفتن که با نارضایتی شنونده همراه میشود نه تنها به تضارب آرا نمیانجامد که به تقسیم آحاد و منها شدن افراد میانجامد. میخواهی نتیجه عملی رفتارت و به قول خودت این تضارب آرا را ببینی، جلسه دیگر همین جمع را دقت کن.
ببین چه شده است و حاصل ضرب مورد نظرِ شما، نتیجه داده و به جمع دوستان اضافه شده است یا حاصل کار تقسیم شده و کلی کسر آورده ای. تجربه به من میگوید، کسر میآوریم. این نوع دیالوگ بر قرار کردن، بیشتر شبیه منولوگ است. وقتی سخنت با واکنش سلبی سکوت روبه رو میشود یعنی این گفت، گویی را در پی نخواهد داشت.
بی گوی هم گفت ها، مثل رها کردن بذر در هواست. معلوم است که نتیجه، شکل گرفتن یک مزرعه آباد نخواهد شد. این را هم به عنوان خاطره از سالهای اول انقلاب اسلامی برایش گفتم که در برخی مکانها مینوشتند بحثِ سیاسی ممنوع.
برخیها هم ذوق به خرج میدادند و به خط خوش مینوشتند؛ بحثِ ۳۰ یا ۳۰ ممنوع. دلیلش هم این بود که میدیدند آن مباحث ارزش افزودهای ندارد بماند که به نتایج غیرسازنده هم میرسند و عملا مشتریهای خود را از دست میدهند. چیزی هم به دست نمیآورند. حالا نمیگویم بحث نکنیم فقط میگویم جامعه مخاطب را در نظر داشته باشیم.
تناسب بحثها را با کسانی که بحث میکنیم بسنجیم. اگر نتیجه تضارب بود و به جمع میافزود صحبت کنیم والا مباحث را به سمت و سویی ببریم که نتایجی داشته باشد.
او سر تکان داد به نشانه پذیرفتن. بخشی را هم پذیرفته باشد کافی است. همین که به جامعه مخاطب احترام بگذاریم و مباحثی مطرح کنیم که به درد همه بخورد، گام مهمی است در فرایند گفتگو.