آدمیزاد و دل بستن! تقصیری هم نداریم گاهی دلمان را به دلی گره میزنیم گاهی دلمان را به آرزویی. گاهی دل بسته بودن کسی در زندگی مان میشویم و گاهی دل بسته جایی، اتفاقی، خاطره ای... هر چه که هست انگار هیچ آدمی نیست که در زمان حیاتش دلش را به دل بستگیای گره نزده نباشد و هیچ آدمیزادی هم نیست که طعم تلخ از دست دادنی را نچشیده باشد. داغی ندیده باشد، فراقی نچشیده باشد یا آن دل بستگی رؤیایی را که گمان میکرد تا همیشه جاودانه حفظش میکند به طرفه العینی از کف نداده باشد. اصلا قرار روزگار انگار همین است که آدمی مدام در فاصله میان دل بستگی و از دست دادن آن قدر دلش محک بخورد که عیارش رو شود.
در عین وابستگی رها بودن از دنیا را یاد بگیرد. در عین عاشق بودن بی تعلق زندگی کند و زمام دلش را به دست دنیا ندهد. چنانکه علی (ع) فرمودند:اى دنیا از من دور شو، آیا مرا مى فریبى، یا مشتاق من شده اى؟ تو هرگز توان این را ندارى، برو دیگرى را فریب ده، من نیازى به تو ندارم. (نهج البلاغه/ حکمت ۷۷) دنیایی که علی (ع) سه طلاقه اش کرده بود. به قول شاعر: گویند علی میزده صد وصله به کفشش/ای کاش دل خسته من کفش علی بود
حیف است که این دل را به جای دنیا به صاحب همه دلدادگیهای این دنیا گره نزنیم که تنها دل بستگیای که نهایتش چشیدن طعم فراق نیست فقط یک دلدادگی است.
«وَاذْکُرِ اسْمَ رَبِّکَ وَتَبَتَّلْ إِلَیْهِ تَبْتِیلًا، نام پروردگارت را یاد کن و تنها به او دل ببند.»
(آیه ۸/ سوره مزمل)
*شاعر: محسن کاویانی