خادم | شهرآرانیوز؛ محمدعلی فروغی در مقدمهای که بر گلستان تصحیح شده خودش نوشته است، میگوید: «گاهی شنیده میشود که اهل ذوق اعجاب میکنند که سعدی هفتصد سال پیش به زبان امروزی ما سخن گفته است، ولی حق این است که سعدی هفتصد سال پیش به زبان امروزی ما سخن نگفته است، بلکه پس از هفتصد سال به زبانی که از سعدی آموخته ایم سخن میگوییم، یعنی سعدی شیوه نثرفارسی را چنان دلنشین ساخته که زبان او زبان رایج فارسی شده است.»
اهل فن میگویند سعدی زبان فارسی را به اوج و کمال رسانده و در آن بلندای خودساخته اش هنوز بی رقیب ایستاده است، اما چرا سعدی را استاد سخن و بی رقیب میدانند؟ چرا شیرینی شعر و نثر پس از بیش از هفت قرن هنوز نه کهنه شده و نه دل را میزند؟ در این مطلب نظر دو تن از استادان سرشناس زبان و ادبیات فارسی را میآوریم که به این پرسشها پیش از این پاسخ داده اند.
دکتر اصغر دادبه زبان سعدی را سهل و ممتنع میداند. زبانی که در قرن هفتم به زبان فردوسی بازگشت. در قرن چهارم هجری در جریان بازگشت به هویت و بازسازی آن، زبان هم همین وضع را داشت و شعرای بزرگی مانند فردوسی و رودکی پدید آمدند که زبان روشن و سالم و مؤثری به کار میبردند و این وضع تا اوایل قرن پنجم ادامه داشت. پس از آن ادبای عرب زده که گمان میکردند دشوارگویی نشانه بلاغت و فصاحت است، کلمات و تعبیرات سخت فهم را وارد زبان کردند و پس از آن صنایع ادبی به شکل تصنعی ظهور کرد و زبان فردوسی و رودکی به زبانی نامفهوم و دشوار تبدیل شد. هنر سعدی این بود که زبانی را بازسازی کرد که هم اهل فن و هم مردم آن را بفهمند و بپسندند. او در قرن هفتم به زبان فردوسی بازگشت، اما زبان سعدی زبان دیگری بود که ویژگیهای خودش را دارد.
ویژگی نخست این است که سعدی جذابیت شعر را به نثر و روانی نثر را به شعر آورد. پیش از سعدی نثر سخت خوان بود.
ویژگی دیگر؛ ظاهر ساده و باطن هنری است. کلام سعدی به قدری ساده است که گمان میشود هنری در آن نیست، در حالی که تمام هنر همین است که هنر در باطن باشد و آن هنر جزو ذات زبانی است که سعدی خلق کرده است. صنایع وقتی ارزش دارند که به صورت طبیعتی در سخن حضور پیدا کنند.
سومین ویژگی زبان سعدی؛ ایجاز است. ایجاز به گفته برخی عین بلاغت است؛ و این ویژگی جدی کلام سعدی است، شما نمیتوانید چیزی را از یک جمله گلستان حذف کنید.
ویژگی چهارم؛ طنز است. مفهوم دقیق طنز و ویژگی آن چیزی است که خود سعدی در پایان گلستان گفته است و صادق بر تمام آثارش و آن طرب انگیزی و طیبت آمیزی است. این ویژگی خاص سخن سعدی است، اما تمام اینها تابع شرایط اجتماعی و سیاسی است. در روزگار سعدی که نسبتا اوضاع مناسب بود و به تعبیر خودش فتنهای جز فتنه قامت مهوشان نبود.
طبیعی است که آن زندگی آرام، شادی هم میآورد و سخن سعدی چنین است. حالا طنز زیرمجموعه آن ویژگی به گفته خودش طرب انگیزی و طیبت آمیزی قرار میگیرد. بر هر اثری از سعدی انگشت بگذارید این ویژگی را میبینید، حتی اگر از فراق حرف بزند. آن فضای شاد و اندوهگین را در این غزل سعدی میبینیم:
یک امشبی که در آغوش شاهد شکرم / گرم چو عود بر آتش نهند غم نخورم
چو التماس برآمد هلاک باکی نیست / کجاست تیر بلا گو بیا که من سپرم
ببند یک نفسای آسمان دریچه صبح / بر آفتاب که امشب خوش است با قمرم
ندانم این شب قدر است یا ستاره روز / تویی برابر من یا خیال در نظرم
یک ویژگی دیگر هم در زبان سعدی هست و آن ویژگی موسیقایی است. ارتباط وزن با موسیقی ارتباطی تنگاتنگ است، به همین دلیل اوزان عروضی ما به دستگاههای موسیقی نزدیک هستند.
دکتر محمدجعفر محجوب، در مقالهای با عنوان «گفت وگویی کوتاه درباره زبان سعدی و پیوند آن با زندگی» که در کتابی با عنوان «مقالاتی درباره زندگی و شعر سعدی» منتشر شده، نوشته است: «نخستین کسی که توانست در نثرنویسی سادگی را با صنعتگری درآمیزد، و از هر یک به اندازه لازم سود جوید و به راه افراط یا تفریط نرود؛ شیخ اجل سعدی است. گلستان وی نمونه چنین نثری است که در عین آسانی و سادگی از رعایت صنعت و زیبایی نیز برکنار نمانده و در آرایش کلام آن اندازه پیش رفته است که بر دل فریبی عروس نکوروی نثر وی بیفزاید نه اینکه آن را زشتتر جلوه دهد.»
دکتر محجوب علاوه بر مهارت، چیره دستی و نبوغ سعدی در زبان، پیوند شعر و نثر او با زندگی مردم و بهره بردن و الهام گرفتن از زبان و زندگی آنان را از ویژگیهای منحصر به فرد کار این شاعر بزرگ میداند که باعث ماندگاری شعر او شده است: با یک نظر، و حتی با نظری اجمالی به شعر و نثر سعدی بی درنگ متوجه میشویم که زبان وی، علاوه بر سادگی و روشنی بی مانند، پیوندی سخت استوار با زندگی مردم و زبان ایشان دارد.
بسیاری از مضمونها و معانی در شعر و نثر سعدی هست که هرگز در آثار گویندگان و نویسندگان متقدم بر وی دیده نمیشود و شیخ در آفریدن آنها مستقیم از زندگی مردم الهام گرفته و به زبان زنده و پرتحرک مردم نیز آن را بیان کرده است، «مثلا در دوران سعدی، و شاید قرنها پیش از وی مرسوم بوده است که برای نشانه گذاری در میان صفحات قرآن کریم از پرطاووس استفاده میکردند و این کار تا دوران آغاز تحصیل بنده نیز مرسوم بود.
سعدی از این رسم الهام میگیرد و با بیانی شاهانه، این منزلتی را که نصیب پر طاووس شده است زاده زیبایی وی میشناسد (که البته درست هم هست) و آن را با سادگی و لطف کلامی که خاص خود اوست، با محبت و حرمتی که نسبت به مردم زیباروی و خوش خوی ابراز میشود پیوند میدهد:
شاهد آنجا که رود عزت و حرمت بیند / ور برانند به قهرش پدر و مادر و خویش
پر طاووس در اوراق مصاحف دیدم / گفتم این منزلت از قدر تو میبینم بیش
گفت خاموش، که هر کس که جمالی دارد / هر کجا پای نهد، دست ندارندش پیش
سعدی کتاب جامعه را بیش از کتابهای مدرسه در مطالعه دائم خویش داشت و هیچ چیزی از عوامل و صحنههای زندگی از نظر وی پنهان نمیماند و از همه آنها برای انگیختن معانی و مضامین تازه مدد میگیرد.
سعدی علاوه بر داشتن زبان فصیح و بیان شیوا -که در باب آن قرن هاست سخن گفته اند، به آنچه در زندگانی روزانه مردم اتفاق میافتد توجهی عمیق داشته و با الهام گرفتن از آنها شعر و نثر خود را رنگارنگ، متنوع، دلپذیر و زنده ساخته است. [..]هیچ صفحهای از بوستان نیست که بگشاییم و در آن به موضوع و مضمونی تازه بر نخوریم -به راستی کدام کس توانسته است چشمارو، یعنی کوزه سفالینی که در آن پول خرد میریخته و از بام فرو میافکنده اند، مشبه قرار دهد و مردم لئیم و ممسک را بدان تشبیه کند؟ [..]در غزل و قصیده نیز از این حسن توجه غافل نمیماند و برای باز نمودن عشق خویش در موقع مقتضی حتی از لوازم آشپزخانه یعنی دیگ و هاون نیز در نمیگذرد:
نه هاونم که بنالم به کوفتی از یار / چو دیگ بر سر آتش نشان که بنشینم
کدام شاعر است که از جانور ناچیز و کریهی، چون مگس، مضمونهای متعدد و زیبا بیافریند:
گر برانی نرود ور برود باز آید / ناگزیر است مگس دکه حلوایی را
و یا:
تو خواهی آستین افشان و خواهی روی درهم کش / مگس جایی نخواهد رفتن از دکان حلوایی