اعزام کاروان‌های هیئات مذهبی مشهد به قم در سالروز وفات حضرت معصومه (س) یادی از رشادت‌های آتش‌نشان مشهدی هم‌زمان با روز آتش‌نشانی | درخشان مثل رضا فخریان ابلاغ پیام تبریک تولیت آستان قدس رضوی به تولیت جدید آستان مقدس امامین کاظمین (ع) ظرفیت پروازهای حج عمره ۲برابر شد اهدای سمعک به بچه‌های کم‌شنوای مشهدی، از سوی آستان قدس رضوی حافظان قرآن کریم از سراسر کشور میهمان خانواده شهیدپرور مشتاقیان شدند چگونه اقامه نماز جماعت در مدارس تقویت شود؟ شهید سید عبدالکریم هاشمی‌نژاد؛ خطیبی آتشین، مبارزی نستوه و شهیدی ماندگار در مشهد آتش نشانان، نگهبانان بی‌ادعا در دل حرم مطهر رضوی رونمایی از ۴۶ اثر دفاع مقدس میدان شهدا مشهد، میزبان مراسم نخستین سالگرد شهادت سیدحسن نصرالله (۸ مهر ۱۴۰۴) کهن‌ترین نسخه خطی «دیوان کبیر مولانا» در حرم مطهر امام رضا(ع) رونمایی می‌شود بهروز آذر: بیش از ۱۷ هزار زن در جنگ تحمیلی هشت‌ساله، شهید، جانباز و اسیر شدند وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی، سکاندار جدید سازمان حج و زیارت را معرفی کرد حمله فرانسه به مساجد از سر گرفته شد بودجه دولتی برای ساخت مسجد نداریم | خیرین، پیشگام در ساخت مساجد پیشنهاد داور برنامه «محفل» برای دعوت از قاریان جهان درخصوص برگزاری فینال فینالیست‌ها در ایران همسر سرلشکر شهید حسن آبشناسان به دیار باقی شتافت استراتژی نوین فرهنگی-رسانه‌ای دارالقرآن محمدی مشهد اجرا شد
سرخط خبرها

با خاک درت شفاعت آمیخته است

  • کد خبر: ۱۶۴۴۱۵
  • ۲۸ ارديبهشت ۱۴۰۲ - ۱۶:۴۱
با خاک درت شفاعت آمیخته است
روپوش نو، تمیز و مزین به نشان مخصوص خدام حضرت رضا (ع) را پوشیده و پشت میز کفشداری ایستاده بودم. نشان زیبای خدمت همچون خورشیدی روی سینه ام می‌درخشید.

اولین شب خدمتم بود، پاییز ۱۳۸۰ در کفشداری ۱۶.

روپوش نو، تمیز و مزین به نشان مخصوص خدام حضرت رضا (ع) را پوشیده و پشت میز کفشداری ایستاده بودم. نشان زیبای خدمت همچون خورشیدی روی سینه ام می‌درخشید. از شادی و شعف در پوست خود نمی‌گنجیدم و نمی‌دانستم از این نعمتی که خدا نصیبم کرده است، چگونه تشکر کنم.

همکاران، شروع خدمتم را تبریک مــی گفتند و از من شیرینی می‌خواستند. من هم چاره‌ای جز اطاعت و چشم گفتن، نداشتم. کارم تقریبا شبیه کارآموزان بود، اما از آن لذت می‌بردم. همکارانم سفارش می‌کردند برای اینکه اشتباه نشود بیشتر کفش تحویل بگیرم و از تحویل دادن کفش زائران، خودداری کنم. با احتیاط و احترام کفش‌ها را می‌گرفتم و در قفسه‌ها می‌گذاشتم. به تمیزی و نویی روپوشم توجه داشتم و دقت می‌کردم که خاکی و آلوده نشود.

از این که می‌دیدم همکارانم دست خود را روی میز غبارآلود می‌گذارند، تعجب می‌کردم. آن‌ها با احترام، کفش زائران را که خاکی و گل آلود بود، بدون هیچ اکراهی می‌گرفتند و شماره می‌دادند.

اگر چه پی در پی میز را تمیز می‌کردند، اما باز هم لایه‌ای از غبار روی میز را فرا می‌گرفت. ساعتی از خدمتم نگذشته بود که یک زوج جوان از داخل حرم قدم به کفشداری گذاشتند. احساس کردم دوران عقد یا روز‌های اول زندگی را می‌گذرانند.

نورانیتی که از زیارت حرم مطهر کسب کرده بودند در چهره هایشان نمایان بود. خوشحالی و رضایتمندی از نگاهشان هویدا بود. آرام، متین و باوقار به طرف میز کفشداری آمدند. مرد جوان به طرف من آمد و شماره را روی میز گذاشت و با لبخندی سرش را به نشانه تشکر تکان داد. هنوز شماره را بر نداشته بودم که مرد جوان جلوتر آمد و دو کف دستش را روی میز و سپس غبارش را به صورت خود کشید. سرش را بالا کرد و گفت: الهی شکر.

بهت و حیرت تمام وجودم را فرا گرفته بود. به صورت خاک آلود جوان نگاه می‌کردم و هنوز از عمل او متحیر بودم که خانم نیز پیش آمد و همین عمل را تکرار کرد و حیرتم را صد چندان کرد.

شماره را به دوستم دادم. از خود بیخود شدم، در این فکر بودم که این چه کاری بود که این زوج جوان انجام دادند. کت و شلوار اتو کشیده، لباس‌های شیک، چادر و مقنعه تمیز کجا و گرد و غبار و خاکی شدن کجا؟

اشک در چشمانم حلقه زد و آرام آرام غلتید و بر گونه هایم جاری شد. صورتم را به طرف ضریح مطهر برگرداندم. قلبم با پنجره‌های ضریح گره خورد. صدای مداح کشیکمان در گوشم پیچید که:

با خاک درت شفاعت آمیخته است
خورشید ز چلچراغت آویخته است

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
آخرین اخبار پربازدیدها چند رسانه ای عکس
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->