امید حسینینژاد | شهرآرانیوز؛ ارتباط فرهنگی بین ایران و افغانستان تاریخچهای طولانی دارد. از دیرباز ادیبان و شاعران افغانستانی با اهالی ادب ایران ارتباطی نزدیک داشتهاند و بسیاری از کتابهای آنان را ناشران ایرانی به زیور طبع آراستهاند. محمدکاظم کاظمی، بیدلشناس بزرگ، یکی از شاعران افغانستانی است که سالها رحل اقامت در شهر بهشت افکنده و از نزدیک با نسلی از اهالی شعر و ادب ایران ارتباط برقرار کرده است. کاظمی زاده هرات است و سال۱۳۶۳ به ایران آمد و پس از پایان دوره دبیرستان، کارشناسیاش را در رشته مهندسی عمران از دانشگاه فردوسی مشهد گرفت. از سال۱۳۶۵ فعالیتهای ادبیاش را آغاز کرد. در سال۱۳۶۷ به عضویت گروه شعر حوزه هنری مشهد درآمد و در سال۱۳۶۹ به انجمن شاعران انقلاب اسلامی افغانستان پیوست و آن را تا دهه ۷۰ ادامه داد. او افزونبر سرایش شعر، در زمینههای آموزش شعر، برگزاری محافل انجمنهای ادبی مهاجران افغانستانی در ایران، انتشار نقدها و مقالاتی در مطبوعات، تألیف و ویرایش کتابهایی در زمینه زبان و ادبیات فارسی فعالیت کردهاست. در این گفتوگو برآنیم تا به زوایای بیشتری از ارتباط فرهنگی بین اهالی شعر و ادب ایران و افغانستان بپردازیم و با فرصتها و چالشهای این حوزه آشنا شویم. از دیرباز ارتباط فرهنگی میان نخبگان ایرانی و افغانستانی در زمینه ادبیات فارسی وثیق و عمیق بوده است و پیش از انقلاب اسلامی نیز چاپ آثار ادبی به کوشش نویسندگان افغانستانی مانند عبدالحی حبیبی و برخی دیگر از بزرگان ادبی در ایران بسیار درخورتوجه بوده است.
به نظر شما این ارتباط تا چه اندازه در عرصه فرهنگ ایران و توسعه مفاهیم فرهنگی این دو کشور تأثیرگذار بوده است؟
حقیقت این است که افغانستان در سده گذشته همواره در معرض محصولات و آثار فرهنگی و هنری ایران بوده است. بسیاری از کتابهای کتابخانههای افغانستان چاپ ایران بود. فیلم، موسیقی، شعر و ادبیات داستانی ایران در افغانستان همواره پرطرفدار بوده است، ولی از آن سمت تا پیش از انقلاب اسلامی و حتی دو دهه پس از آن، حضور ادبیات و فرهنگ افغانستان در ایران چشمگیر نبود. یک علتش کمبودن رفتوآمدها بود و علت دیگر اینکه ادبیات افغانستان جز درباره چند چهره اندک که در این سؤال از آنها اسم برده شد، به آن قوت و تأثیرگذاری نرسیده بود که بتواند در ایران فراگیر شود، ولی بههرحال در سه دهه گذشته این ارتباط خیلی بیشتر شده است. پس از سقوط حکومت کمونیستی و بازشدن دوباره راه ارتباطات، باز این فرهنگ بیشترین سیر و دادوستد خود را داشت و در این میان البته حضور مهاجران افغانستان در ایران خیلی مؤثر بود و هم در رشد و تقویت بنیه ادبی و هنری مهاجران اثر داشت و هم در تأثیرگذاری آنان در جو و فضای ادبی ایران.
ارتباط شاعران ایرانی و افغانستانی در طول سالهای متمادی در عرصه ارتباطات ادبی چگونه بوده است؟
میتوانم بگویم که شاعران در این زمینه نسبت به همه اهالی فرهنگ و هنر پیشگام بودهاند. از پیش از انقلاب و باز پس از انقلاب اسلامی در حوالی دهه ۶۰، تنهاچهرهای که از ادبیات و فرهنگ افغانستان در ایران دیده میشد و اثر میگذاشت، شعر بود. ادبیات داستانی البته از حوالی دهه ۷۰ شروع به اثرگذاری کرد و سینما و موسیقی در دهههای ۸۰ و ۹۰. ما امروز به این میبالیم که آثار موسیقی و سینمای افغانستان هم در ایران طرفدار و خریدار بسیار دارد.
بهطبع در این سالها جمعی از شاعران دو کشور با هم رشد کردند، با هم دوست و رفیق شدند و مراودات ادبی بسیار داشتند. من این گروه را «یاران دبستانی» نامیدهام؛ کسانی که مراحل رشد را از دوره دانشآموزی تاکنون در کنار هم گذراندهاند. هیچگاه شاعران افغانستان و ایران در طول تاریخ سیصدساله جدایی این دو کشور اینقدر با هم انس نداشتهاند که در این سی سال داشتهاند. این انس و الفت اثراتش را در رسانه، در عرصه فعالیتهای دیگر هم برجای گذاشت. چون این یاران دبستانی که با هم رشد کرده بودند، یکیدو دهه بعد مصدر مسئولیتهای فرهنگی و ادبی شدند و هرکدام نقشی مهم در مناسبات فرهنگی دو کشور داشتند.
به نظر شما تا چه اندازه میتوان از مفاهیم و عناصر ادبیات فارسی در پیوند فرهنگی هرچه بهتر این دو کشور بهره برد؟
شعر از چند جهت در این مناسبات نقش ویژه دارد؛ یکی اینکه هنری زبانی است و ما دو کشور همزبان هستیم. ایران و افغانستان از منظر شعر با هیچ کشور دیگری به اندازه هم نمیتوانند دادوستد داشته باشند. قضیه دیگر این است که شعر پیوند بسیاری با عواطف انسانی دارد و درواقع عاطفه یکی از عناصر اصلی شعر است. این پیوندها بر اساس عواطف انسانی شکل میگیرد و از این نظر شعر میتواند بسیار تسهیلگر باشد.
مسئله دیگر مفاخر مشترک است. ما شاعران کهنی داریم که هر دو کشور به آنها افتخار میکنند و این خودش میتواند حلقه وصل باشد. البته گاهی هم اتفاق افتاده که بر سر این مفاخر و انتساب آنها به کشورهای خود، چالشهایی بین کشورهای همجوار شکل گرفته است، ولی خوشبختانه در میان افغانستان و ایران در سالهای گذشته همدلی بر چالش بر سر مفاخر غلبه داشته است.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی این ارتباطها با حضور نخبگان افغانستانی در ایران تا چه اندازه رشد داشته است؟
مهاجرت مشکلات و رنجهای بسیار داشت، ولی در عین حال سودمندیهای بسیار هم داشت. نخبگان افغانستان در ایران توانستند با چهره مثبتی که از جامعه مهاجر ارائه میکنند، تسهیلگر مناسبات نیک باشند. خیلی از مردم ایران بر اثر شعرهای همین شاعران یا آشنایی با این شاعران نظرشان درباره افغانستان و مردم آن تغییر کرد. همینطور بر اثر مطالعه ادبیات داستانی، هنرهای نمایشی، موسیقی و ورزش و همچنین حضور متخصصان طراز اول در عرصههای پزشکی و... . البته این را هم نباید انکار کرد که از این ظرفیت میشد خیلی بیشتر استفاده کرد. خیلی از نخبگان افغانستان هم بهعلت مشکلات معیشتی و اقامتی، ناچار به ترک ایران شدند. خیلیها ناچار شدند بهعلت مشکلات اقتصادی و اینکه امکان اشتغال در ایران نداشتند، به مشاغل سخت روی بیاورند. این را نباید انکار کرد که سختگیریهای امنیتی و اداری همیشه سد و مانعی بزرگ برای تعامل بیشتر دو ملت بوده و گاه اثرات زیانباری گذاشته است، بهخصوص از نظر کوچ بسیاری از نخبگان از ایران به کشورهای دوردست.
در دوران جنگ تحمیلی و همینطور پس از آن در دوران جنگ سوریه حضور مجاهدان افغانستانی بسیار پررنگ بوده است. به نظر شما این حضور مجاهدانه چگونه در عمقبخشی ارتباطها میان این دو کشور تأثیرگذار بوده است؟
در دو مقطع تاریخی یعنی جنگ تحمیلی و جنگ سوریه، مردم افغانستان با مجاهدتهایشان در کنار رزمندگان ایران، این مفهوم «خونشریکی» را نشان دادند و ثابت کردند که چقدر نگاه فداکارانه به کشور ایران دارند، ولی متأسفانه حضور رزمندگان افغانستان در جنگ تحمیلی چندان به تصویر کشیده نشده و تقریبا زیر غبار ایام به فراموشی رفته است. اما در جنگ سوریه با داعش، خوشبختانه هم بهدلیل معاصربودن واقعه و هم بهدلیل اینکه امروز ارتباطات و رسانهها بسیار فعالتر هستند، این مجاهدتها در تصحیح نگاه مردم درباره مهاجران بیشتر خودنمایی کرد و بسیار مؤثر بود. خون شهدای افغانستانی جنگ سوریه از طرفی در شکست داعش مؤثر افتاد و از طرفی در شکستن دیوارهای میان دو ملت و نقش این قسمت دوم هم بسیار مهم و برجسته است.
در انتها میخواهم از نگارش کتاب «خاتون و قوماندان» که یاد و قدردانی کنم. به همین صورت کتاب «دوربرگردان» که خاطرات یکی از فرماندهان فاطمیون است، اقدامی بسیار ارزشمند بود، ولی دریغ که به همان دلیلی که گفتم که خیلی از نخبگان افغانستان در ایران نتوانستند به دلایل معیشتی و اقامتی دوام بیاورند، نویسنده کتاب «دوربرگردان» چند ماه بعد از انتشار کتابش، ناچار به مهاجرت به کشورهای اروپایی شد.