«در حریم زاده موسی که خاکِ درگهش/، چون دمِ عیسی بن مریم شد شفابخشِ علیل// آن که بر دربارِ او از بهرِ حاجت روز و شب/ جُسته مرد و زن پناه و گشته اِنس و جان دخیل// در زمانِ شاهِ خورشیدافسرِ جمشیدجاه/ کز شهانش در عدالت نیست نوشِروان عَدیل [..]»
محمدکاظم صبوری، در سال ۱۲۹۴ هجری قمری، به فرمان ناصرالدین شاه، ملک الشعرای آستان قدس رضوی شد و تا پایان عمر، در سال ۱۳۲۲، جز در دورهای کوتاه، این مقام را از دست نداد. آن دوره کوتاه بخشی از ایامی بود که میرزا عبدالوهاب خان آصف الدوله شیرازی، متولی باشی آستان قدس رضوی شده بود.
این حاکم قاجاری که از سال ۱۳۰۱ هجری قمری تا دو سال پس از آن عهده دار این سمَت بود، بنابر سخنان کسانی که با ملک الشعرای وقت میانه خوبی نداشتند و به او نسبتهای ناروایی میدادند، صبوری را خانه نشین کرد، اما از بازی روزگار، پس از مدتی کوتاه، خودش کنار رفت و خراسان را به اهل و دوستان آن واگذاشت. در عزل این حاکم قاجاری ــ که با تندخویی و بدرفتاری مردم ولایت را به ستوه آورده بود ــ خود صبوری نیز مؤثر بود: او، ضمن سرودن اشعاری که به عرض شاه و اتابک اعظم میرساند، مرتب، از متولی باشی وقت شکْوه میکرد. دو مثنوی «پزشک نامه» و «بحران نامه» از این دست اند.
در مثنوی اول، صبوری که هجده ماه زمامداری آصف الدوله را دیده بود، خطاب به «طبیبان پیشگاه حضور»، یعنی بزرگان دربار، بدون آوردن نام متولی باشی، میگوید مُلک، ازجمله خراسان و به ویژه توس، به مرضی گرفتار آمده است که هرچه زودتر باید علاجش کنند: «هله باشد قریب هجده ماه/ که خراسان ز رنج گشته تباه// علتی گشته عارض این شهر/ که مبیناد کافر از آن بهر// [..]ای طبیبانْ پیِ رضای خدا/ چاره جویید از برای خدا».
در مثنوی دوم، ملک الشعرا که حکم معزولی آصف الدوله را شنیده و به مراد دل خود رسیده بود، باز خطاب به همان اشخاص، ضمن تشکر از ایشان، میسراید: «هله مُلک ارچه تندرست بُوَد/ لیک حالش نه، چون نخست بُوَد//، چون بُوَد حال آن مریض علیل/ که گریزد ز چنگ عزرائیل؟! // [..]حالْ تدبیر و تقویت باید/ تا قواهای رفته بازآید» و شعر خود را با این دو بیت به پایان میرساند: «ای طبیبان که کارآگاهید/ نام این رنج را اگر خواهید// آنچه معلوم شد بر اهل عقول/ آصف الدوله بود و شد معزول».
باری، پس از این، محمدکاظم صبوری، بلامعارض و آسوده، کار خود را پی گرفت و هرگز از امام و مقامش کناره نجست. ملک الشعرا که تمام همت خود را مصروف سرودن ثنا و رثا در باب پیامبر و خاندان او کرده و گفته بود: «به جز از مدح آل پیغمبر/ آنچه گفتم تمام هذیان بود» حتی ملک الشعرایی دربار ناصرالدین شاه را نیز ــ که پس از مرگ محمودخان ملک الشعرا در ۱۳۱۱ هجری قمری به او پیشنهاد کردند ــ نپذیرفت و بعدها چنین سرود: «مرا به حضرت سلطان پی سخن خواندند/ ابا نمودم و باللَّه که نیست افسوسم». در دوری جستن از دربار، صبوری چندان پیش رفت که در سالهای پایانی عمر خود ــ که مقارن ایام مشروطیت بود ــ اشعاری انتقادی نیز سرود. این ملک الشعرای آستان قدس رضوی، سرانجام، در سال ۱۳۲۲ هجری قمری براثر ابتلا به بیماری وبا درگذشت. صبوری را در حرم رضوی به خاک سپردند و عنوان او را نیز به فرزند هجده ساله اش، محمدتقی، دادند، ملک الشعرا محمدتقی بهار.
اما چند نکته هم درباره قطعه صبوری که پیشتر نقل کردیم، یعنی «در حریم زاده موسی»: پیش از هر چیز، باید بگوییم که قطعه یکی از قالبهای شعر کهن ماست که مصراعهای زوج آن با یکدیگر هم قافیه اند و در آن، بیشتر، از اجتماعیات سخن میرود. برای وصف رویدادها و بیان ماده تاریخِ آنها نیز به قطعه میپردازند.
منظور از «ماده تاریخ» کلمه یا عبارت یا جملهای است که به حساب ابجد تاریخ رویداد را بنمایاند (در ترتیب ابجدی الفبای عربی، هر حرف نماینده یک عدد است، چنان که «الف» را مساوی «۱» میگیرند و «ب» را برابر «۲»). در قطعه یادشده هم، صبوری، پس از مدح نیرالدوله و وصف کار او، مصراعی را آورده است که به این ترتیب برابر است با «۱۳۲۰». اما صورت منقول در لوح سنگی با آنچه در دیوان شاعر آمده است تفاوتهایی دارد، مهمتر از همه اینکه ناشر دیوان* که محمد ملک زاده، از فرزندان صبوری، است، با این توضیح که «چاپ کردن تمام اشعار مدیحه... ضرورت نداشت»، از آن دو بیت (= «با دل ...» تا «.. اصیل») را انداخته است.
* «دیوان حاج میرزا محمدکاظم صبوری» (۱۳۴۲). به تصحیح و تحشیه محمد ملک زاده. تهران: کتابخانه ابن سینا.