سرخط خبرها

گفتگو با دکتر هادی بکائیان درباره زمانه خیام و علت مخفی ماندن وجه شاعری او

  • کد خبر: ۱۶۴۶۵۶
  • ۲۸ ارديبهشت ۱۴۰۲ - ۱۱:۴۶
گفتگو با دکتر هادی بکائیان درباره زمانه خیام و علت مخفی ماندن وجه شاعری او
آن طور که داریوش شایگان در کتاب «پنج اقلیم حضور» آورده، نخستین اشاره‌ها به چند رباعی خیام، صدسال پس از مرگش کشف شد. خیام هیچ گاه در دوران حیاتش به شاعری شناخته نشد و جز حلقه نزدیکی از یاران موافق، احدی رباعیاتی را که قرن‌ها بعد تا اقصی نقاط جهان رفت نشنیده بود.

به گزارش شهرآرانیوز؛ آن طور که داریوش شایگان در کتاب «پنج اقلیم حضور» آورده، نخستین اشاره‌ها به چند رباعی خیام، صدسال پس از مرگش کشف شد. خیام هیچ گاه در دوران حیاتش به شاعری شناخته نشد و جز حلقه نزدیکی از یاران موافق، احدی رباعیاتی را که قرن‌ها بعد تا اقصی نقاط جهان رفت نشنیده بود.

چرا خیام که دانشمند نامداری بود چنین پنهان کارانه شعر می‌گفت و چنین در عصر خویش غریب بود؟ ترس از تکفیرشدن را یکی از مهم‌ترین علل این غربت دانسته اند. خیام در دوره‌ای می‌زیست که عقل به حاشیه رانده شده بود، فلسفه و علوم را خوار می‌شمردند و فیلسوفان و عارفان را به کفر و نامسلمانی متهم می‌کردند. سلجوقیان، حاکمان آن روزگار، در ابتدا مردمانی بودند که از فرهنگ و تمدن بهره کمی داشتند.

در دوره حکومت آنان «مشیت گرایی و تقدیرگرایی آرام آرام جای خردورزی را گرفت. [..]حضور و نفوذ گسترده [.. افراد]متعصب و کم بهره از دانش همراه با گرایش خلفا به آرای اهل حدیث و جماعت در آغاز سده سوم به افول معتزلیان [که به اصالت عقل در اسلام باور داشتند و به عقل گرایی بها می‌دادند]کمک کرد و با گسترش اندیشه‌های اشاعره [که به علوم نقلی بها می‌دادند] آزادی‌های فکری و عقیدتی قرون سوم و چهارم رو به افول نهاد و زمینه را برای جبرگرایی و اعتقاد مفرط به قضاوقدر فراهم ساختند». ۱ آن اوضاع عقل ستیز می‌توانست هر آزاده و اندیشمندی را به گوشه گیری و درون ریزی بکشاند، چنان که خیام را کشاند و البته آنان را به عصیان و اعتراض وا دارد، چنان که خیام را واداشت. اعتراض به قدر نادیدن آزادگان را می‌شود در این رباعی دید:

گر بر فلکم دست بدی، چون یزدان / برداشتمی من این فلک را ز میان
از نو فلک دگر چنان ساختمی / کآزاده به کام دل رسیدی آسان
و هشداردادن به حاکمان را که آنان نیز رفتنی هستند در این رباعی:
آن قصر که بر چرخ همی زد پهلو / بر درگه او شهان نهادندی رو
دیدیم که بر کنگره اش فاخته‌ای / بنشسته همی گفت که: کوکو، کوکو؟
یا این یکی که از جهان گذرا می‌گوید که شاه و بنده در آن هم عاقبتند:
این کهنه رباط را که عالم نام است / آرامگه ابلق صبح و شام است
بزمی ست که وامانده صد جمشید است / گوریست که خوابگاه صد بهرام است

رباعیات خیام را راه مقابله منفی هم دانسته اند: «علیه تفکر دینی حاکم سخن گفت و برای نفی خودمداری وزیر قدرتمند سلجوقی، حداقل در سخن به همه چیز پشت پا زد. در واقع او برای پایان دادن به یک اندیشه نادرست، از پایه و ریشه به آن حمله کرد و به رد اصالت آن پرداخت و این شاید دهن کجی و عصیانی در مقابل یک جریان قشری گری دینی بود.» ۲

در گفت وگویی با هادی بکائیان که دکتری تاریخ ایران اسلامی دارد، پژوهشگر و مترجم و نیشابورشناس است، از تأثیر زمانه بر شعر خیام و علل پنهان ماندن وجه شاعری او تا یک قرن پس از مرگش پرسیدیم. او معتقد است خیام دانشمندی بود که حرفه اصلی اش شاعری نبود و از طرف دیگر هراس داشت تا دیدگاهش را بروز دهد.

سؤالی که همیشه مطرح بوده و هنوز هم شاید برای برخی مطرح باشد این است که چرا خیام در دوران حیاتش به شاعری شناخته نشد؟ ظاهرا رباعیاتش را در حاشیه کتاب هایش می‌نوشته و صدسال پس از مرگش بوده که به وجه شاعری او اشاره‌هایی شده است. چه چیزی باعث شده بود که خیام این طور شعر و اندیشه اش را پنهان کند و بروز ندهد؟

همین طور که الان هم بعضی‌ها در کنار شغل و فعالیت اصلی خود فعالیت‌های دیگری دارند، به احتمال زیاد شاعری حرفه اصلی خیام نبوده و جنس رباعیات خیام هم نشان می‌دهد این کار را نه از سر تفنن انجام می‌داده و نه شغلش بوده است. حوزه کاری اش در نجوم و ریاضیات و فلسفه بوده و از محتوای رباعیاتش می‌شود تشخیص داد که شعر‌ها را بعد از دوران فعالیت‌های اداری و کاری اش نوشته و بعدا جمع آوری شده است؛ بنابراین پیشه اولی خیام شعر نبوده و برای همین است که کسانی که به سراغ خیام رفته اند ابتدا بیشتر با رساله‌های او در حوزه هندسه و فلسفه آشنا بوده اند، نه شعرش.

آیا اینکه مانند حافظ یا سعدی مشغله اولش شاعری نبوده و به عنوان دانشمند فعالیت می‌کرده، می‌شود تمام دلیلی باشد که اصلا شعرش را جز برای خواص و خودی ها، بروز ندهد؟

هیچ یک از شاعر‌های ما در زمان خودشان شعرشان را منتقل نمی‌کردند، کما اینکه اشعار حافظ را فردی به نام محمد گل اندام سال‌ها بعد از حافظ جمع آوری و کتابت و منتشر می‌کند. رسم بر این بوده که افراد به مناسبت‌هایی اشعاری می‌گفتند و بعد دوستداران این‌ها جمع می‌کردند.

از طرفی نکته دیگری هم درباره خیام هست که ما اگر حتی آن رباعیاتی را که امکان انتسابش به ایشان بیشتر است مروری بکنیم می‌بینیم این رباعیات که اصولا پرسشگرانه است و از سطح عمومی جامعه بالاتر است، شاید برای مردم آن دوره جذابیتی نداشته است. از طرف دیگر باتوجه به اینکه در این رباعیات، خیام یک نوع بی اعتنایی به حکومت داشته و گاهی نقدی مستقیم یا غیرمستقیم به اوضاع اجتماعی و سیاسی و مذهبی روزگارش می‌کرده، شاید یکی از دلایل پنهان کردن شعرهایش هراسی بوده که از انتشار این اندیشه‌ها در جامعه متعصب آن دوره داشته است.

ظاهرا در دوره‌ای که خیام در آن می‌زیسته، یعنی در دوره سلجوقی، هر اندیشه‌ای جز اندیشه غالب و اندیشه‌ای که قدرت را در دست داشته حذف می‌شده یا با دگراندیشان به شدت برخورد می‌شده است. این فضای سخت گیری و جزم اندیشی چه تأثیری بر تفکر و شعر خیام داشته است؟ آیا این شعر‌ها عصیانی است بر آن فضا؟

من فکر می‌کنم این شعر‌ها نوعی درددل باشد از نگاه خیام. با اینکه فردی بوده که در دستگاه علمی حکومت جایگاهی داشته، از اوضاع روزگار خودش دل زده بوده است. از طرفی دوره سلجوقی دوره کشاکش‌ها و منازعات فکری و سیاسی و اجتماعی است و بسیاری از جوامع سر همین منازعات آسیب می‌دیدند. نیشابور در آن دوره بیش از شهر‌های دیگر سر همین منازعات سیاسی، اجتماعی، مذهبی آسیب دیده است؛ بنابراین احساس می‌کنم مخاطب شعر خیام مردم آن دوره نیستند.

چون به هر صورت مردم آن دوره درک چندانی از اوضاع نداشتند یا اصلا به نوعی زبان خیام را نمی‌فهمیدند؛ چون شعر خیام خیلی فراتر از زمان خودش است؛ بنابراین من این‌ها را به نوعی واگویه‌های شخصی خیام با خودش می‌دانم. گلایه‌هایی که پیش خودش مطرح می‌کرده است. اما می‌شود تشخیص داد که اوضاع سیاسی و اجتماعی زمانه خیام در درون این رباعیات مستتر است و به نظر می‌رسد دارد یک جور‌هایی وضعیت را با زبان شعر بیان می‌کند.

نقش مدارس نظامیه و خواجه نظام الملک در به وجودآمدن آن فضای سرد و سخت و بسته و جزم اندیشانه چه بوده است؟

از زمان حاکمیت اقوام بیگانه بر ایران که از غزنویان شروع می‌شود، به این خاطر که آن‌ها به شدت به دنبال کسب مشروعیت در جامعه ایران و فضای سیاسی آن هستند، خودشان را به لحاظ ظاهری جریانی می‌دانند که می‌خواهد به نوعی اندیشه‌های خلافت عباسی را از نظر مذهبی و سیاسی در جامعه پیاده کند. یکی از تفکراتی که نشئت گرفته از خلافت متعصب عباسی است، مقابله با هر نوع جریان فکری و اندیشه‌ای است که مسئله خلافت و بحث حاکمیت سیاسی در آن دوره را به چالش بکشد؛ بنابراین مقابله با تصوف و اندیشه‌های عقلی از غزنویان شروع می‌شود و در دوره سلجوقیان به اوج خودش می‌رسد.

اوج این جریان در دوره سلجوقی تقریبا با شکل گیری نظامیه‌ها به کمال می‌رسد و آن اندیشه‌ای که در جریان حاکمیت سیاسی آن دوره وجود دارد و می‌خواهد افرادی را پرورش بدهد که ادامه دهنده تفکرات سنتی سیاسی زمان خودش باشد در درون نظامیه‌ها و با ذهنیت خواجه نظام الملک شکل می‌گیرد. خواجه نظام الملک کاملا انحصار را به نفع فقه شافعی و اشعری که خودش به آن معتقد بوده شکل می‌دهد و نظامیه‌ها نماد یک انحصارطلبی سیاسی-مذهبی می‌شود که بسیاری از افراد از تحصیل در آن محروم می‌شدند. ضمن اینکه به نوعی اندیشه‌های جزم گرایانه‌ای که خواجه نظام الملک به آن دامن می‌زند در این نظامیه‌ها به اوج خودش می‌رسد.

و پاسخ خیام به این جریان و فضا چه بوده است؟

در برخی از رباعیات خیام بحث اینکه بسیاری از گرایش‌های مذهبی در آن دوره به بیراهه می‌رود و نمی‌شود حرف درستی از درونش درآورد دیده می‌شود و گاهی از علم و درس و مکتب و این‌ها گله می‌کند که هیچ به درد نخورده است. از زاهدانی که گرفتار سیاست و حکومت هستند گله می‌کند و می‌نالد. در درون این رباعیات می‌شود این‌ها را ردیابی کرد و پی برد که از شرایط علمی زمان خودش هم به شدت ناراحت است. رباعی معروفی دارد که:

دشمن به غلط گفت که من فلسفیم / ایزد داند که آنچه او گفت نیم/لیکن چو در این غم آشیان آمده ام / آخر کم از آنکه من بدانم که کیم
به نوعی می‌شود از این رباعی تشخیص داد که خیام می‌خواهد به آنجا برسد که در واقع گرایش‌های فلسفی دارد و جامعه آن روز که فیلسوفان و اندیشه فلسفی را نهی و تعقیب می‌کرد و آزار می‌داد، یکی از گله‌های او است.

پس به عبارتی می‌شود گفت شعر خیام پاسخی به جریان خردستیزی آن دوره است.

در واقع در درون شعر خیام - اگر تحلیل محتوایی شود - گله او را از خردستیزی و رواج اندیشه‌هایی می‌بینید که بیشتر آن‌ها جنبه‌های سطحی دارد و درعین حال سعی دارد کسانی را بسازد که به درد حاکمیت سیاسی-مذهبی زمان خودش بخورد. حال به صورت مستقیم یا غیرمستقیم.

خیام دانشمند پرتلاشی است؛ اما در شعرهایش به دم را غنیمت شمردن و بی اعتباری دنیا تأکید می‌کند. این دو جنبه او کمی به نظر شما متناقض نیست؟

خیلی‌ها در این باره صحبت کرده و گفته اند بحث دم غنیمت شمردن خیام پیروی از فلسفه اصالت لذت است، اما واقعیت این است که آن دمی که خیام به دنبالش است، به معنای لذت بردن سطحی و ظاهری از اوضاع نیست، بلکه به نوعی معتقد است انسان اگر می‌خواهد به سمت اندیشه و تفکر درست برود باید اصل شادی را در درون خودش نگه دارد. این شادی است که انسان را به پیش می‌برد، به انسان یاد می‌دهد که فکر کند، به سمت خردورزی برود.

این با آن لذتی که در اندیشه اپیکوری یا در پوچی اگزیستانسیالیست‌ها وجود دارد مقداری متفاوت است، به این معنا که خیام باتوجه به وضعیت بسیار غم بار زمان خودش که بسیاری از این مشکلات را می‌دیده و از آن تأثیر می‌گرفته، وقتی صحبت از دم می‌کند مقصودش این است که باید انسان در لحظه زندگی کند، از لحظه خودش سود ببرد و با شاد بودن بهتر بیندیشد و بهتر بتواند به خرد دامن بزند.

چرا قالب رباعی را برای بیان افکار و دل مشغولی هایش انتخاب کرده است؟

به نظر می‌رسد رباعی، آن طور که برخی ادیبان معتقدند، از سخت‌ترین قالب‌های شعری است، بنابراین او سراغ قالب‌هایی که همه می‌روند نرفته است. از طرفی در رباعی در چهار مصرع می‌شود اندیشه خود را بیان کرد. شاید با قالب‌هایی مثل غزل و قصیده زمان ‌ می‌برد که اندیشه خودت را نشان بدهی، اما در قالب رباعی در کوتاه‌ترین فرصت و به صورت اجمالی می‌شود اندیشه خود را بیان کنی.

آیا خیام را باید فیلسوفی بدبین بدانیم یا فیلسوفی واقع بین؟

به باور من خیام فیلسوف لحظه هاست. فیلسوفی که بدبین نیست؛ اما واقع نگر است و آن چیزی که در درون و بطن جامعه می‌بیند به زبان می‌آورد و اصولا آدم‌های واقع بین، آدم‌هایی هستند که در لحظه زندگی‌ می‌کنند. نه در گذشته سیر می‌کنند و نه به دنبال آینده اند. انسان‌های واقع بین معتقدند وقتی لحظه ات درست شد شما می‌توانی به آینده‌ای درست و نیکو امیدوار باشی.

خیام برای زندگی امروز ما چه درسی دارد؟

معتقدم که به خیام از حوزه‌های مختلف خیلی توجه شده است، در حوزه نجوم، هندسه و...، اما آن گونه که بایدوشاید به درسی که خیام برای زندگی ما، برای وضعیت زیست امروز ما دارد پرداخته نشده است. این درس به نظر من باید برای ما ایرانیان مطرح باشد و همه ما به این سمت برویم که در واقع با شاد بودن و در لحظه زندگی کردن، بهتر فکر کنیم و آینده درستی برای خودمان رقم بزنیم. این اندیشه خیام درسی جهانی است، درسی است که تا زمانی که بشر وجود دارد می‌تواند برایش چراغ راهی باشد که زندگی اش را خیلی پرمعناتر و هدفمندتر کند.

منابع:
۱- «خیام در مقام اعتراض به سیاست‌های خردستیز عصر سلجوقی»، دکتر حسن صادقی سمرجانی، دکتر علی یحیائی، پژوهش‌های نثر و نظم فارسی، شماره ۵، تابستان ۱۳۹۷،
۲- «خیام؛ اندیشه و عصرش»، دکتر مریم خلیلی جهانتیغ، مجله زبان و ادبیات فارسی دانشگاه فارسی دانشگاه سیستان و بلوچستان، ۱۳۸۵

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->