کبوترها، کوچک و بزرگ، سفید و سیاه، قهوهای، خاکستری و ابلق، شادمانه و سرخوش در این آسمان در پروازند. گاه گوشهای تنها، گاه در دستههای چندتایی در سکوت نشستهاند یا جایی در کف صحنها دان میخورند و هر روز در آسمان حرم به فوج این کبوترها اضافه میشود، اما هیچکدام دل از گنبد طلایی جدا نمیکنند.
وقتی به حضور آنها در حرم فکر میکنم تصورم این است که هر کدام از آنها نماینده دلی تنگ است که از قفس پر گشوده و تا این سرزمین پرواز کرده است. آدمهایی که به دلایلی متفاوت نتوانسته یا نمیتوانند اینجا حضور داشته باشند.
بیماری روی تخت بیمارستان، پیرزنی روی ویلچر ساکن روستایی دور، سربازی روی برجک نگهبانی در یکی از مرزها، ناخدایی بر پهنه آبی روی لنجی چوبی، مهندسی در نزدیکی شعلههای پالایشگاه و ... که بر دلش «السّلام علیک یاعلیبنموسیالرضا» نقش بسته، هنوز بر لب جاری نشده کبوتری آن سلام را به نوکش گرفته و آن را بالزنان تا حرم آورده است.
ایام بهار و میلاد امام (ع) یکی شده است و آثار حال خوب آن را میتوان در هر گوشهای دید. از خنده کودکی تا برگ سبز باطراوتی بر شاخهای. روزهای میلاد امام رضا (ع) و دهه کرامت بهانه خوبی است تا خیلی از آدمهای دلتنگ و عاشق، مقصدشان را مشهدالرضا انتخاب کنند. بیایند که سبک شوند و سنگین از مهر او برای سالشان برگردند.
اما خیلیها هم در گوشه گوشه این سرزمین یا حتی فراتر از مرزها دلشان میخواست و نتوانستند. نشد که این روزها را در جوار امام رضا (ع) آغاز کنند. با گنبد عکس سلفی بگیرند یا با تماس تصویری چشم و دل دوست یا خویشی را گره بزنند به پنجره فولاد.
این کبوترهای رنگبهرنگ سفیر و مأمورند. آنها قاصدند. با خودشان یک امانت دارند. هر ذکر و سلام در هر گوشه کائنات سوار بال آنهاست. چون قاصدکی معلق و رها میرسند به مشهد یا شاید هر آه دلتنگ و عاشق، کبوتری رنگبهرنگ شده است. آمده است در جوار گنبد نور و برفراز حرمش.
عکس: مهدی جهانگیری