به گزارش شهرآرانیوز، یکی از این زنان که شوهرش را با قرص برنج به قتل رسانده است، رویا نام دارد. او البته خیانت به همسرش را قبول ندارد و بعد از دستگیری در اعترافات اولیهاش گفت: من میخواستم جلوی مهاجرت شوهرم را بگیرم. او اصرار داشت ما از ایران برویم به همین خاطر او را مسموم کردم تا زمینگیر شود و نتواند از ایران خارج شود. شوهرم قصد مهاجرت داشت و میخواست ایران را ترک کند. او من و دخترم را مجبور کرده بود تا همراه او برویم؛ اما من مخالف این مهاجرت بودم. به همین خاطر تصمیم گرفتم همسرم را زمینگیر کنم تا از تصمیمش منصرف شود. من تعدادی قرص برنج تهیه کردم و آنها را داخل کپسول ریختم و به شوهرم خوراندم. فکر میکردم با مصرف قرصهای برنج بیمار و زمینگیر و پس از مدتی از مهاجرت منصرف میشود؛ اما او ناخواسته کشته شد.
کارآگاهان در جریان تحقیق پیرامون این پرونده پی بردند این زن رابطه پنهانی هم دارد. به این ترتیب پسری را که با رویا وارد رابطه شده بود بازداشت کردند و او گفت: من مدتی قبل در خیابان با رویا آشنا شدم؛ اما نمیدانستم او متاهل است و فرزند دارد. او هرگز درباره اختلاف با همسرش حرفی به من نزده بود. فقط چند بار تلفنی با او صحبت کردم و از نقشه او برای کشتن شوهرش اطلاعی ندارم.
تحقیقات پلیس درباره قتل یک استاد دانشگاه نیز فاش کرد، او قربانی خیانت همسرش شده است. یکی از دوستان زن خیانتکار ۱۰ روز بعد از قتل استاد دانشگاه به پلیس آگاهی تهران رفت و راز این جنایت را فاش کرد. او چنین گفت: من و همسر استاد دانشگاه به نام شکیلا دوست صمیمی هستیم. شکیلا خیلی اهل تفریح و کافه بود و معمولاً در طول هفته چند باری با هم به کافهای در یکی از خیابانهای شرقی تهران میرفتیم. کافه پاتوق ما شده بود تا اینکه شکیلا در کافه با مرد تحصیلکردهای به نام تیمور که مدعی بود طراح ساختمان است، آشنا شد. ما همیشه در کافه قرار میگذاشتیم و تیمور هم همراه دوستانش و گاهی هم تنهایی به کافه میآمد. ارتباط دوستم با تیمور روز به روز نزدیکتر و صمیمیتر شد تا جایی که فهمیدم آنها عاشق هم شدهاند. احتمال دادم شکیلا از شوهرش طلاق بگیرد و با تیمور ازدواج کند، اما هرگز فکر نمیکردم آنها نقشه قتل او را طراحی و اجرا کنند. روز حادثه من، شکیلا و تیمور با هم بودیم که آنها از من خواستند با استاد دانشگاه تماس بگیرم و او را به محل قرار بکشانم. فکر کردم آنها میخواهند با او درباره اختلافشان صحبت کنند، به همین دلیل با سعید تماس گرفتم و به او گفتم میخواهم درباره اختلافشان و مشکلی که پیش آمده با او صحبت کنم. من با سعید در بام آجودانیه قرار گذاشتم و او هم به من اعتماد کرد، چون دوست خانوادگیاش بودم و مرا میشناخت. وقتی سعید به محل آمد، تیمور و همسرش با او درگیر شدند و سعید را با چاقو به قتل رساندند. سپس جسدش را داخل صندوق عقب خودرو گذاشتند و سه نفری به طرف شهرستان دماوند به راه افتادیم. خیلی ترسیده بودم و نمیخواستم همراه آنها باشم، اما مرا تهدید کردند و من مجبور شدم همراه آنها به دماوند بروم. ما جسد را به تپههای اطراف روستایی بردیم و در آنجا تیمور جسد را آتش زد و به تهران برگشتیم. از آن روز تیمور و شکیلا را ندیدهام و از ترس هم حرفی به دیگران نزدهام، اما عذابوجدان در این مدت رهایم نکرده است. شبها از ترس نمیخوابیدم و کابوس میدیدم. زمانی هم که دقایقی به خواب میرفتم مقتول در رؤیا به خوابم میآمد و با ترس و لرز از خواب بیدار میشدم. فکر میکردم این حادثه را فراموش کنم، اما صحنه جنایت هر لحظه جلوی چشمانم میآید و آنقدر در این مدت عذاب روحی و روانی کشیدهام که پس از ۱۰ روز تصمیم گرفتم به اداره پلیس بیایم و راز قتل استاد دانشگاه را برملا کنم تا عذابوجدان رهایم کند.
زنی دیگر که با همسدتی دوست شوهرش نقشه جنایت هولناک را طراحی کرد، در اعترافاتش چنین گفته است: زن جوان گفت: در سالها زندگی مشترک با شهرام یک روز خوش ندیدم. او معتاد بود و دوستان معتادش را به خانه ما میآورد. چند بار تصمیم به جدایی گرفتم، اما چون پشتیبانی نداشتم منصرف شدم. در این سالها خودم هم به دام اعتیاد افتادم و زندگیام تباه شد. شوهرم برای اینکه بتواند راحتتر مواد مصرف کند مرا هم معتاد کرد. مدتی بود با یکی از دوستان شهرام که او نیز معتاد بود و به خانه ما رفتوآمد داشت درد و دل میکردم و از بدرفتاریهای شوهرم به او میگفتم. نوید همیشه مرا دلداری میداد و میگفت با شوهرم صحبت میکند تا دست از بدرفتاری با من بردارد. تا اینکه یک بار نوید به من ابراز علاقه کرد و گفت اگر از شهرام جدا شوم با من ازدواج میکند. من که همیشه در حسرت یک زندگی آرام بودم از نوید کمک خواستم و به او گفتم شهرام حاضر به طلاق نمیشود. به همین خاطر تصمیم به حذف شهرام گرفتیم. من طبق نقشه از شوهرم خواستم برای تفریح به حاشیه پاکدشت برویم. نوید هم با ماشین به آنجا آمد و در فرصتی مناسب با چاقو به جان شهرام افتاد و او را کشت. من و نوید جسد را همانجا رها کردیم و به خانه برگشتیم.
در پروندهای دیگر دوستی خیابانی مردی جوان با زنی متاهل باعث شد او شوهر زن را بکشد و به قصاص محکوم شود. این متهم گفته: متهم به جایگاه رفت و با پذیرش اتهامش عنوان کرد: من و شهلا سال ۹۲ با هم در خیابان آشنا شدیم. آن موقع فکر میکردم او مجرد است، اما وقتی فهمیدم همسر و فرزند دارد به خاطر علاقه به او نتوانستم رهایش کنم. شهلا به من گفت از شوهرش متنفر است و حتی یک بار هم با باز کردن شیر گاز میخواسته او را خفه کند که شوهرش متوجه بوی گاز شده بود. این اواخر شهلا همیشه میگفت دیگر نمیتوانم همسرم را تحمل کنم و از من خواست تا همسرش را از سر راه بردارم تا با من ازدواج کند. طبق نقشهای که باهم کشیده بودیم شهلا با دو فرزندش از خانه خارج شد و من وارد خانه شدم و شهرام را در خواب با دو ضربه چاقو کشتم و به سرعت از آنجا خارج شدم. باور کنید فریب حرفهای شهلا را خوردم و حالا هم پشیمانم.
در همه این پروندهها طولانی شدن کشمکشها و اختلافات زناشویی سبب رفتارهای نامعقول و خارج از اخلاق شده و کار به جنایت کشیده شده است در حالی که اگر زوجین در همان ابتدا به مشاور مراجعه میکردند میتوانستند راه را برای خطاهای بعدی و جنایتهای بزرگ ببندند.
منبع: اعتماد