به گزارش شهرآرانیوز، بگذارید همین اول کار این روایت هولناک از زبان یکی از پاکبانهای شهرمان که جلوتر هم در این گزارش آمده است با هم بخوانیم «داشتم زبالهها را جمع میکردم، یکی از پلاستیکها سنگین بود و برای اینکه پاره نشود و کف خیابان را کثیف نکند، یک دستم را زیر پلاستیک گرفتم و با دست دیگرم کیسه را با نیمچهزور بیشتری بلند کردم! با اینکه دستکش کتوکلفتی هم دستم بود، اما دردم آمد؛ انگار یک چیزی کف دستم را پشتسرهم نیش میزد. کسیه را سریع انداختم، پاره شد؛ دیدم یکعالمه سرنگ و سوزن خونی ریخت زمین!» این جمله را همین چند شب قبل وقتی برای تهیه گزارش راهی خیابان «عارف»، «محتشمی» و «پرستار» شدیم، از زبان یکی از پاکبانهای همان حوالی شنیدیم.
اگر این فاجعه نیست، چه چیزی میتواند باشد؟ اگر بهجای آن پاکبان، کودکی هفتهشتساله دست میبرد داخل آن کیسه، چه میشد؟ اصلا گیریم بهجای پاکبان که دستکش دستش بود و خیلی زود متوجه شد، دست زبالهگرد پیری داخل کیسه میرفت. فاجعه این سه خیابان فقط ترافیکش نیست. فاجعه این خیابانها رفتن ساکنان قدیمیاش و سپردنش به دست پزشکان نیست؛ ظاهرا فاجعه هر روز در این خیابانها ابعاد تازهای پیدا میکند، نکند از فردا باید دندانهای کشیدهشده، پانسمانهای خونی، کیسه خون، سند نصفهکاره و کیسه کلوستومی هم باید وسط این خیابانها پیدا کنیم. زیباتر اینکه، ساکنان این خیابانها بعضی از پزشکان و متخصصان درسخواندهای هستند که میلیاردها درآمد دارند؛ اما هنوز چیزی از شیوههای سنتی بازیافت زبالههای عفونی نمیدانند یا شاید وقتش را ندارند که چیزی دربارهاش بدانند!
این گزارش طبیعتا مخاطبش متولیان امر است و آنها که باید کاری بکنند، اما بد نیست بعضی از پزشکان هم در کنار اینکه حواسشان هست از زائر عربزبان چندبرابر پول ویزیت بگیرند، یاد این بیفتند که آشغالهای عفونیشان را چه کسانی و با چه زحمتی و با چه خطراتی جمعآوری میکنند.