فرهنگ میدان نبرد نیست. نام گذاری با کلماتی از حوزه جنگ سخت در حوزه فرهنگ در مقام راهبرد بسیار راهگشا و کمک کننده است، اما در میدان عمل باعث شکست است. اگر یک یگان عمل کننده فرهنگی با همان کلمات حوزه راهبری فرهنگ که از حوزه جنگ سخت به عاریت گرفته شده، در صدد عمل در حوزه جنگ نرم باشد، پیشاپیش شکست خود را تضمین کرده است.
بله، فرهنگ هم میدان نبرد است؛ اما این نبرد نامتقارنترین و نامحسوسترین نبردهاست. اینجا حریف یک موجود عینی نیست، ما با مفاهیم و نمادها و گفتمانها میجنگیم، نه با آدمهایی که حامل آن نمادها هستند و نه حتی با آدمهایی که ممکن است در یک فرایند ناآگاهانه خود تبدیل به آن نمادها شده باشند.
دشواری این بازی همین جاست. ورود نیروهای نابلد به هر میدانی کار را دشوار میکند و در فرهنگ با ورود آدمهای غیره، این دشواری بارها بیشتر میشود. هر حرکت خطایی، عکس خود را نتیجه میدهد. در میدانی که تولید و تولد یک نشانه میتواند سرنوشت بازی را تغییر دهد، کسی که نشانه شناسی نمیداند، نیروی بحران زاست.
در اصول کافی، امام معصوم، ائمه (ع) را با تعبیر نحن متوسمون (ما نشانه شناسانیم) معرفی کرده است. کار فرهنگی، نوعی امامت است و امامت جز از نشانه شناسان بر نمیآید. نظامهای نشانهای تصویری با نظامهای نشانهای زبانی فرق میکنند و طبیعت انسانها و اشیا هم پیچیدهترین نظام نشانه شناسی است که با فراست مؤمنانه و با توسل به معصومین (ع) میتوان آن را خواند.
اما این کار هم مثل هر کار بشری، بخشی از آن دانش و تجربه است و بخشی از آن الهام. آتش به اختیاری در فرهنگ تنها به این صورت ممکن است که آن کسی که عمل میکند، خود از اهل فرهنگ باشد و بر آن نظام نشانهای که میخواهد در آن نظام عملیات کند، تسلط داشته باشد؛ وگرنه شما فرض کنید یکی از همه جا بی خبر در حالی که رزمندگان غواص در تاریکی شب در سکوت در حال پیشروی به سمت دشمن هستند، تیر هوایی یا منور بزند یا حتی با یک آرپیجی خیلی دقیق و درست یک دکل مهم دشمن را بزند و نابود کند، آیا این کار او کمک به پیروزی در عملیات است یا گرا دادن به دشمن برای نابود کردن ماهها زحمت و طراحی و اندیشه و تدارکات؟
فرهنگ، اصلیترین میدان فعالیت انسانها ست. انبیا و اولیا ممکن است در حوزههای بسیار زیرفصلهای سیاست و اقتصاد هم به تبع شرایط فعالیت کرده باشند، اما بدون فعالیت فرهنگی، نبوت نبی و امامت امام محقق نمیشود.
نکته مهم این است که ما هم اگر میخواهیم پیرو آنان باشیم، باید حتما فعالیت فرهنگی داشته باشیم و با زندگی خود معنای فرهنگی ایجاد کنیم، اما نکته مهمتر که ندانستنش منشأ همه بحرانهای فرهنگی است، این است که هر کسی بداند با توجه به دانش و تجربه و توانش چه میزان اجازه فعالیت فرهنگی دارد؟
دعا و عبادت و خواستن تغییرات فرهنگی به نفع گفتمان ولایت الهی، حداقل واجب فعالیت فرهنگی برای همه است و بعد از این هر قدمی و هر کاری نیاز به تسلط بر نشانه شناسی خاص آن کار دارد. پدری که زبان فرزندانش را نمیفهمد، به طور طبیعی از ولایت ساقط میشود و فرزندان او به ولایت عمو و خاله و عمه و همسایه و معلم پناه میبرند.
برنامه ریزی روزانه برای مطالعه و مصرف محصولات فرهنگی و هنری با هدف افزایش دانش و تجربه فرهنگی و دریافت درست معناهای کلیدی حیات آدمی واجب دیگری است که اگر همه ما آن را انجام بدهیم، به مرور قدرت فرهنگی ما به صحیحترین و اصولیترین روش رشد خواهد کرد.