به قول سعدی «ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند»، اما گویا این وسط، تو خورشید عزیز، با حس مسئولیت بیشتری نسبت به بقیه حاضران در این مصرع، مشغول کار شده ای.
واقعا که دمت گرم است و طبق پیش بینیهای هواشناسی، دمای این دم گرم تو تا ۴۰ درجه سانتی گراد هم میرسد.
آخر این چه اخلاقی است که تو داری و این وقت سال که گرما ما را کلافه کرده است، دوست داری با آدمها گرم بگیری؟ کاش در زمستان هم این اخلاقت را داشتی، ولی تجربه نشان داده که آن وقت سال همیشه برخوردت سرد سرد است. ما را به جایی رساندهای که حتی اگر تی شرت نخی تنمان کنیم، بازهم آن قدر عرق از سرورویمان میریزد که انگار پوشش مخصوص اسکیموهای قطب شمال را که با پوست آهوی شمالی ساخته شده است، تن کرده ایم.
تو گرمی و چرخش روزگار به ما نشان داد که گاه چرخش پنکه هم حریف گرمایش تو نمیشود. وقتی پا از خانه بیرون میگذاریم، انگار که کره زمین یک سیستم گرمایش از کف درونش دارد، ولی استادان زمین شناسی آن را از ما مردم عادی پنهان کرده اند.
نمیدانم، شاید همان طور که گاهی ما انسانها ابوالفضل پورعرب و فریبرز عرب نیا را با یکدیگر اشتباه میگیریم، تو هم این مناطق سیزده گانه مشهد را با مناطق استوایی اشتباه گرفتهای و با همه وجودت به ما گرمای وجودت را میرسانی.
ولی کاش بدانی که ما تاب این همه تابیدنت را نداریم. نکند حرف کسانی را که به شوخی گفتند «از بس همه موادغذایی گران است، باید فتوسنتز کنیم» باور کردهای و قصد داری که راه را برای فتوسنتزکردن انسانها هموار کنی.
در علوم تجربی به ما گفته بودند که گرمای خورشید باعث انبساط است، اما این روزها آدم حتی اگر انبساط خاطر هم داشته باشد، کافی است گرمای تو را حس کند تا انبساط خاطرش از بین برود.
هر ساعتی که از روز میگذرد، گرمای تو چند درجه بیشتر میشود. کاش دست کم امسال که ساعتها جلو کشیده نشد و ما دیرتر از خانه بیرون میآییم، کمی هوای ما را بیشتر داشتی.
امیدوارم علم به جایی برسد که بتوانیم گرمای این روزهای تو را داخل ظرفی بریزیم و برای شش ماه بعد نگهش داریم. شاید این طوری اتفاقاتی را که زمستان پارسال افتاد، زمستان امسال تجربه نکنیم.