شخصی صاحب قوچی بود و آن را با ریسمان به دنبال خود میکشید. دزدی از غفلت او استفاده کرد و در لحظهای مناسب ریسمان را برید و قوچ را برد. صاحب قوچ به دنبالش همه جا رفت تا به سر چاهی رسید. دزد را (بی آنکه بشناسد) بر سر چاه دید که آه و ناله سر میدهد که بیچاره شدم! صاحب قوچ گفت: چرا ناله میکنی؟ دزد گفت: کیسه سکههای طلایم در چاه افتاد. اگر همت کنی و آن را بیرون آوری یک پنجم آن، یعنی بیست سکه طلا پاداش میگیری. صاحب قوچ با خود گفت با بیست سکه یک قوچ که چه عرض کنم بلکه میتوانم بیست قوچ بخرم. او لباس هایش را درآورد و داخل چاه شد. دزد از این فرصت استفاده کرد و لباس هایش را هم دزدید.
سال ۱۳۹۴ بود که پویش خودرو نخریم داغ شد، به طوری که در مدت کوتاهی شاید صدها گروه در فضای مجازی برای دعوت مردم به نخریدن خودرو ایجاد شد. حرف همه آنها هم یکی بود، اگر خودرو نخرید، تا چند وقت دیگر، قیمتها ۵۰ درصد ریزش میکند. حتی در این میان متنی از مکاتبه برخی مدیران خودروساز با یکدیگر منتشر شد که اگر مردم تا دوهفته دیگر خودرو نخرند باید قیمتها را به شدت کاهش دهیم. اما آیا این پویش به نتیجه رسید؟
خیر! نه تنها این پویش به نتیجه نرسید، بلکه سرانجام آن فروش قسطی تولیدات خودروسازان با سود ۱۶ درصد به مردم بود. درواقع بعد از مدتی مدیران خودروساز و بانکها باعنوان طرح بسته ضدرکود، جلسه مطبوعاتی برگزار و اعلام کردند که یک خط اعتباری مالی به خودروسازان برای حمایت از تولید تعلق میگیرد. اجرای این طرح سبب شد تا رکود ناشی از افزایش تولید و خروج تقاضای سفته بازی از بازار رفع و خودروسازان در مدت بسیار کوتاهی بتوانند نقدینگی خوبی جمع آوری کنند.
اکنون که حدود هشت سال از آن زمان میگذرد، به خوبی میتوان پی برد که چگونه فضای مجازی برخلاف تصور افرادی که در آن روزها مشتاقانه تحریم خرید خودرو را تبلیغ میکردند، تبدیل به محلی برای تأمین منافع بیشتر خودروسازان شد. این روزها درباره تأثیر فضای مجازی بر زندگی مردم مطالب مختلفی منتشر میشود، به طوری که اکنون برخی فضای مجازی را با عنوانهایی مانند «قدرت بی قدرتان» یاد میکنند که به منزله دسترسی افراد معمولی جامعه به حوزه تأثیرگذاری بر افکار عمومی است.
هر چند این مسئله تا حدی درست است؛ اما اگر بخواهیم واقعیت را ببینیم، میتوان باتوجه به تجربه پویش «خودرو نخریم» گفت که برخلاف تصور مردم، گاهی ذی نفعان اقتصادی چنان بر فضای مجازی تأثیر میگذارند که حتی بسیاری از شهروندان تا مدتها هم رد پای آنها را در شکل دهی افکار عمومی متوجه نمیشوند، این همان حکایت دزد قوچ حکایت مولاناست که در فضای مجازی در حال تکرار است.